یک آدم افیونی نمیتواند فکر کند برای یک مملکت. یک آدمی که مغزش به موسیقی عادت کرد نمیتواند برای مملکت مفید باشد. و اینهایی که بازی خوردند از خارج، یا بازی نخورده عمّال خارج هستند، و ترویج موسیقی میکنند، ترویج فحشا میکنند، ترویج این کارهایی که جوانهای ما را به تباهی میکشد میکنند، اینها نتیجه کارهایشان این است که یک مملکت را که قدرتش باید از جوان سرچشمه بگیرد، باید جوان، آن قدرت را داشته باشد تا اداره بکند، این قدرت را از جوان میگیرند. این فکرِ اینکه چه میگذرد به این مملکت، حکومتها چه میکنند با این مملکت، محمد رضا چه به سر این مملکت آورد، این فکر از توی کلّهها بیرون میرود. تمام توجه، تمام این مغز، مغز موسیقی میشود. به جای مغز جدّی، مغز لَهْوی مینشیند. باید یک آدمی باشد که به سرنوشت خودش فکر کند، این فکر را از او گرفتهاند. این آزادی است که «آزادی استعماری» باید به آن بگوییم. غیر آزادی است که در ملت باید باشد.