مطلب مرتبط

سخنرانى در جمع روحانيون درباره جنايات شاه و مدعيان حقوق بشر
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع روحانیون درباره جنایات شاه و مدعیان حقوق بشر

نجف، مسجد شیخ انصاری
چهلم شهدای قم- 19 دی
جنایات شاه و مدعیان حقوق بشر
روحانیون و اقشار مردم‌
جلد ۳ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۳۳۰ تا صفحه ۳۴۹

توضیح تاریخی

  • در اواسط دی ماه 1356، در مقاله ای که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، بطور صریح، بی حجابی فضلیت و حجاب، کهنه پرستی و ارتجاع معرفی و به امام، اهانت و قیام 15 خرداد 1342، توطئه استعمار سرخ و سیاه معرفی شده بود. در واکنش به این مقاله مدرسین حوزه علمیه قم دروس حوزه را در روز 18 دی تعطیل اعلام کردند و با تشکیل اجتماع بزرگی تظاهرات خود را به سوی منازل مراجع آغاز کردند و تعدادی از علما و مراجع قم در سخنرانی های خود، به حمایت از امام و محکومیت اهانت به ایشان پرداختند. بازاریان قم نیز تصمیم به تعطیلی مغازه های خود در 19 دی گرفتند. اقشار مختلف مردم با راهپیمایی به سوی منازل بزرگان حوزه، رفته رفته خروشان تر می شدند. نیروهای رژیم با مشاهده حرکت عظیم مردم تصمیم به حمله گرفتند و تیراندازی شروع شد. در این روز عده زیادی از طلاب و مردم قم به شهادت رسیده و یا مجروح شدند. ر.ک. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، www.irdc.ir
  • روز 29 بهمن 1356، که مصادف با چهلم فاجعه 19 دی قم بود، در بسیاری از شهرها و نقاط کشور، مجلس ختم و سوگواری برگزار شد. در شهر تبریز نیز قرار بود مردم در مسجد قزللی (میرزاآقایوسف مجتهد) تجمع کنند که در نهایت منجر به قیام مردم این شهر در این روز شد. به اعتراف آمار ساواک در این روز: «581 نفر دستگیر، 9 نفر کشته، 118 نفر زخمی. 3 دستگاه تانک، 2 سینما، یک هتل، کاخ جوانان، حزب رستاخیز و تعدادی اتومبیل شخصی و دولتی به آتش کشیده شدند.» ر.ک. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، www.irdc.ir
  • 24 اسفند 1354 در روز تولد رضاشاه نمایندگان مجلس سنا و شورا جلسه مشترکی تشکیل دادند و تصویب کردند تا از سال 1355، تاریخ به نشانه 2500 سال پادشاهی کورش و 35 سال سلطنت محمدرضا، به 2535 تغییر یابد. آیت‌الله گلپایگانی به شدت اعتراض کرد اما تمام نامه‌نگاری‌های اداری کشور از 1355 بر این اساس انجام شد. ر.ک. دایره‌المعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی، جعفر شیرعلی‌نیا، نشر سایان، صفحه 191.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‌
[بسم الله الرحمن الرحیم‌]
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِاللهِ الْعَلِیّ الْعَظیم، و إنّا للَّهِ وَ إنّا إلَیْهِ راجِعُونَ‌
الآن که شما آقایان اینجا تشریف دارید، ایران تا آن اندازه که به ما تا حالا اطلاع رسیده است، شهرهای بزرگ از قبیل تهران، تبریز، مشهد، قم، اینها تعطیلند. و بعضیها سرتاسر تعطیلند، مثل قم و بعضیها بازارها و بسیاری جاهای دیگرش تعطیل است؛ و تهران تعطیل بازارهاست الّا چند نفری که شاید وابستگی داشته باشند. و آن طوری که به ما اطلاع رسیده است، این تعطیلْ اعتراض بر شخص شاه است. مردم پیدا کرده‌اند مجرم را. پیدا بود، جرات نمی‌کردند که ذکر کنند. بحمد الله این سدّ خوف شکست و مردم نکته اصلی- مجرم- را به دست آوردند و فهمیدند که بدبختی همه ملت، یعنی ملت ما از کیست.
الآن، امروز، چهل روز است که از مرگ جوانهای ما، از مرگ طلاب علوم دینیه، علما، از مرگ جوانهای متدین قم می‌گذرد. و مردم در این چهل روز به جوانهای خود چقدر گریه کرده‌اند و چقدر سوگواری کرده‌اند. و با چه شجاعت این اهل قم و طلاب علوم دینی، با چه شجاعت- که شاید در تاریخ کم نظیر باشد- و دست خالی، با این دولت و با این عمال شاه مبارزه کردند و کشته دادند. و حتی در خیابانها و در کوچه‌ها و در پس کوچه‌ها از قراری که ذکر شده است مامورین ریخته‌اند؛ و مردم هم بعد از کشتار و قبل از کشتار آن قدری که می‌شده است مقاومت کرده‌اند و زنده بودن خودشان را اثبات کرده‌اند که ما زنده هستیم، نه مرده. مراجع بزرگ اسلام در قم، چه در خطابه‌هایشان، چه در اعلامیه‌هایشان و چه در این اعلامیه اخیری که همین چند روز- همین دو سه روز- برای سوگواری و برای اربعین و تعطیل اربعین داده‌اند، مطالب را شجاعانه ذکر کرده‌اند و نکته اصلی را و لو به صراحت نگفته‌اند، به کنایه ابلَغِ از تصریح فرموده‌اند. خداوند ان شاء الله آنها را پایدار نگه دارد.

قم، مرکز علم و عمل‌

طلاب علوم دینیه، آن طلابی که الآن در مرکزی واقع شده‌اند که مورد هَجْمه اشرار است، در عین حال که در یک همچو مرکزی واقع شده‌اند، دیروز عصر اجتماع کثیر و یک مجلس تعزیه بسیار بزرگ تاسیس کرده‌اند، و بعضی از افراد، جوانهای زنده، در منبر بیباکانه مطالب را گفته‌اند. الآن که ما اینجا نشستیم، در مسجد اعظم، به طوری که به ما اطلاع وسیع رسیده است، در مسجد اعظم اجتماع بزرگی است. و نمی‌دانیم آیا دولت با این اجتماع چه خواهد کرد. و من الآن نمی‌دانم که آیا باز مامورین ریخته‌اند، قتل و غارتی باز کرده‌اند یا نه؟ ما الآن در نگرانی این معنا هستیم. نگران این معنا هستیم که آیا در این شهرهای بزرگ، از قبیل مشهد که دولت نسبت به آن بسیار حساس است، از قبیل آذربایجان و تبریز که نظر دارد دولت به آن، و آیا در قم که مرکز همه این امور است، و از قم همان طوری که اهل بیت فرموده‌اند علم نشر می‌شود به همه بلاد «1»- و الآن می‌بینیم که علمْ مرکزش قم است و از قم دارد نشر می‌شود، نه علم، علم و عمل؛ علم تنها نه، علم و عمل الآن دارد از قم نشر می‌شود- مرکز فعالیت اسلامی است، مرکز تحرک اسلامی است. تحرک از قم، از خود قم، از طلاب قم، از علمای قم، از مدرسین قم- حفظهم الله- از توده قم که سربازهای وفادار به اسلام هستند، از آنجا تحرک دارد سرایت می‌کند به همه جا، تا ببینیم آیا به ما هم سرایت بکند یا نکند؛ و الله عالِم‌

