و ان شاء الله با قدرت شما و با قدرت ایمان شما، و قدرت اسلام، این نهضت به آخر میرسد و بوی اسلام را آن وقت میشنوید که چه معطر است اسلام، چه نظامی است این اسلام که آنکه در راس واقع شده است، مثل خود پیغمبر- صلی الله علیه و آله و سلم- و آنهایی که در پایین- به اصطلاح شماها یا مردم- واقع شدهاند، اینها در یک جا با هم مجتمع میشوند و مینشینند و صحبت میکنند- و عرض میکنم- قصه میگویند و صحبت و تجییش جیوش میکنند و اینها؛ بنای پیغمبر این طور بود. پیغمبر که خلیفه الله بود، همه او را قبول داشتند، وقتی که در مسجد مینشست نمیشناختندش کسی از خارج میآمد نمیشناخت، برای اینکه بالا و پایینی در کار نبوده. آن وقت حتی یک همچو چیزی هم نبوده است که بیندازد زیرش. آن روی یک حصیر، اگر خوب بود حصیر؛ و الّا روی زمین مینشستند. اسلام این است. ما دلمان میخواهد البته قدرت ما نداریم که آنی که هست عرضه کنیم؛ اما هر چه آدم بتواند به مبدا خیر نزدیک بشود باید خودش را نزدیک کند. حالا که من نتوانستم مثلًا مثل «مالک اشتر» عمل کنم، خوب، هر چه بتوانم خودم را نزدیک کنم به آنها باز خوب [است]- و من امیدوارم که مملکت ما یک مملکت اسلامی بشود جوانهای ما یک جوانهای مُسْلِم، معتقد به اسلام بشوند. و اگر این ایمانی که ما را پیش برد باقی باشد، احدی دیگر نمیتواند به شما تعدّی کند و ان شاء الله نخواهد توانست.