عمده نظر کتاب الهی و انبیای عظام بر توسعه معرفت است. تمام کارهایی که آنها میکردند، برای این که معرفت الله را به معنای واقعی توسعه بدهند؛ جنگها برای این است، صلحها برای این است، و عدالت اجتماعی، غایتش برای این است. این طور نیست که دنیا تحت نظر آنها بوده است که میخواستند فقط دنیا اصلاح بشود. همه را میخواهند اصلاح بکنند. آن مذهبی که جنگ درش نیست، ناقص است اگر باشد. و من گمانم این است که حضرت عیسی- سلام الله علیه- اگر به او مهلت میدادند، آن هم همین ترتیبی که حضرت موسی- سلام الله علیه- عمل میکرد، همان طوری که حضرت نوح- سلام الله علیه- عمل میکرد، آن هم با کفار آن طور عمل میکرد. این اشخاصی که گمان میکنند که حضرت عیسی اصلًا سر این کارها را نداشته است و فقط یک ناصح بوده، اینها به نبوت حضرت عیسی لطمه وارد میکنند. اگر این طور باشد، معلوم میشود که یک واعظی بوده، نه یک نبیای بوده است. واعظ غیر نبی است. نبی، همه چیز دارد؛ شمشیر دارد، نبی جنگ دارد، نبی صلح دارد؛ یعنی، جنگ اساسش نیست، برای این که اصلاح را در دنیا توسعه بدهد، برای این که مردم را نجات بدهد جنگ میکند. برای این که مردم را از شر خودشان نجات بدهد، حدود را، تعزیرات را وضع کرده است. برای این که هم تربیت بشود این آدم و هم راحت بشود امت.