پایمال کنندگان حقوق بشر

ما همه بدبختی‌هایی که داشتیم و داریم- و بعد هم داریم- از این سران کشورهایی است که این اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده‌اند. اعلامیه حقوق بشر را اینهایی امضا کرده‌اند که سلب آزادی بشر را در همه دوره‌هایی که کفیل بودند و دستشان به یک چیزی رسیده است کرده‌اند. سر لوحه اعلامیه آزادی حقوق بشر- سرلوحه‌اش- آزادی افراد است. هر فردی از افراد بشر آزاد است، باید آزاد باشد. همه باید در مقابل قانون علی السواء باشند. همه باید آزاد باشند در محلشان؛ در سکنی‌ آزاد باشند، در شغلشان آزاد باشند، در مشی شان باید آزاد باشند. این اعلامیه حقوق بشر است که سرلوحه‌اش این مطلب است. از اولْ مسلمین بلکه همه بشر، از اول گرفتار اینهایی بوده‌اند که امضا کردند و تصویب کردند این اعلامیه حقوق بشر را. امریکا یکی از آنهاست که تصویب کردند این را و امضا کردند این مطلب را که حقوق بشر باید محفوظ بماند. و یکی از حقوق بشر آزادی است. همین امریکایی که اعلامیه حقوق بشر را- به اصطلاح- امضا کرده است، شما ببینید چه جنایاتی بر این بشر واقع کرده است. در همین چند سالی که ماها یادمان است، و یک قدر زیادترش را من و یک قدر کمترش را به حَسَب جوانی‌ای که دارید شما مشاهده کردید، چه گرفتاریهایی از برای بشر هست به دست امریکا که یکی از اشخاصی است که، یکی از دولتهایی است که قضیه حقوق بشر را امضا کرده‌اند. در هر مرکزی از مراکز مسلمین و غیر مسلمینْ یک ماموری نصب کرده‌اند که سلب آزادی از همه آن اشخاصی که در آن محیط هستند کرده‌اند. اینها می‌گویند آزادند بشر! برای تخدیر توده‌ها، که حالا دیگر نمی‌شود تخدیرش کرد. قضیه این چیزهایی که می‌گذرانند، که یکی‌اش هم همین اعلامیه حقوق بشر است، این برای اغفال است نه اینکه یک واقعیتی دارد. یک چیز خیلی خوش نمای با زَرْق و برقی را می‌نویسند، سی ماده می‌نویسند که همه‌اش موادی است که خوب به نفع بشر است، و یکی‌اش را عمل نمی‌کنند! در مقام عمل، یکی‌اش عمل نمی‌شود. این اغفال است؛ افیون است این برای توده‌ها، برای مردم.

جنایات انگلیس و امریکا

ما می‌بینیم که این امریکا که امضا کرده است همین معنا را، این انگلستان که این قدر از آن تعریف می‌کنند و از تمدنش تعریف می‌کنند و از دموکراسی بودنش تعریف می‌کنند، و این هم جز تبلیغات خود آنها و شیطنت خود آنها چیز دیگری نیست که با شیطنت و با تبلیغات اینها به مردم باور آورده‌اند که در راس دموکراسیْ انگلستان است و مشروطیت به معنای حقیقی‌اش در انگلستان است، اینها به واسطه تبلیغاتی که داشتند به خورد مردم دادند این معنا را؛ و ما دیدیم که انگلستان با هندوستان، پاکستان و دوَل استعماری خودش چه کارها و چه جنایتها در آنجا کرده‌اند. و این همین امریکاست که می‌بینید در اسرائیلش که نگاه می‌کنیم- آنجا را به وجود آوردند- اینها با مسلمین چه کردند و دارند چه می‌کنند. چه جنایاتی به مسلمین، و خصوصاً شیعه، اینها چه جنایاتی کرده‌اند و دارند می‌کنند. از آن طرف یک ماموری هم گذاشته‌اند در مصر به اسم سادات، که این هم فعالیتهایش فعالیتهای استعماری است. و چند وقت پیش از این رفت به اسرائیل و حرفهای آنها را مثلًا چه بکند.

انگلیس، ارباب رضا خان‌

از آن طرف در این پنجاه سالی که ما یاد داریم، در این پنجاه سال عزای ایران، در این پنجاه سال مصیبت ایران که از این خاندان روسیاه به این ملت وارد شد، این انگلستانِ بشر دوستِ دموکراتِ امضاکننده اعلامیه حقوق بشر، به حَسَب اقرار خودش، رضا شاه را به سلطنت رساندند. و قریب بیست سال ماها در زحمت بودیم و ملت اسلام در زحمت بود. و محو آثار شریعت را می‌خواست بکند. البته موفق نشد اما بنا بر این بود؛ برای اینکه هر صدایی که از آن بوی اسلام می‌آمد، هر تبلیغی که از آن بوی اسلام می‌آمد، درِ آن بسته شده بود.
و این امریکایی که امضا کرده است این اعلامیه حقوق بشر را، بر ما مسلط کرده است، بر ایران مسلط کرده است یک آدمی را که خَلَف صالحی است از برای آن پدر. این شاه موجود ما در این مدتی که در راس حکومت بوده است و ایران را به صورت یک‌ مستعمره رسمی برای امریکا در آورده است، چه جنایاتی در این خدمت کرده است. این پدر و پسر به واسطه نصب آنهایی که حقوق بشر را، اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده‌اند، آنها این جنایات را بر ماها وارد کرده‌اند. امضاکنندگان اعلامیه حقوق بشر هستند که این بشر را این طور در زحمت [انداخته‌] و این طور اختناق از برای بشر پیش آورده‌اند، که ما بعضی‌اش را مشاهده کردیم و بعضی‌اش را شنیدیم. و با شنیدن که نمی‌شود انسان درست بفهمد. شما حالا می‌شنوید که در زمان رضا خان به ملت چه گذشت؛ اما آنی که خود ملت احساس کرده است و لمس کرده است شما نمی‌توانید این معنا را درست بدانید که اینی که احساس کرده، لمس کرده است؛ و ملت ایران از این آدمها چه دیده. شما حالا لمس می‌کنید. البته لمسِ به این معنا؛ اینجا هستید.

