فیلم
 
کلیدواژه:

حالا یادم آمد از یک نفری که من در جوانی می‌خواستم مشرَّف شوم حضرت عبد العظیم؛ یک نفر واعظ خیلی مقتدر، خیلی واعظ اما به اسلام خیلی کار نداشت. وقتی دید من معمَّم هستم، به من گفت بیا اینجا بنشین پهلوی من. ما با اتوبوس می‌خواستیم تا حضرت عبد العظیم برویم. وقتی که حرفهایی زد و چیزهایی گفت و من هم گوش کردم.
تا نزدیک شد به حضرت عبد العظیم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا می‌شود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم که: نماز مغرب که حالا قضا نمی‌شود. گفت: یک روایتی دارد که اگر تاخیر بیندازند چه می‌شود. گفتم: خوب، آخر روایات دیگری هم هست. گفت: من به آنها کاری ندارم. مساله این است، می‌گوید از نهج البلاغه این کلمه‌اش را قبول دارم باقی‌اش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمی‌گوید، این را ندارد.
از قرآن یک کلمه‌اش را، یک جمله را می‌گیرد، اما نمی‌داند که این جمله مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایی که در این زمان واقع شده. این هم‌ برای شکستن اسلام و روحانیت است.

لینک مرتبط

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: