مطلب مرتبط

سخنرانى در جمع ايرانيان مقيم خارج (پيوستن ارتش به ملت، اندرز و اتمام حجت)یادتان نرود محمد رضا رایادتان نرود محمد رضا راتجزیه مملکتتجزیه مملکتباور نمیکنیمباور نمیکنیم
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج (پیوستن ارتش به ملت، اندرز و اتمام حجت)

پاریس، نوفل لوشاتو
آرزوی پیوستن به ملت- غفلت ارتش و دولت- اندرز و اتمام حجت
دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‌
جلد ۵ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۵۴۳ تا صفحه ۵۵۰

توضیح تاریخی

  • بهمن‌ماه، هر روزش با خبری از بازگشت نزدیک امام به وطن آغاز می‌شد. خبر باز امام در جمعه 6 بهمن را همه باور کردند. همه آماده استقبال شدند و جمعه، انبوه جمعیت در بهشت زهرا س جمع بودند و شعار می‌دادند "وای به حالت بختیار اگر خمینی دیر بیاد." سیل جمعیت موج می‌زد اما امام نیامد. به دستور بختیار، فرودگاه مهرآباد در سیطره تانک‌ها درآمده بود. ر.ک. دایره‌المعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی، جعفر شیرعلی‌نیا، نشر سایان، صفحه 232.
  • اگرچه فرماندهان ارتش تا 21 بهمن 1357 از حکومت سابق حمایت می‌کردند اما بسیاری از ارتشی‌ها با انقلاب همراه بودند و رژه همافرها در 19 بهمن در مقابل امام، نمونه بارز آن بود؛ رژه‌ای که تیر خلاصی بر رژیم شاهنشاهی بود. برخی از گروه‌ها از جمله سازمان مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق و احزاب کومله و دموکرات کردستان خواستار انحلال ارتش بودند. امام اما مخالف انحلال بودند و می‌گفتند می‌خواهند ارتش را کنار بزنند بعد به سراغ انقلاب و روحانیت و مردم بیایند. ر.ک. دایره‌المعارف مصوّر تاریخ تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلی‌نیا، نشر سایان، صفحه 27.
  • از ابتدای مطرح شدن جمهوریت و اسلامیت از سوی امام مخالفت‌ها با نظام مبتنی بر اسلام آغاز شد و آغاز این مخالفت‌ها توسط نهضت آزادی بود و سعی داشتند کلمه اسلام را حذف به جای آن کلمه دموکراتیک را جایگزین کنند. آن‌ها اسلامی بودن را مغایر با حاکمیت مردم و منافی انواع آزادی‌ها می‌دانستند. شخصیت‌ها و گروه‌های غیردینی و به اصطلاح لیبرال در تبلیغات خود می‌گفتند که اسلام برای 1400 سال قبل است و احکام آن در عصر حاضر قابل اجرا نیست. ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 48.
  • حسن نزیه یکی از نویسندگان پیش‌نویس قانون اساسی و عضو هیات دولت بازرگان می‌‌گفت: "عنوان جمهوری ایران هم می‌تواند کافی باشد و قید اسلامی ضروری نیست، زیرا قانون اسلامی آینده شامل فلسفه اسلامی است." ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 51.
  • عبدالکریم لاهیجی، سخنگوی انجمن دفاع از آزادی و حقوق بشر در مقاله‌ای نوشت: "جمهوری اسلامی مفهومی غلط است و اساسا نمی‌توان بین جمهوری و اسلامی آشتی داد." ر.ک. تاریخ انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، جلد اول، صفحه 52.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‌
بسم الله الرحمن الرحیم‌