هوشیاری ملت‌

خوب دیگر حالا روابط طوری است که ایران را درست می‌توانید بفهمید چه جوری است. لمس می‌کنید که این آدم چه کرد همین چند روز با ملت ایران. الآن هم هیچ بعید نمی‌دانم که- الآن هم- یک جنگ و نزاعی در کار باشد. ما اطلاع نداریم. ما آن قدرش را که اطلاع داریم در پیشخوان مسجد شاه ریختند و آن چند تا دکانی که آنجا بوده است آنها را با زور باز کرده‌اند؛ و اما بازار تسلیم نشده است. در عین حالی که بخشنامه‌ای از دولت منتشر شده است و به همه بازارهای ایران منتشر شده است که هر کس تعطیل بکند این مثلًا چه خواهد شد و چه خواهد شد، مع ذلک بازارها حتی بازار تهران که ملموس خودشان است، اعتنایی به این حرف نکردند. مردم دیگر اعتنایی به این قاروقورها نمی‌کنند؛ به این شارت و شورتها دیگر حالا اعتنا نمی‌کنند. این اعتناها سابق بود که مردم را می‌ترساندند و مردم هم خیال می‌کردند ... حالا مردم دارند کشته می‌دهند و مع ذلک اعتنا به این حرفها ندارند.

ملت زنده و هوشیار

الآن در اثر این کشتاری که در ایران شد یعنی در قم شد و بسیاری از اهل علم، بسیاری از متدینین و جوانهای قمی را کشتند و الآن اربعین آنهاست، مردم ایران- که خداوند ان شاء الله آنها را زنده بدارد، چنانچه الآن زنده هستند و زندگی شان تا ابد ثبت است؛ و خداوند حوزه علمیه قم را زنده بدارد و زندگی‌اش تا ابد ثبت است- اینها الآن که ما اینجا آرام نشسته‌ایم، آنها در فعالیت و تلاطمند. الآن مشهد چه بساطی است، دیگر من الآنش را نمی‌دانم اما تعطیل بود. آذربایجان چه بساطی است، من نمی‌دانم لکن تعطیل بوده. قم سرتاسر- آن طوری که اطلاع دادند- حتی یک بقالی باز نیست، سرتاسر قم تعطیل عمومی است. تهران نود درصد تعطیل است. تعطیل تهران یک چیز آسانی نیست که ما توهّم بکنیم؛ تعطیل تهران تعطیلی است که مشت به دهان این یاوه گوها می‌زند.

رفراندم انقلاب سفید

آنهایی که می‌گفتند که شش میلیون جمعیت با ما موافق هستند و رای دادند به انقلاب سفید! آن وقت هم که می‌گفتند جزاف «2» بود. من فرستادم آدم به تهران- آن وقت ما ایران بودیم- من اشخاصی فرستادم به تهران که آن روزی که رفراندم- به اصطلاح خودشان- می‌شود وضع چه جوری است. اینهایی که آمدند به ما گفتند بیش از دو هزار تا آنجا نیامد. این دو هزار تا هم مامورین خودشانند. اینهایی که می‌گفتند شش میلیون جمعیت ایران با ما هست؛ باقی‌اش هم آنهایی‌اند که دیگر رای بده نیستند، پیر مردها و زنها و بچه‌ها و اینها، و ما «به اتفاق آرا» ... مکرر شاه در هر جایی که رسیده است گفته است که ملت با من هستند؛ یک چند نفر هستند که اینها مارکسیست اسلامی هستند، اینها گاهی یک چیز دیگری می‌گویند و الّا ملت است و من! حالا هم شما خواهید دید که دنبال همین سرتاسر تعطیلی باز هیاهویشان راه می‌افتد. یک بازی در قم در می‌آورند؛ چنانکه در آوردند قبلًا دنبال آن تعطیلیِ جلو که یک هفته قم و یک هفته اصفهان- هشت روز اصفهان از قراری که گفتند- و تهران هم یکی دو- سه روز که یک روزش تمام تعطیل کردند و اعتراض کردند، دنبالش راه افتادند و اتوبوسها را پر کردند از این بیچاره‌های بی‌اطلاع. یک دسته که مامورینشان بودند بخشنامه صادر کردند به همه‌ ادارات، به همه مدارس، که همه باید تعطیل کنید و همه باید بیایید.
این آزادی است! به طور آزادانه «باید» همه بیایید اما آزادید! در عین حالی که بخشنامه صادر کردند و به همه ادارات، حتی ادارات هم به اینها اعتنا نکردند. این بیچاره‌هایی را که در اتوبوسها نشاندند و آوردند و به آنها گفتند که- از قراری که می‌گفتند- شما را می‌خواهیم زیارت ببریم، بین راه که ملتفت شدند که قضیه این حرفها نیست هر که توانست فرار کرد! و آنها هم که آمدند- از قراری که به من اطلاع رسیده- مثل اینکه تشییع جنازه می‌کنند، هر چه به آنها می‌گویند که بگو «جاوید» جواب نمی‌دادند، مثل تشییع جنازه! تعبیر این بوده است به اینکه جمعیت چنان ساکت بودند که مثل اینکه دارند تشییع جنازه می‌کنند! این تشییع جنازه شاه است.

شاه، ضد اسلام و روحانیت‌

اینها نمی‌فهمند؛ باز هم ما نمی‌توانیم اینها را آدمشان کنیم. اگر اینها با ملت راه رفته بودند، اگر اینها به خواست ملت توجه کرده بودند، اگر اینها به وظایف خودشان عمل کرده بودند، اگر اینها یک گرایشی به اسلام و قواعد اسلام داشتند، مردم چه مخالفتی می‌کردند با اینها؟ مردم هر جا دست گذاشتند می‌بینند که «اعلیحضرت» مخالف است. با تاریخ اسلام مخالف است، یعنی با اسلام. بدترین کارهایی که در زمان حکومت این آدم شده است، این تغییر تاریخ است. موفق نمی‌شوند لکن این می‌خواست بشود. بدترین کار. از این کشتارها این بدتر است. این با حیثیت رسول الله بازی کردن است. هر جا مردم دست می‌گذارند، می‌بینند که «اعلیحضرت» دست رویش گذاشته و بد کرده. به تاریخشان این طور، به مدرسه‌های علمی شان آن طور. تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس ما به- عرض کنم- چپاول اینها رفته است. چند دفعه ریخته‌اند [تا] حالا در مدارس ما. آن وقت به مدرسه فیضیه چند دفعه ریخته‌اند و اینها جنایت کردند؛ حالا هم به مدرسه حجتیه و مدرسه خان. حالا محل حمله شان اینهاست. و مدرسه حقانی و هر مدرسه‌ای که درِ آن باز است و یک قدری اجتماعات هست. مدرسه خان را تمام- از قراری که می‌گویند- تمامِ در و پنجره‌هایش را با تفنگ زده‌اند و شکسته‌اند. در مدرسه‌ حجتیه سر یک کسی را بریده‌اند، یعنی تیر زده‌اند به او، تیر زده‌اند به او که خون جاری شده است؛ که یکی از علمای اینجا که رفته بود آنجا و بعد برگشت گفت که ما هم رفتیم دیدیم از آن محلی که این تیر خورده است خون ریخته؛ ریخته تا آمده است لب حوض.

شاه، مجرم اصلی و دست نشانده متفقین‌

شما احتمال می‌دهید که رئیس شهربانی قم یک همچو کاری بکند؟ او نمی‌تواند یک همچو کاری بکند. هی نگویید که مامورین این کار را کردند. آنی که این کارها را می‌کند شخص خود شاه است. یعنی شخص خود شاه امر می‌دهد. شخص خود شاه هم می‌گوید بکشید؛ تا نگوید نمی‌کشند. مگر یک امر ساده‌ای است که یک ملت را به تفنگ و مسلسل ببندند؛ یک حوزه علمیه را که مردم به آن علاقه دارند، مردم آن را بزرگ می‌شمرند، این را به مسلسل ببندند؟ مگر یک امر ساده‌ای است که شهربانی تهران و شهربانی قم و رئیس سازمان تهران، رئیس سازمان قم، و نمی‌دانم نخست وزیر تهران و نخست وزیر چه، مگر اینها می‌توانند یک همچو کاری بکنند؟ همه‌اش شخص خود آقاست. مجرم اصلی خود این است. این را کی نصب کرد؟ خود ایشان در کتابشان «3» نوشتند: متفقین وقتی که آمدند- بعدش محو کردند؛ بعد دیدند غلط کردند، محوش کردند- خود ایشان نوشتند که متفقین وقتی که آمدند در ایران صلاح دیدند که ما باشیم، که دودمان ما سلطنت را داشته باشد. لعنت بر این صلاح! این متفقین، این اشخاصی که امضا کردند حقوق بشر را و اعلامیه حقوق بشر را، اینها به جان ما یک همچو اشخاصی را گماشتند و یک همچو اختناقی را. آزاد است بشر اما ایرانش چطور؟! یکی را گماردند، یکی را گذاشتند آنجا؛ قبلًا او «4» را گذاشته بودند، همه آزادیها را سلب کرده بود. این طور اجتماعی که حالا می‌شود آن وقت این طورها نمی‌توانستند، نمی‌کردند، یا باز روشن نشده بودند مردم‌

حوزه قم، زنده‌کننده اسلام و ایران‌

حوزه قم زنده کرد ایران را. حوزه قم خدمتی به اسلام کرده است که تا صدها سال دیگر این خدمت باقی است. کم نشمرید آقایان این را. دعا کنید به حوزه قم؛ و دعا کنید ما هم این جور بشویم. صدها سال دیگر هم اسم حوزه قم در تواریخ هست، و ما مرده‌ها را دفن کرده است. «5» حوزه علمیه قم زنده کرد اسلام را. حوزه علمیه قم و تبلیغات مراجع قم، علمای قم، دانشگاهها را که ما را جزء افیون ملت می‌دانستند، ما را دست نشانده انگلیسها و مستعمِرین می‌دانستند، بیدارشان کردند که نه؛ اینها تبلیغات است، تبلیغات خود آنها است، خود انگلیس‌ها و آلمان‌ها و شوروی و اینها تبلیغ می‌کنند که خیر حوزه‌های دین، حوزه‌های علمیه، علمای دین، اینها افیونند. خود آنها تبلیغ می‌کنند برای اینکه آنها می‌دانند که اینها چه فعالیت‌ها دارند و چه تحرکها دارند و اسلام چه دین متحرکی است. اینها می‌دانند اینها را. می‌خواستند که از خاصیت بیندازند پیش ملت، تبلیغ کردند.

دین و سیاست‌

حالا چند سال است که تبلیغ کردند، به طوری که ما، خودِ آخوندها هم باور کرده‌اند؛ خود آخوندها هم باور کرده‌اند: ما را چه به سیاست. این «ما را چه به سیاست» معنایش این است که اسلام را اصلًا کنار بگذاریم؛ اسلام کنار گذاشته بشود؛ اسلام در این حجره‌های ما، در آنجا دفن بشود؛ در این کتاب‌های ما دفن بشود اسلام. آنها از خدا می‌خواهند که اسلام از سیاست جدا باشد، دین از سیاست جدا باشد. این یک چیزی است که از اول سیاسیون انداختند توی دست و دهان مردم، به طوری که الآن ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا ما چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش. ما مسائل دین می‌گوییم. اگر این طرف صورتمان را زدند، آن طرفش هم چیز می‌کنیم [، می‌آوریم‌] تا یکی هم آن طرف بزنند. این را به حضرت عیسی هم غلطی نسبت دادند. این هم خود این جانورها به حضرت عیسی [نسبت دادند]. حضرت عیسی‌ پیغمبر است؛ پیغمبر نمی‌تواند منطقش این باشد. شما دیدید پیغمبرها را؛ منتها حضرت عیسی کم عمر کرد در بین ملت، بعد تشریف برد به معراج، به بالا. «6» شما همه می‌دانید تاریخ انبیا [را]. آن حضرت ابراهیمش، که تقریباً راس انبیای سلف بود، با تبرش برداشت آن بتها را همه را شکست. هیچ خوف این را هم نداشت که بیندازندش توی آتش. خوف این حرفها را نداشت؛ اگر داشت که پیغمبر نبود. یک همچو موجودی که با یک قدرت‌های بزرگ جنگ می‌کند و یک تنه خودش تنهایی در مقابل یک همچو قدرت‌هایی می‌ایستد که بعداً بیایند بخواهند آتشش بزنند، این منطقش این نیست که اگر آن طرفم را سیلی زدند ... بر می‌گردم این طرف هم بزنند. این منطق آدمهای تنبل است. این منطق آنهایی است که خدا را نمی‌شناسند. قرآن نخواندند اینها. آن هم حضرت موسی که با یک عصا، یک نفر بود، یک نفر بود- یک نفر چوپان. مقابل کی؟ مقابل فرعون که داد خدایی می‌زد. اینها هم داد خدایی می‌خواهند بزنند؛ می‌بینند حالا خیلی خریدار ندارد. اگر یک خرده سست بیایید آنها هم می‌گویند: انَا رَبُّکمُ الاعْلی‌ «7». این مزخرفات همیشه بوده در دنیا و حالا هم هست؛ بعدها هم خواهد بود. آن هم حضرت موسی- سلام الله علیه- این هم رسول اکرم که تاریخش را خوب می‌دانید دیگر که تنهایی مبعوث شد، سیزده سال نقشه کشید و ده سال جنگ کرد، نگفت که ما را چه به سیاست. اداره کرد ممالکی را، مملکتی را، نگفت ما چکار داریم به این حرفها. آن هم حکومت حضرت امیر است که همه‌تان می‌دانید، و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگهایش. نگفت که ما بنشینیم توی خانه‌مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم، و چکار داریم به این حرفها؛ به ما چه.

سازش با سلاطین جور، خلاف قرآن‌

«اگر خود حضرت صاحب- سلام الله علیه- مقتضی بدانند خوب خودشان تشریف بیاورند»! یکی از علما این جوری می‌گفت- خدا رحمتش کند- که «من که دلم بیشتر نسوخته به اسلام از حضرت صاحب- سلام الله علیه؛ خوب ایشان هم که می‌بینند این را، خود ایشان بیایند؛ چرا من بکنم»! این منطق اشخاصی است که می‌خواهند از زیر بار در بروند. اسلام این‌ها را نمی‌پذیرد. اسلام این‌ها را به هیچ چیز نمی‌شمرد. این‌ها می‌خواهند از زیر بار در بروند. یک چیزی درست می‌کنند، دو تا روایت از این طرف از آن طرف می‌گردند پیدا می‌کنند که خیر، با سلاطین مثلًا بسازید، دعا کنید به سلاطین. این خلاف قرآن است. اینها نخوانده‌اند قرآن را. اگر صد تا همچو روایتهایی بیاید، ضربِ به جِدار می‌شود. «8» خلاف قرآن است، خلاف سیره انبیاست. با اینکه روایتی نیست. شما وقتی ملاحظه می‌کنید آن همه روایاتی که اگر کسی میل به این بکند که- روایتی است- که اگر مایل باشی که زنده باشد این سلطان، تو هم با او محشوری. «9» مسلمان مگر می‌شود مایل باشد به اینکه یکی زنده باشد و ظلم کند، آدم بکشد؟ رابطه داشته باشد با یک کسی که آدم می‌کشد، عالِم می‌کشد، علما را می‌کشد؟ ما الآن چقدر علمای بزرگ و عرض می‌کنم، مدرسین عالیمقام تو [ی‌] حبسها، توی تبعیدگاهها داریم، می‌دانید شما؟ الآن چند نفر از این علمای ما توی زندانند و چند نفر از این علمای ما در تبعیدگاهها دارند به سر می‌برند؛ مع ذلک همینها بودند که تبعید شده بودند قبلًا؛ حالا که آمده‌اند همینها بودند که مشتشان را گره کردند و بر خلاف دولت صحبت کردند و بر خلاف شاه صحبت کردند؛ دوباره هم گرفتار شدند. همین آقای محترمی که- جوان بزرگواری که- در همین دیروز، در عصر فاتحه دیروز آن صحبتها را کرده، این حبس بود و این- عرض می‌کنم که- تبعید بود و مظنونِ این است بلکه شاید بیشتر از ظن، که این هم حالا یا گرفتندش یا فردا بگیرند. اما از حبس درآمده و مشتش را گره کرده. بچه اسلام این است؛ مسْلم این است. مسلمان اگر بخواهد اهتمام به امور مسلمین نداشته‌ باشد که مسلمان [نیست‌]؛ لَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ مَن اصبحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامورِ المُسلمینَ فَلَیسَ بمُسلِمٍ. «10» هی هم بگو لا اله الا الله، مُسْلم نیست این طور. اسلام آن است که به درد مسلمین بخورد؛ مسْلم آن است که به درد مسلمین بخورد، برسد به درد مسْلم که آقا کشتند جوانهای ما را. ما بی‌تفاوت باشیم؟ کشتند علمای ما را، ما بی‌تفاوت باشیم؟ کشتند مومنین و مسلمین را، ما بی‌تفاوت باشیم؟
ما راضی بشویم به این امر؟ ما کاری بکنیم که از آن انتزاعِ رضایت بشود؟ باید ما خودمان را عوض کنیم. این جوانهایی که از ما حبس رفتند، تبعید شدند، الآن هم تبعید هستند، اینها بعد از اینکه یک دوره تبعیدشان را، حبسشان را تمام کردند و آمدند دوباره به قم، باز همان مصایب را شروع کردند و همان تبلیغات را شروع کردند؛ و باز رفتند به تبعیدگاه. اگر ده دفعه دیگر هم برشان گردانند، همانند؛ برای اینکه اینها تربیت شدند، تربیت اسلامی شدند. اگر حضرت امیر را صد دفعه بکشند و زنده بشود باز همان است، همان حضرت امیر است. و اگر منِ تنبل [را] هم صد دفعه بکشند یا یک دفعه بکشند، من همان آدم تنبل هستم.

امریکا و شوروی در مسابقه غارت ایران‌

ما از این سران دولت‌ها [چه بگوییم‌] که اعلامیه حقوق بشر را امضا کرده‌اند و آزادی بشر را اعلام کرده‌اند، این همه مصیبت‌های ما از اینهاست. از انگلیس بود، تا آن وقتی که یک قدری دستش کوتاه شد. حالا از شوروی است، و از آن طرف از امریکا. همه گرفتاری ما زیر سر این‌هاست. این‌هاست که مامورند اگر اینها دستشان را، سایه شان را از روی سر اینها بردارند، مردم اینها را پوستشان را می‌کنند. مصونیت دادند به امریکایی‌ها و آنها را مصون از همه چیز قرار دادند، در مقابلش هم یک چند تا دلار گرفتند آن وقت. الآن هم که ملاحظه می‌کنید چقدر از امریکایی و صاحب‌منصبهای امریکا در ایران‌ هستند با چه حقوقها، با چه حقوقهای گزاف. اینها گرفتاریهایی است که ما داریم، که تمام خزاین ما باید سرشار برود به جیب امریکایی‌ها؛ اگر یک ته مانده کمی هم بماند به جیب شاه و دار و دسته شاه باید برود. اینها هم در خارج ویلا بخرند، چه بخرند، چه بخرند، در بانک‌ها انباشته کنند اموال مردم را.
دولت ایران الآن از دوَل مترقی عالَم است! الآن در عرض امریکا و ژاپن است این! الآن از ژاپن یک خورده جلو افتاده است! اما این حرفها فسادش و فضاحتش دیگر درآمده؛ حتی آن بقال سر محله دیگر می‌گوید این حرف مفت دارد می‌زند لکن پرروست؛ می‌زند، چه می‌شود. الآن هم شما فردا در روزنامه‌ها همین- بعد از این وقایع که واقع شده است- خواهید دید که در روزنامه‌ها دوباره شروع می‌کنند به اینکه همه ملت با ما موافقند، همه مردم با ما هستند، یک چند نفری هم هستند که انحراف دارند! هر که مسلمان است، هر که روحانی صحیح است، با ما موافق است! روحانی روشنفکر صحیح با ما موافق است! این روحانیها اینها مرتجعینند! این علمای قم، مراجع بزرگ قم، که اعلام تعطیل عمومی کردند، اینها جزء مرتجعین هستند! علمای بزرگ چیز فهم با ما موافقند! علمای حقیقی- اسمش را علمای حقیقی می‌گذارند!- علمای حقیقی با ما موافقند! هیچ پیدا نمی‌کنی یک همچو علمای حقیقی را. فقط تو [ی‌] روزنامه علمای حقیقی با ما هستند! کدام علما؟! مگر مسلمان می‌شود با تو موافق باشد؟ مگر مسلمان می‌شود راضی به قتل اینها «11» باشد؟ منتها گاهی می‌ترسد یک مسلمانی، حرف نمی‌زند یا یک عالِمی حرف نمی‌زند؛ گاهی هم نمی‌ترسد و حرف می‌زند. گاهی یک طلبه می‌ترسد و از خانه‌اش بیرون نمی‌آید؛ گاهی هم نه، نمی‌ترسد و حرفش را می‌زند؛ اما «موافقند» حرف غلطی است، حرف نامربوطی است.

معجون رژیم ایران!

کدام عالِم با تو می‌تواند موافق باشد؟ مگر می‌شود که یکی عالِم باشد، اسمش را روحانی بگذارد، اسمش را عالِم بگذارد، و با قتل عام موافق باشد؟ مگر می‌شود یک نفر مسلمان باشد، یک نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد، و با تبدیل تاریخ اسلام به تاریخ کفار موافق باشد؟ مگر می‌شود یک نفر مسلمان باشد و با این ستور، «12» [با] کشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زنهای ایران هم قیام کردند بر ضدش و تودهنی به او زدند که ما نمی‌خواهیم این طور چیز را، ما باید آزاد باشیم. و این مردک می‌گوید آزادید لکن- باید حتماً- آزادید اما باید حتماً بدون چادر و بدون روسری توی مدارس بروید! این آزادی است؟! اصلًا یک بساطی است در ایران؛ من نمی‌فهمم چه جور است. یک چیزی است، یک معجونی است این. دولت ایران و شاه ایران یک معجونی است که معلوم نیست چه جور [است‌]: «شتر گاو پلنگ»! یک چیزی است؛ «شیر، گاو، پلنگ». یک بساطی است در ایران. من نمی‌دانم چه قضیه‌ای است این گرفتاریهای ما. البته زیاد گرفتاری داریم، خوب خیلی گرفتاریهاست که نمی‌توانیم بگوییم؛ این گرفتاریهای ماست از دست این تصویب کنندگان و امضاکنندگان اعلامیه حقوق بشر. ماها و امثال ماها و شماها و امثال شماها مرتجع و- عرض می‌کنم که- عقب افتاده و امثال ذلک، و آنها مترقی و مملکتْ یک مملکت مترقی!

نمونه‌هایی از فقر و فلاکت ملت ایران‌

خدا می‌داند که مراجعاتی که می‌شود، که یک جزئی‌اش به من مراجعه می‌شود، راجع به اینکه می‌خواهیم فلان جا آب انبار بسازیم، مردمش آب ندارند؛ این زنها از یک فرسخی باید بروند آنجا آب بیاورند. آب ندارند. وقتی آب ندارند، برق دارند؟ آسفالت دارند؟ هیچ چیز ندارند. ملاحظه نکنید که یک تهرانی را، سر و صورتش را، این طرف را درست کنند؛ شما بروید آن طرف تهران را ببینید. شما بروید آن گودالهایی که هست، گودالهای نمی‌دانم کذا و کذا که هست، بروید آنجاها را ببینید چه خبر است. گودال است که گفت صد تا پله، نمی‌دانم چقدر پله باید بخورد تا برسند به سطح زمین؛ آنجا خانه درست کرده‌اند. چه خانه‌ای! یا با حصیر یا با گِل. یک چیزی درست کرده‌اند که این بچه‌های بیچاره شان در آنجا زندگی بکنند. نه آب دارند، نه ... تهران را دارم می‌گویم، نه دورافتاده‌ها؛ تهران این جور است. شما وقتی وارد تهران بشوید می‌بینید که پر از اتومبیل است و اینها و کذا و کذا؛ نرفته‌اید آن طرف تهران را ببینید چه خبر است. آب برای خوردن ندارند اینها. باید کوزه‌هایشان را بیاورند از آن پله‌ها بروند بالا، گفتم صد تا پله، چقدر، از آنها بروند بالا و برسند به یکی از اینهایی که حالا آب در آن گذاشته‌اند، کوزه شان را از آنجا آب کنند؛ دوباره از این پله این زن بیچاره در زمستان سرد باید این طوری بیاید تا آب پیدا کند برای بچه‌هایش. فقرشان چیست؟ بعضی از آنهایی که از آنجا بیرونشان کرده بودند- یک خانه‌ای بوده مال یکی از آنها بوده، یک اتاقش هم مال چند نفر بوده- آمده بودند توی پامنار؛ آنجا توی وسط خیابان؛ آنجا خودش و زن و بچه‌اش آنجا در وسط خیابان. این کسی است که- آدم وثیقی «13» که امام جماعت پامنار است برای من آمد گفت که- اینها بیچاره‌ها [را] از آن گودال [بیرون کرده‌] آن گودال را هم از او گرفته بودند. حالا آمده توی پامنار، توی اینجا هم نشسته، توی خیابان همین طوری با بچه‌هایش بیچاره نشسته، که مردم آنجا جمع شدند یک چیزی بَدْواً «14» برایش درست کردند. این مملکت «مترقی» است که مرکز شهر، مرکز مملکت- که تهران باشد، مرکز مملکت- این طوری است! در خود روزنامه‌ها بود که در فلان جا- حالا من یادم نیست کجا را نوشته بود، یک جایی را نوشته بود- نوشته بود که اینها از بی‌آبی- طرف شوشتر و آنجاهاست این مساله ظاهراً- صبح که پا می‌شوند این بچه‌ها به واسطه تراخمْ چشمشان به هم است و باز نمی‌شود. با بَول صورت اینها را، چشم اینها [را شستشو] می‌کنند! این وضع مملکت ماست! این مملکت مترقی است! با بَول! اینها آب ندارند این قدر که دستشان را بزنند، چشم بچه شان را ... اگر هم یک قدری آب داشتند می‌خواهند بخورند. در روزنامه نوشته بود که با بَول اینها چشم بچه‌های خودشان‌ را چیز می‌کنند که باز بشود!

افتضاح حقوق بشر امریکایی‌

این «مملکت مترقی»! پولهایش کجا می‌رود؟ مملکت ما مملکت فقیر است؟ مملکت ما یک نفتی دارد، یک دریای نفت دارد مملکت ما، مملکت ما آهن دارد، مملکت ما همه چیز دارد؛ جواهر دارد. مملکت ما یک مملکت غنی‌ای است اما این «بشر دوستها» یک مامور گذاشته‌اند آنجا، بالای سر این مملکت، که نگذارند این منافع به این مردم فقیر برسد. همه‌اش باید برود توی جیب آنها و عیاشیهای آنها. اگر یک مقدارش هم ماند، یک مقدار هم قسمت اینهاست. با اینکه قسمت اینها یک قسمت ناچیزی است، مع ذلک در همه جاهایی که تشریف می‌برند، ویلا دارند و عرض می‌کنم قصر دارند و زمین دارند و در بانک‌هایش هم پول دارند و همه چیز دارند؛ خیلی غنی. این کارتر، که یک مدتی مردم را گول زده بودند که اگر این بیاید سرِ کار چه خواهد کرد و چه خواهد کرد، این با صراحت لهجه- دروغگو کم حافظه این است!- با صراحت لهجه گفت که اینجاهایی که پایگاه نظامی ما داریم، اینجا دیگر بساط حقوق بشر چیزی نیست! این دیگر صحبت از حقوق بشر نباید بکند! این حقوق بشری که در [آن‌] ماده آزادی مردم و اینها هست- که این قابل انتزاع نیست، این آزادی قابل انتزاع نیست- این امریکایی که امضا کرده است این معنا را، با صراحت لهجه می‌گوید که [در] ایران، چون ما پایگاه داریم، دیگر بحث از حقوق بشر نباید کرد. احترامِ حقوق بشر مال آنجاهایی است که ما در آن پایگاه نداریم. این امریکایی که این قدر حقوق بشر می‌گوید، در خود امریکا، در امریکای لاتین، چه بساطی سر این مردم دارد در می‌آورد؛ یک مامور هم گذاشته آنجا. لبنان را آن طورش کرده که الآن می‌بینید. آن مردکه «15» هم می‌رود آنجا تصدیق می‌کند حرف او را. شاه هم همین معنا را تصدیق می‌کند که خیر مطلب همین است باید با اسرائیل چه. این مردیکه «16» اسرائیل را از بیست سال پیش از این [به رسمیت‌] شناخت؛ همان‌ اوایل هم ما قم بودیم که این اسرائیل را شناخت به رسمیت در مقابل همه مسلمین، در مقابل قرآن. یک دولت کفر را- آن هم کفر یهود- این را به رسمیت شناخت! اولش درست اسم نمی‌بردند و چه، بعدش هم خوب، اسم بردند. از آن اول این آدم نوکر بود؛ بعدها خودش اظهار کرد! این از اولِ مساله این طور بود. اسرائیل را از آن اول به رسمیت شناخت در مقابل قرآن، در مقابل اسلام، در مقابل حکومتهای اسلامی، در مقابل مسلمین.

«حقوق بشر» شاه‌

آن مردِکه «17» هم که با صراحت لهجه گفت که قضیه حقوق بشر- قضیه حقوق بشر- یعنی چه؟ خوب، راست هم می‌گفت این را. راست می‌گوید؛ قضیه حقوق بشر یعنی چه! یعنی منطق قلدرها! مساله، حقوق بشر نیست. منطق قلدرها قلدری است، تفنگ است و مسلسل، مسلسل بستن به علمای دین. این منطق اینهاست: مدرسه فیضیه خراب کردن؛ گرفتن و ندادن. الآن تعطیل است مدرسه فیضیه؛ مع ذلک در عین حالی که مدرسه فیضیه را گرفتند غارت کردند، طلبه‌ها را غارت [کردند]، عمامه‌هایشان را آتش زدند، کتابهایشان را آتش زدند، قرآن را اهانت کردند، در عین حال همین جمعیتْ مرکزشان را در مدرسه حجتیه قرار دادند و در مدرسه خان؛ حالا آنجا دارند کتک می‌خورند. صد دفعه دیگر هم کتک بخورند، یک مدرسه دیگر. این‌ها زنده شدند؛ بیدارند این‌ها. به هر صورت، ما این گرفتاری‌هاست که داریم و الآن که اینجا نشستیم نمی‌دانیم که چه می‌گذرد به برادرهای ما؛ نمی‌دانیم. من نگرانم. حالا تا عصری، تا فردایی اتفاقی آنجا بشود یا از اینجا بشود؛ ببینیم چه می‌شود. اما این قدر را می‌دانم که دیروز یک مجلس با شکوهی بوده است برای این اسلاف؛ و امروز هم مسجد اعظم «18» از قراری که اطلاع داده بودند پر بوده از جمعیت، و بازارها هم تعطیل. بازار قم تمامش، هم خیابان و هم بازار همه‌اش تعطیل بوده، و بازارهای شهرستان [ها] تا آن قدر که به ما رسیده. از شیراز اطلاع نرسیده، از اصفهان اطلاع نرسیده، می‌رسد اطلاع؛ نمی‌شود نباشد. ما چه بکنیم با این وضع؟ با این واقعاً انسان متحیر است چه بکند.
منطق این‌ها منطق مسلسل است، منطق ما منطق سکوت! باید سکوت کنیم! چاره نیست! منطق آنها سیلی زدن است، منطق ما سیلی خوردن! به حضرت عیسی هم نسبت داده‌اند که یکوقت فرمود که اگر این طرف من سیلی بزنند، آن طرف [هم‌] سیلی [بزنند]! همچو حضرت عیسی را ما نمی‌خواهیم. حضرت عیسی نمی‌گوید همچو چیزی. این منطق تنبلهاست. حضرت عیسی پیغمبر اعظم است؛ آن کسی است که در مهدش شروع می‌کند به گفتن که من چه می‌کنم، چه می‌کنم، اقامه صلات می‌کنم، چه می‌کنم، چه می‌کنم. در مهدْ پیغمبرِ مبعوث بوده به حَسَب مثال قرآن «19» یک همچو موجودی حرف‌های تنبل‌ها را می‌زند؟! حرفهای بی‌عرضه‌ها را می‌زند که اگر این طرف بزنند؟ این را همین، همین اشخاص، همین‌هایی که به عیسی منتسبند- این‌ها عیسوی که نیستند، منتسبند- همین اشخاص اینها را درست کرده‌اند که این عیسوی‌ها و این کاتولیک‌ها و این‌ها را بازی شان بدهند. آنها هم- احمق‌ها- بازی خوردند و لهذا در مقابل حکومتشان هیچ نمی‌کنند.

ائمه، سراسر عمر در مبارزه با ظلم‌

از آن طرف، در بین ما هم اشخاصی هستند که [می‌گویند] اولو الامر هر چه، هر زهر ماری می‌خواهد باشد، باید ما از او اطاعت کنیم! اولو الامر است! اولو الامر یعنی زورگو! با زورگو نباید حرف زد. خوب، پس چرا امام حسن مخالفت کرد؟ چرا امام حسین مخالفت کرد با اولو الامر، آن وقت که اولو الامر عبارت از یزید بود؟ تُوْتِی الْمُلْک «20» یکی از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پیش از این- که شما مخالفت چرا می‌کنید با او؛ تُوْتِی الْمُلْک مَنْ تَشاء؛ خداوند هر کس را می‌خواهد [سلطنت می‌دهد]، این‌ مملکت را خدا داده [به او]؛ من جواب او را که ندادم، قابل جواب نبود اما این تکذیب قرآن است. مگر فرعون را کس دیگر مُلْک به او داده بود؟ آن هم خدا به او داده بود، پس چرا موسی رفت با او مخالفت کرد؟ مگر نمرود را کسی دیگر به او اعطای مُلْک کرده بود؟ آن هم از طرف خدا است، پس چرا ابراهیم می‌رود با او مخالفت می‌کند؟ چرا پیغمبر مخالف است؟ چرا حضرت امیر با معاویه؟ خوب معاویه هم در آنجا یک اولو الامری است برای خودش. خوب، بعد از آن چرا امام حسن با او مخالفت کرد؟ امام حسن پدر معاویه را درآورد. امام حسین چرا پا شد با چند نفر از عیالاتش رفت؛ با پنجاه- شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت اولو الامر کرد. این حرفها حرفهای نامربوط است. آن اولو الامری که پهلوی خدا و رسول قرار می‌گیرد باید پهلوی خدا و رسول باشد. باید مثل خدا و رسول- بلاتشبیه- یعنی ظِلّ خدا و رسول باید باشد. حکومت سلطان اسلام «ظلّ الله» است. معنی «ظل» این است که حرکتی ندارد خودش، حرکت به حرکت اوست: سایه آدمْ خودش که حرکتی ندارد؛ هر حرکتی آدم می‌کند سایه هم، دستش را این جور می‌کند، سایه هم همان طور. «ظلّ الله» این است؛ آن کسی را که اسلام به «ظلّ اللّهی» شناخته است، این است که از خودش یک چیزی مایه نگذارد، به تَبَع احکام اسلام حرکت بکند، حرکتْ حرکت تَبَعی باشد. رسول الله این طور بود، «ظلّ الله» بود. این مردیکه هم ظلّ الله است؟! اولو الامر! یک طایفه از ما هم، بیچاره‌ها غفلت کردند و غافل شدند و اولو الامر را ... یزید هم اولو الامر است! بر ضد یزید هم اگر قیام کرد قتلش واجب است! قتل سید الشهداء [را] واجب می‌داند! قاضی شان «21» است حکم کرد به اینکه واجب القتلند! قیام بر خلاف مصالح مسلمین! این واجب القتل است! خوب، کتاب و سنت را نمی‌دانیم؛ چه باید کرد؟ ما قرآن را نخواندیم نمی‌دانیم؛ منطق قرآن را نمی‌دانیم. باید قرآن بخوانیم، قبل از همه چیزها ببینیم قرآن چه می‌گوید. تکلیف ما و وظیفه ما [را] قرآن تعیین می‌کند. وظیفه ما را با سلطانْ قرآن تعیین می‌کند. قصه می‌خواسته خدا بگوید؟! قصه سرایی می‌خواسته بکند؟!

مبارزه در منطق قرآن و سنت نبی (ص)

قصه حضرت موسی را آن همه در قرآن تکرار می‌کند. اگر می‌خواست قصه بگوید، خوب قصه گو یکی می‌گوید بس است دیگر. چند دفعه می‌گویی! آن همه قرآن پافشاری می‌کند و در هر چند صفحه‌اش موسی را پیش می‌آورد و مخالفت با فرعون، برای اینکه بگوید آقا بفهم! آن همه قرآن از- عرض بکنم- مقاتله، از قتال با کفار، و از قتال با کذا و منافقین و اینها ذکر می‌کند، می‌خواهد قصه بگوید؟! خوب، قصه یک دفعه گفت بس است دیگر. مگر قرآن کتاب قصه است؟! قرآن کتاب انسان‌سازی است، کتاب انسان متحرک است، کتاب آدم است، کتابی است که آدمی باید از اینجا تا آخر دنیا و تا آخر مراتب حرکت بکند، یک همچو کتابی است که هم معنویات انسان را درست می‌کند و هم حکومت را درست می‌کند. همه چیز توی قرآن هست، و در سنت نبی- صلی الله علیه و آله و سلم- و اخبارْ ما مطالعه باید بکنیم ببینیم که- ما- تکلیفمان چیست، قرآن با ما چه گفته، باید چه بکنیم؟ هی ما قرآن را خوانده‌ایم که فرعون کذا و کذا، موسی کذا و کذا؛ تدبّر نکردیم که خوب آن چیزی که گفته برای چه گفته. برای اینکه تو هم مثل موسی باش نسبت به فرعون عصرت، تو هم عصایت را بردار مخالفت کن با این مردک. لا اقل تایید نکنید از این دستگاه.
خداوند ان شاء الله که همه شما را توفیق بدهد؛ موفق باشید. خداوند ان شاء الله این را از سر مسلمین بردارد. خداوند تبارک و تعالی این مردمی که الآن ممکن است گرفتار باشند، خدا حفظشان بکند. خداوند تبارک و تعالی این قضیه را به صلاح مسلمین و به صلاح مذهب ختم بفرماید.

«۱»- امام صادق( ع) فرمود:« بزودی کوفه از مومنان خالی و علم از آن برچیده می‌‏شود، آن چنان که مار در لانه خود پنهان گردد؛ سپس علم در سرزمینی آشکار می‏‌گردد که« قم» نام دارد. قم مرکز علم و فضل خواهد شد تا اینکه مستضعفی در دین- حتی در بین زنان خانه- باقی نماند. این( واقعه) در نزدیکی ظهور قائم ما تحقق پیدا می‏کند». بحار الانوار، ج ۵۷، ص ۲۱۳. «۲»- گزاف، بیهوده. «۳»- کتاب ماموریت برای وطنم. «۴»- رضا خان. «۵»- اشاره به جوّ سکوت در حوزه نجف. «۶»- سوره آل عمران، آیه ۵۵ و سوره نساء، آیه ۱۵۸. «۷»- بخشی از آیه ۲۴ سوره نازعات. «۸»- بر دیوار کوبیده می‏‌شود؛ بی‏اعتبار است. پیرامون صحت( روایات) در احادیث آمده است:« ... ما وافَقَ کتابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ ما خالَفَ کتابَ اللَّهِ ... فَاضْرِبُوهُ عَلَی الْجِدارِ». تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۱. «۹»- مضمون روایتی از امام صادق( ع) در تفسیر سوره هود، آیه ۱۱۳. بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۳۶۹. «۱۰»- حدیث نبوی( ص): هر که صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد مسلمان نیست. نظیر همین حدیث از امام صادق( ع) نیز روایت شده است. اصول کافی؛ کتاب الایمان و الکفر؛ باب الاهتمام بامور المسلمین، ج ۲، ص ۱۶۳. «۱۱»- شهدای واقعه ۱۹ دی. «۱۲»- جمع سِتْر؛ پوشش‌ها، در متن به معنی لباس‌ها. «۱۳»- موثق، مورد اعتماد. «۱۴»- در آغاز، نخست. «۱۵»- انور سادات، رئیس جمهور مصر. «۱۶»- شاه. «۱۷»- جیمی کارتر، رئیس جمهور امریکا. «۱۸»- مسجد اعظم قم. «۱۹»- سوره مریم، آیه ۲۹- ۳۳. «۲۰»- بخشی از آیه ۲۶ سوره آل عمران. «۲۱»- شریح قاضی.


امام خمینی (ره)؛ 29 بهمن 1356

صوت مطلب

کیفیت متوسطحجم 25/63 مگابایتبیشتر

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: