از اول هم که وارد این هجوم شد، بازیاش دادند و بزرگمنشی خودش باصطلاح و بلندبینی خودش باصطلاح و آن حب شیطانی نفسانی خودش هم بود. امریکا هم بازیاش داد که ایران دیگر چیزی ندارد، خوب ارتشش که از بین رفت و پاسدارها هم که چیزی نیستند و دیگر مردم هم که اصلًا کاری به این حرفها ندارند، تو بیا برو ایران را بگیر، نفت ایران مال تو. وقتی شد، چه خواهی کرد، چه خواهی شد، منطقه را تو بگیر، همه منطقه مال تو. یک همچو حرفهایی زدند و کلاه سرش گذاشتند. این بدبخت هم از آنها گول خورد و حمله کرد به ایران و هیچ یک از اینها ایران را نمیشناختند، یعنی، ایران را خیال میکردند مثل زمان سابق است. ایران را آنها نمیدانستند که وقتی یک ملتی اسلامی شد، یکدفعه فریاد اسلام را زد، این غیر از آن چیزهایی است که آنها میفهمند. آنها اصلًا از قدرت اسلام اطلاع ندارند. نمیفهمند، نه آنها نمیفهمند، بعضی از اینها هم که از خود ما بودند و فرار کردند و منافقی کردند، اینها هم نمیدانستند یعنی چه ایران. اینها هم خیال میکردند که اگر ما یک صدایی درآوریم تمام میشود قضیه یا مثلًا در آمل اگر یک دسته کمونیستها میگفتند اگر ما یک دفعه آمدیم در خیابان، دیگر همه مردم با ما هستند. یک همچو حماقتها اسباب این شد که صدام وارد یک دامی بشود که از صد تا دامی که او دارد بیشتر باشد.