همراه با ملت‌

من هر چه مصیبت بر برادرهای ایرانی وارد بشود یا تحمل زحمتها بکنند، این به منزله یک بار گرانی است که بر دوش من واقع می‌شود و من از عهده جواب آن نمی‌توانم برآیم. همین دو- سه روز، باز کشتارهایی در ایران واقع شده است که موجب تاثر ماست. و اهالی ایران، از جاهای مختلف ایران به تهران آمدند و تحمل زحمات کردند، «1» در این سرمای زمستان هجوم کردند طرف تهران. و این هم موجب تاثر من است؛ و تمام آنها یک باری است به دوش من که سنگینی می‌کند.
من از خدای تبارک و تعالی توفیق ملت ایران را و مردم ایران را خواستارم. من سلامت همه آنها را از خداوند تعالی خواستارم. من بنا داشتم که بروم پیش رفقای ایرانی و در صف آنها خدمت بکنم و میل داشتم که اگر آنها برایشان غمی وارد می‌شود من هم شریک باشم؛ اگر خدای نخواسته خون آنها بریزد من هم با آنها شریک باشم؛ لکن دست خیانتکارها باز از آستین درآمد و به توهّم اینکه اگر ما برویم به ایران، برای آنها مثلًا بد می‌شود یا برای اربابها، به نفع اربابها نیست، از رفتنها و رفتن من ممانعت کردند و راهها را بستند. و من ان شاء الله در فرصت اول، همان برنامه‌ای را که برای رفتن داشتم، دارم‌

انقلاب ایران، استمرار حرکت پیامبران‌

در نقلی است که پیغمبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- دیدند که عده‌ای از این کفار را دارند می‌آورند، اسیر کردند می‌آورند و عبور می‌دهند؛ فرمودند که اینها را ما- قریب به این معنا- می‌خواهیم به بهشت ببریم، و اینها را با زنجیر می‌کشند طرف بهشت! «2» انبیا- علیهم السلام- برای سعادت بشر مبعوث شده‌اند؛ یعنی سعادت همه جانبه بشر: سعادت دنیای بشر، سعادت حیات دیگر بشر. آنها می‌خواستند که انسانها را به کمال لایق به انسانیت برسانند. بشر زیر این بار بسیاری‌شان نمی‌روند و نرفتند. ما هم به تبع نبی اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- قیام کردیم برای اینکه این ملت محروم را به کمال لایق خودش برسانیم. این ملتی که در طول رژیم سلطنتی- از اول- و در طول این پنجاه سالی که ما یادمان هست- در این آخر- اینها از همه جهت محروم و گرفتار بودند؛ همه چیزشان به باد می‌رفت و همه ثروتشان را داشتند می‌بردند [و] دارند می‌برند و همه نیروهای ما را به باد دارند می‌دهند. ایران نهضت کرد و ما هم به تبع ایران، دنباله ایرانی‌ها، ما هم یک چند کلمه‌ای، چند قدمی می‌رویم برای اینکه این ملت را نجات بدهیم. ما می‌خواهیم دولتهایی [را] که حکومت بر ایران می‌کنند نجات بدهیم. ما می‌خواهیم ارتش را از این انگل بودن نجات بدهیم. ما از اول که مستشارهای امریکا آمدند و ارتش ما را در دست گرفتند، با این مخالف بودیم. ما از مصونیت دادن به اتباع امریکا تنفر داشتیم و اظهار تنفر کردیم. ما می‌خواهیم این دولتها را مستقل کنیم، راضی نمی‌شوند! ما می‌گوییم شما خودتان مستقلًا در مملکت خودتان، در مقدرات مملکت خودتان باید دخالت داشته باشید، آنها می‌گویند ما می‌خواهیم نوکر باشیم! لفظاً نمی‌گویند، عملًا این طور است. ما می‌خواهیم ارتش را از این مستشارهای امریکایی و آقا بالاسرها نجات بدهیم، این گردن‌کلفتهای ارتش راضی نمی‌شوند به این امر، می‌خواهند زیر بار باشند. این همان چیزی است که پیغمبر اکرم فرمود که با زنجیر ما اینها را داریم می‌کشیم طرف بهشت، طرف‌ سعادت. ما باید این گردن کلفتها را با زنجیر بکشیم طرف سعادت. ما می‌خواهیم شما آقا باشید، شما می‌گویید می‌خواهیم نوکر باشیم! ما می‌گوییم شما باید خودتان کشور خودتان را اداره بکنید، خودتان لشکر خودتان را اداره بکنید، منافع مملکتْ مال خودتان باشد، ذخایر مملکت برای این بیچاره‌هایی باشد که در زاغه‌ها نشسته‌اند، شماها راضی نمی‌شوید. راضی نیستید که خودتان هم آدم بشوید! ما می‌خواهیم شما را آدم کنیم، شما آدم نمی‌خواهید بشوید.

