بسم الله الرحمن الرحیم
احساس خطر از توطئه براندازی
البته فرق است ما بین شنیدن و دیدن. ما در این جنایات آخر، میشنیدیم مصیبتهایی که بر جوانهای ما، بر اطفال ما وارد شد. از دور میشنیدیم و شما میدیدید؛ و این خیلی فرق میکند. ما در خارج خدمتهای لفظی میکردیم و شما عملی. شما در میدان بودید، و در میدان مبارزه به کار خودتان، به مسئولیت خودتان عمل میکردید؛ و شما کارتان از کار ما بالاتر بود.
البته ما هم در زمان شاه سابق که جوان بودیم با مشاهده چیزهایی دیدیم لکن اخیراً شماها دیدید که به سر این ملت چه آمد. و شما حالا احساس میکنید که اینهایی که میخواهند اخلال کنند که همان رژیم را با صورت دیگری- نه رژیم شاهنشاهی، با یک صورت دیگری- همان مسائل سابق پیش بیاید و به ملت ما همان بگذرد که دیدید، شما بیشتر احساس ناراحتی میکنید.
شما بهتر خیانتهای این قشرهایی که میخواهند باز آشوب کنند و آشوب، از خارج، دیگران، آنهایی که ما را غارت کردند، آنهایی که جوانهای ما را با توطئههای آنها به خاک و خون کشیدند، برگردند، شما بیشتر احساس ناراحتی باید بکنید برای اینکه شما دیدید که چه کردند، و ما شنیدیم که چه کردند. کردند هر چه باید بکنند، و رفتند. و ان شاء الله به جزای خودشان هم در اینجا و هم در آنجایی که جای جزاست [خواهند رسید].
ناچیز بودن جزای دنیوی شاه جنایتکار
بعضی از کارها هست که جزای آن در این دنیا نمیشود؛ امکان ندارد. هر «جانی» یک نفر آدم است، مثل سایر مردم است، یک جان دارد و یک حیات دارد؛ این جانی اگر چنانچه ده هزار نفر را کشته باشد [و] ما بخواهیم برای ده هزار نفر این را مجازات کنیم، چطور مجازات کنیم؟ یک جانی که صد نفر را، به آن طرزی که میدانید در شکنجه قرار داده، یعنی آن طرزی که شنیدید در شکنجه قرار داده، حالا ما بخواهیم این را مجازات کنیم، چطور مجازات کنیم؟ نمیشود، یک جان دارد؛ ما غایت امر این است که او را بکشیم؛ غایت امر این است که نه، او را فرض کنید با شکنجه بکشیم. اما او که یک [نفر را] شکنجه نکرده، یک نفر را نکشته که در مقابل یک کشتن یک کشتن، و در مقابل یک شکنجه یک شکنجه. شکنجهگرهایی که از خارج هم تعلیم بر میداشتند، اینها فوج فوج مردم را شکنجه کردهاند! اینهایی که جوانهای ما را کشتهاند- بعضی از آنها عدد بسیاری از جوانهای ما را کشتند و از بین بردند- اینها آن قدری که ماها میتوانیم شکنجهشان کنیم و ماها میتوانیم جزا به آنها بدهیم یک امر ناچیزی است.
صورت اعمال در ماورای طبیعت
لکن یک جای دیگری هم هست که در آنجا شکنجههایی است که ما نمیتوانیم بفهمیم. و آن از خود اعمال است. این طور نیست که نظیر اینجا یک فراشی از خارج بیاید و شکنجه کند. خود عمل انسان چنانچه صالح باشد، خود آن عمل در آنجا به انسان میرسد. و چنانچه «عمل» ناصالح باشد، همان به او میرسد؛ و مَنْ یَعمَل مِثقَالَ ذَرَّهٍ شَراً یَرَه. از آن طرف هم: فَمَن یَعمَل مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ. «1» خودش را میبیند. هر ذرهای که انسان عمل میکند یک صورت ما وراء طبیعت دارد. اینجا زبانش را آدم دراز میکند، زبان درازی میکند، یک مسلمانی را، یک مومنی را فحش میدهد، غیبت میکند؛ آن مومن فرض کنید در امریکاست؛ شما از اینجا به او فحاشی میکنید یا غیبتش را میکنید؛ اینجا که این زبان این قدر دراز شده است، در آنجا صورتش این است که همین زبان دراز میشود تا آنجا از رویش عبور میکنند! در حدیث است این زبان درازی اینجا، آنجا صورت دارد. این شکنجههای ناجوانمردانهای که به جوانهای ما کردند، هر شکنجه صورت دارد آنجا. هر داغی که کردند داغ میشوند آنجا، همین عملْ آنجا صورت پیدا میکند. همین عملْ شکنجه میشود آنجا.
