یک وقت صحبت میکردند که این ارتش طاغوتی است و مال رژیم سابق است و اینها قابل اینکه لشکر اسلام باشند، قابل این نیستند و اینها باید اصلش منحل بشود. خوب، در مقابلش صحبت شد که نه، نباید منحل بشود. اینها نمیخواستند ارتش را منحل کنند. اینها میخواستند که یک قوّه بزرگی، که میتواند کار انجام بدهد، او را از دست بگیرند و کنارش بگذارند. بعدش بیایند سراغ روحانیین، که روحانیین نباید اصلًا دخالت بکنند در امور سیاسی. اینها باید بروند تو مسجدها و دعا بخوانند و از این کارها؛ نماز و دعا بخوانند. آنها را هم کنار بگذارند. بعد بیایند سراغ دولت و مردم و اینها که آن قوا را از آنها گرفتند و این قوّه روحانی را هم از آنها گرفتند و مردم را جدا کردند از ارتش، و مردم را جدا کردند از روحانیت، به حساب آنها برسند. دولت را از بین ببرند و رئیس جمهور را از بین ببرند و- عرض میکنم که- قدرتهای دیگری که هستند، از بین ببرند؛ چون میبینند اگر اینها با هم مجتمع باشند، یک قدرت بزرگی است که نمیشود این را از بین برد. خوب، دیدند که اینها وقتی که با هم اتصال پیدا کردند، وقتی مردم قیام کردند، ارتش هم به آنها متصل شد، بازار هم به آنها متصل شد، دانشگاه هم به آنها متصل شد؛ همه متصل شدند، یک قدرت بزرگی بود که این قدرت بزرگ نمیشود مقابلش ایستاد، هیچ حکومتی هم نمیتواند. و دیدند که محمد رضا را با همه قدرتی که داشت، بیرون کردند.