رژیم شاه، رژیم ادعا!

... از اول ما مبتلای به ادعاها بودیم. زمانی که محمد رضا خان بود اینجا ادعاها پشت سر هم! رادیو فریاد می‌کرد و تلویزیون نمایش می‌داد و مطبوعات دنبالش. و هر وقت آدم روزنامه را باز می‌کرد، اولش اعلیحضرت آریامهر چه فرمودند، والا حضرت چه فرمودند، ملکه چه فرمود، شهبانو چه فرموده؛ هر وقت رادیو را باز می‌کردیم همین حرف بود؛ هر کس صحبت می‌خواست بکند باید همین حرفها را بزند. خودشان هم دائماً از این حرفها می‌زدند که مملکت را ما چه وضع کردیم، ما به «تمدن بزرگ» می‌خواهیم برسانیم، ما چه می‌خواهیم بکنیم، ما چه می‌خواهیم بکنیم. وقتی فوتش کردند و رفت! فهمیدیم که هیچ کاری نکرد؛ هیچ غلطی نکرده. شما دست روی هر یک از مظاهر تمدن بگذارید، خراب است و این [شاه‌] خرابش کرد. یادتان نرود محمد رضا را؛ همه بدبختیهای شما مال این خبیث بود. این را یادتان نرود؛ ذکرش کنید. این طور نیست که حالایی که از ایران خارج شده، حالا شما دیگر بگویید گذشت، دیگر حرفش را نزنید؛ خیر این باید ذکرش زنده بماند تا آن وقتی که خودش و اربابش و دیگران رفتند، آن وقت که مدفون شدند؛ دیگر بعد از دفنش ما کاری نداریم!

سقوط شاه و پابرجایی ایران‌

تا حالا صحبت از شاهنشاهی و مردم ایران [بود که‌] ملت ایران شاهدوستند! از اول اصلًا شاهدوستند! بدون شاه اصلًا زندگی نمی‌توانند بکنند! حالا ما بدون شاهیم؛ چرا زندگی [می‌کنیم؟] ما همه نشستیم ایرانی‌ها همه دارند زندگی می‌کنند. همین آقا «3» گفت که اگر شاه نباشد کمونیست می‌شود. خوب حالا شاه نیست، کمونیست شد؟ الآن شاه هست؟ شاه که نیست. رژیم شاهنشاهی کمونیستی را از بین برده است؟ رژیمی هم در کار نیست! نه «رژیم شاهنشاهی» الآن در کار است، نه «شاهنشاه» ی در کار است، نه «شاه» ی در کار است. شما می‌گفتید که اگر من نباشم- محمد رضا خان این جور می‌گفت- که اگر من نباشم تجزیه می‌شود مملکت! یک تکه‌اش را انگلیسی‌ها می‌برند، یک تکه‌اش را روسها می‌برند، یک تکه‌اش را امریکایی‌ها می‌برند! ما آن وقت هم می‌گفتیم که آقا تو که هستی این طوری است! تو برو این حرفها نمی‌شود. الآن هم رفته؛ الآن مملکت ما تجزیه شده است؟ یکی از این طرف، یکی از آن طرف؟! خوب رفت او، تمام شد.

شاهنشاهی و ملی گرایی دو روی یک سکه‌

تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهای محمد رضا خان بودیم؛ به صورت شاهنشاهی و اعلیحضرتی آریامهری! حالا ما گرفتار «ملیت» و «آزادی» و این حرفها هستیم. سر قبر دکتر مصدق برویم و- عرض کنم- از این حرفها! ما نه آنها را باور کردیم، نه اینها را باور می‌کنیم. ما خوش باور نیستیم، چه کنیم! ما می‌بینیم همان بساطی که در زمان محمد رضا خان- شاه سابق- بود حالا هم همانها دارد اجرا می‌شود. همانهاست. آن وقت آدم می‌کشتند حالا هم آدم می‌کشند، آن وقت غارت می‌کردند حالا هم غارت می‌کنند، آن وقت از اجتماعات جلوگیری می‌کردند حالا هم جلوگیری می‌کنند. زورشان نمی‌رسد و الّا دو نفر آدم را نمی‌گذاشتند با هم جمع بشوند. شما هم که می‌گویید بیش از دو نفر نباید باشد، دو نفر هم شاید نمی‌گذاشتید. زورتان نمی‌رسد حالا! دیگر مردم اعتنا به آنها نمی‌کنند. همان برنامه است، همان بساط است؛ تغییر اسم می‌دهند. یک [روز] اسمش شاهنشاهی می‌شود، یک روز ملیت و جمهوری دموکراتیک و این حرفها. اینها با اسلام بد هستند، با جمهوری‌اش خوبند! آن تکه دومش که جمهوری اسلامی است بااین بد هستند. آنها دشمن اسلامند. اگر نیستند، چرا وقتی برنامه‌تان را می‌دهید می‌گویید جمهوری دموکراتیک؟ اسلام چه گناهی کرده؟ اسلام به شما چه کرده؟ شما خوب نیستید با اسلام برای اینکه اسلام است که جلوی منافع شخصی را می‌گیرد، اسلام است که نمی‌گذارد این گردن کلفتها زندگی اشرافی بکنند، یا زندگی آن طوری که دلشان می‌خواهد بکنند. اسلام تعدیل می‌کند. اسلام است که نمی‌گذارد اجانب بر مسلمین حکومت بکنند، اسلام است که جلوی ظلم را می‌گیرد، جلوی دیکتاتوری را می‌گیرد. این اسلامی که جلوی دیکتاتوری را می‌گیرد، حالا اینها می‌گویند که ما از دیکتاتوری محمد رضا خان فارغ شدیم به دیکتاتوری آخوندی رسیدیم! آخر کدام دیکتاتوری آخوندها دارند؟ چه کردند اینها؟ ما می‌گوییم دیکتاتوری نکنید، ما می‌گوییم دیکتاتوری بکنید؟ ما می‌گوییم دیکتاتوری نکنید. ما جز از فساد، جلوگیری از هیچ چیز نمی‌کنیم. آزادند مردم؛ شماها نمی‌گذارید آزاد باشند.

رویارویی اسلام با ستمگران و خونخواران‌

هر روزی در یک اسمی همانهایی که از محمد رضا خان تقویت می‌کردند، حالا از اینها دارند تقویت می‌کنند. اسمْ تغییر کرده. محمد رضا یک اسمی دیگر پیدا کرده و الّا مطلب همان است. ایرانی‌ها باید ملتفت باشند، توجه داشته باشند، خیال نکنند که ما غلبه کردیم تمام شد. محمد رضا را بیرونش کردیم، بسیار خوب؛ این صحنه عوض شد، حالا صحنه دوم پیش آمده. یکوقتی با اسلحه زور و قلدری، دیکتاتوری [و] یکوقتی با اسلحه آشتی و- به قول خودشان- ملایمت؛ یکوقتی، هم آشتی و هم قلدری! حالا دموکراتیک ... اسلامی و دموکراتیک، از آن طرف «دین مبین اسلام»! [می‌گفتند] همانها، این همان نقشه‌هایی که خود آن مردک «4» داشت؛ «دین مبین اسلام»! آنکه اصلًا دین مبین اسلام را نمی‌داند چه چیز هست، می‌گوید دین مبین اسلام! از آن طرف دین مبین اسلام، از آن طرف اساسش را دارد از بین می‌برد! اسلام می‌گوید که تو برو کنار! اسلام حکومت جائر را قبول ندارد؛ شماها جائرید. اسلام با ظلم مخالف است. پیغمبر اسلام 23 سال جنگیده با ظلم. یکوقت با موعظه و خطابه و اینها در مکه، یکوقت با شمشیر در مدینه. شما دارید ظلم را ترویج می‌کنید؛ شما پریروز جوانهای ما را کشتید؛ شما خونریزید، شما خونخوارید. ما می‌خواهیم شما را از زیر بار استعمار بیرون کنیم، شما می‌گویید که ما می‌خواهیم زیر بار استعمار باشیم! عقلتان نمی‌رسد، ما باید تو [ی‌] سرتان بزنیم تا بیرون بروید. ما زنجیرتان باید بکنیم تا از زیر این بار بیرونتان بکشیم، دستتان را بگیریم با زور بیرونتان بکشیم؛ شما عقلتان نمی‌رسد. ارتشیهای ما بدانند ما می‌خواهیم اینها را مستقلشان کنیم، این دو- سه نفری که در راس واقع شدند نمی‌گذارند. جلوی این دو- سه نفر را بگیرند، اینها را بیرونشان کنند. دولتیهای ما بدانند ما می‌خواهیم دولت مستقل ایجاد کنیم، این نوکرها نمی‌گذارند. بیرونشان کنید، الزامشان کنید که کنار بروند.

در راه تشکیل حکومت اسلامی‌

من در اولْ فرصتی که پیدا کنم به خواست خدا می‌روم ایران و اولْ قدمی که برمی‌دارم تاسیس می‌کنم یک دولت اسلامی مبتنی بر احکام اسلام، مبتنی بر رای مردم. پیشنهاد می‌کنیم به مردم و رای از آنها می‌گیریم و یک حکومت اسلامی تاسیس می‌کنیم. همه ایران مُسْلمند و من گمان ندارم جز چند نفری که خیال می‌کنند که اسلام مخالف با ظلم آنها هست و تشخیص این را داده‌اند، مردم ایران مخالف باشند. ما می‌بینیم که مردم ایران- دیروز در تهران چه اجتماعی بوده است، امروز هم بوده است- اینها اسلام را می‌خواهند؛ اینها نمی‌خواهند که زیر بار حکومتهای جائر باشند. اینها می‌خواهند یک حکومت عادل داشته باشند. این هم خیال نکنند که جمهوری اسلامی یک چیزی است که ما نمی‌فهمیم. اینها خودشان را به نفهمی می‌زنند! چرا نمی‌فهمید؟ جمهوری‌اش را که همه می‌دانید، یعنی رای عمومی باید بگیرید. اسلامی‌اش هم یعنی قواعد اسلام. با اسلام مخالفید؟ با احکام اسلام مخالفید؟ اسلام احکام دارد؛ در سیاسات احکام دارد، در اجتماعیات احکام دارد- در همه چیز احکام دارد. قانون اساسی نه، قانون اسلام. با جمهوری‌اش مخالف نیستید، با اسلامش مخالفید؟ اگر این طور است باطن ذاتتان ایمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نیستید.