این اعمال انسانی که شما کردید و در یک موقعی بود که همه در زجر و در شکنجه بودند و شما یک همچو عمل انسانی کردید و آنها را برای معالجه بردید، «2» همین در آنجا صورت دارد، همین عمل شما یک صورتی در ماورای طبیعت دارد، که ما ماورای طبیعت را حالا نمیتوانیم بفهمیم، انبیا میفهمیدند و خدای تبارک و تعالی اطلاع داده است. پس شما هر کاری که انجام بدهید و ما هر کاری که انجام بدهیم، چه کار خوب و چه کار بد، همان را خواهیم دید. این طور نیست که مخفی بشود از جایی از کسی. خود عملی که انجام میدهیم، در آنجا متحقق میشود ملکات انسان. یکی هست که ملکه خوب دارد یکی هست که ملکه زشت دارد؛ ملکه بد دارد. همین ملکات در آنجا یک تجسمی دارد؛ تحققی دارد. در نفس انسان ملکه است. ملکه خیانت. اصلْ مثل اینکه طبیعتش طبیعت خائن است. در اینجا انسان ابتدا که به دنیا میآید، همه چیز در انسان به طور استعداد هست. یعنی تحقق ندارد، اما قابل است.
فضایل و رذایل اخلاقی در انسان
این بچهای که به دنیا میآید قابل است که ملکات صالحه پیدا کند، و قابل است که ملکات رذیله. اگر سعی کرد در آن طرف ملکات رذیله، کم کم اینها تحقق پیدا میکنند و باطنِ ذات انسان یک موجود رذل میشود. گاهی انسان کارهایی میکند که مناسب با یک جور حیوانی است، درندگی دارد، و لو درندگی لفظی هم باشد که مردم را با فحاشی، با این طور چیزها، آبرویشان را میریزد. درندگی است اینها. یا درندگیهای دیگری دارد. ملکهای در انسان پیدا میشود که یک ملکه درندگی است. انسان وقتی از اینجا منتقل میشود به ماورای اینجا، همان ملکه درندگی مطابق با یک صورتی که مناسب با این است، میشود یک صورت حیوانی!- که یکی از حیوانات که درنده هستند این به حسب تناسب با او تناسب دارد- متحول به آن صورت میشود. میگویند گاهی وقتها انسان چند تا صورت آنجا دارد؛ صورتهای مختلف دارد. در طرف اعمال صالحه هم این طوری است.
اعمال صالحه آنهایی است که سازش داشته باشد با نفس انسان. نفس انسان سعادتمند خلق شده است. یعنی استعداد سعادت در آن هست و فطرت انسان فطرت سعید است. عمل صالح آن است که با این فطرت سازش داشته باشد. «صالح» یعنی سازش. سازش داشته باشد با این فطرت. عمل ناصالح آن است که با فطرت انسان سازش نداشته باشد. این اعمالی که برای برادرهایتان انجام دادید، این سازش دارد با آن فطرت. فطرت انسان فطرت دوستی است با برادرانش. دشمنی یک فطرت ثانوی است که در انسان پیدا میشود. دوستی یک فطرت ابتدایی انسان است. بچه کوچکی که متولد شده است، این رحمت و دوستی در او ظاهر است. کم کم اسباب این میشود که از آن طرف بیفتد؛ یا اینکه قوت پیدا کند این عمل صالحش. این کارهایی که شما برای خدمت به برادرهایتان کردید خیال نکنید که از جیبتان رفت! خیر. اینهاست که به جیب شما میآید، این اعمال است که فردا صورتش را میبینید و چه صورتهای زیبایی! اثرش را میبینید و چه اثرهای زیبایی! و آن روز است که میبینید که آنهایی که شکنجه کردند چه حالی دارند. در قرآن هست که میبینند اینها آنها را. گاهی احاطه پیدا میکنند، آنها را میبینند؛ آنها هم اینها را میبینند. آنها به اینها میگویند یک قدری آبی، چیزی به ما بدهید. «3» همینهایی که این جوانهای ما را شاید تشنگی هم دادند- دادهاند لا بد- اینها هم در آنجا همچنین هست که عمل خودشان را میبینند، همراه عمل خودشان است. جهنم از اعمال ما درست میشود. بهشت هم از اعمال ما درست میشود. همهاش عمل ماست. کوشش کنید که عمل صالح باشد؛ سازگار باشد با طبیعت و فطرت.
محبت روحی و مداوای جسمی
همین اعمالی که شما انجام دادید ارزشش را ما نمیتوانیم تعیین کنیم. در یک میدان جنگی که دارد گلوله غرش میکند و دشمن با تانک و توپ حمله کرده است، برای نجات دادن یک انسان کسی خودش را به خطر بیندازد و برود نجات بدهد او را، ارزش این کار را در اینجا نمیتوانیم ما تعیین کنیم که چقدر ارزش دارد. قضیه نجات یک آدم نیست. قضیه آن حال روحی است که این آدم دارد؛ و با آن حال روحی میرود و این اقدام را میکند. این عمل شما ارزش دارد پیش خدا و این عمل را ادامه بدهید. ان شاء الله آن چیزها نمیآید در کار؛ لکن خوب تصادفها هست؛ گرفتاریها هست؛ مرضها هست، همه اینها هست.
شغل شما یک شغل شریفی است و پرارزش. تماس لمسی شما دارید با آن برادرهای گرفتار، توجه کنید که خوب انجام بدهید. با آنها خوب رفتار کنید. یک نفری که الآن گرفتار است، و مثلًا زیر اتومبیل رفته است یا زخم خورده است یا زلزله دیده است یا چه، این آن قدری که احتیاج به مداوا دارد بیشتر احتیاج به لطف دارد. این کسی که میرود او را نجات میدهد، پرستاری میکند، میآورد طبیبی که او را میبیند، آن قدری که این آدم الآن احتیاج دارد که به او تلطف کنند، ترحم کنند، خوب رفتار کنند، بیشتر از آن اندازهای است که مداوا کنند. این یک لطف روحی است و آن یک گرفتاری جسمی. خیلی باید توجه داشته باشید به اینکه با اینهایی که سر و کار دارید و اینها گرفتار هستند، با اینها طوری رفتار کنید که این گرفتاریهایشان سبک بشود. وقتی با آنها رفتارِ خوب باشد، مثل یک پدری که اولادش را میخواهد نجات بدهد، این مادری که بچهاش گرفتاری دارد و میخواهد نجاتش بدهد، آن قدری که الطاف این مادر او را آرام میکند، مداوا آن قدر در او تاثیر ندارد، این الآن احتیاج به این دارد که روحش آرام بشود. مادر روح این را آرامش میدهد، پدر روح او را آرامش میدهد. جوری رفتار کنید با این کسانی که گرفتار شدهاند، گرفتار هستند، مثل پدری که با اولادش رفتار میکند؛ مثل مادری که با فرزندش رفتار میکند. این ارزش زیاد دارد و آن هم ارزش دارد اما این یک وضع دیگری دارد.
ان شاء الله خداوند به شما همه سلامت و سعادت عنایت کند. و همه ما ان شاء الله به وظایفی که برایمان هست، وظایف انسانی، وظایف اسلامی، ان شاء الله موفق بشویم. و خداوند به همه شما توفیق عنایت کند.