فراخوانی به بازگشت و پیوستن به ملت‌

ما می‌خواهیم که این ارتش ما یک ارتش مستقلی باشد که یک سرهنگی از امریکا نیاید اینجا ارتشبد را بکوبد. ارتشبد! ما می‌خواهیم تو را نجاتت بدهیم، تو می‌گویی نمی‌خواهم؟! عقلت نمی‌رسد، به زور باید نجاتت بدهیم! جوانهای ما در نظام، فطرتشان باقی مانده؛ مثل بعضی از این بزرگهایشان نیست که فطرت را از دست دادند از بس آدم کشتند؛ از بس ظلم کردند دیگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهایمان این جور نیستند. جوانها! به داد مملکتتان برسید، به داد ارتشتان برسید؛ نگذارید این چهار تا پیرمردی که پولهای ما را جمع کردند و فرستادند به خارج، اینها باز بگذارند آن وضع باقی باشد، این وضع را بزنید به هم.
من گفتم که اگر دولت بیاید اینجا یعنی رئیس دولت بیاید- به قول خودشان- بیاید اینجا، تا استعفایش را قبلًا ننویسد و اعلام نکند با من ملاقات نمی‌تواند بکند. این هم که من می‌گویم استعفا، نه اینکه این معنای واقعی استعفا دارد؛ این نیست. این نخست وزیر نیست نه اینکه نخست وزیر است و استعفا کند؛ لکن برای حفظ ظاهری که حالا کلمه استعفا را ما هم ذکر می‌کنیم و الّا استعفا یعنی چه! تو نخست وزیر اصلًا نیستی! اعلام بکند من نخست وزیر نیستم. اگر این را [اعلام‌] کرد، چون مثل بعضی از آنها که بودند که خیلی جنایاتشان فوق العاده بود و نمی‌توانستم من حتی با استعفا یا با [توبه‌] هم قبولشان بکنم، این به آن اندازه [هنوز] نرسیده؛ اگر عاقل باشد استعفا می‌کند و می‌آید اینجا توبه می‌کند، می‌شود مثل سایر مردم. اگر فطرتش را این هم از دست داده است، آن دیگر با خودش است. ما اگر بیاید و توبه کند ما می‌پذیریم از او؛ و اگر سرسختی بکند همان است که بود. و پشیمان خواهد شد. من به او الآن می‌گویم که پشیمان می‌شوی. دیدی چطور اربابت پشیمان شد آمد التماس کرد و مردم نپذیرفتند. نرسان به آنجا که التماس کنی و نپذیرند! شرافت ایلی را- ایل خودت را- از دست نده، خراب نکن خودت را؛ در ایلت هم تو خراب خواهی شد.

اندرز و اتمام حجت‌

ما صلاح جامعه را می‌خواهیم؛ ما تَبَع پیغمبرهایی هستیم که آمده‌اند برای اصلاح جامعه، آمده‌اند برای اینکه جامعه را به سعادت برسانند. آنهایی که کورند و نمی‌فهمند، آنها را با زور می‌خواهد به سلامت و به سعادت برساند؛ آنها که بینا هستند می‌روند دنبالش. ما به تَبَع آنها می‌خواهیم این جامعه خودمان را سعادتمند کنیم. ما از این گرفتاریهایی که ایران دارد و جامعه ما دارد متاثریم، متاسفیم. جامعه روحانیت می‌خواهد نجات بدهد شما را. شما را با موعظه می‌گوییم که تبعیت کنید از اسلام و قواعد اسلام؛ اگر پذیرفتید، آنهایی که جنایاتشان زیاد نیست از ما هستند، توبه اگر کردند؛ و اگر نپذیرفتید، با زور به شما تحمیل می‌کنیم که بپذیرید یعنی حق را بپذیرید، یعنی از جنایت دست بردارید. به زور، به فشار ملت، به فشار فریاد ملت- همان طوری که فریاد ملت آن انگل را بیرونش کرد، فریاد ملت، شما ریشه [انگلی را] که دیگر چیزی هم نیستید بیرونتان می‌کند. آدم بشوید، زودتر توبه کنید، مصلحتتان این است؛ من مصلحت شما را می‌خواهم. بر ملت ایران است، بر ملت ایران در این زمان که حساس است لازم است که پافشاری کنند و دست از نهضتشان برندارند که پیروزی آنها ان شاء الله نزدیک است.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را حفظ کند؛ موفق باشید. ایّدکم الله- ان شاء الله.

«۱»- اشاره به هجوم سیل‌‏آسای مردم از اطراف و اکناف ایران به تهران، برای استقبال از امام. «۲»- مسند احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۴۹. «۳»- شاپور بختیار. «۴»- شاه.


امام خمینی (ره)؛ 08 بهمن 1357

صوت مطلب

کیفیت متوسطحجم 12/10 مگابایتبیشتر

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: