برنامه این بود که این دو قشری که ممکن بود که برای یک مملکت مفید باشد و ممکن بود که دیگر قشرها هم دنبال این باشند، این دو قشر را نگذارند که به کار خودشان به طوری که شایسته است انجام وظیفه کنند. در طرف روحانیت، از باب اینکه اختیار معلّم و متعلّم به آن وضع دست آنها نبود، اینجا به یک جور دیگر رفتار کردند؛ به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانهها و امثال ذلک که شکست بدهند حوزهها را. و در قشر فرهنگ، که اختیارات را دستشان گرفته بودند، میخواستند که باز این فرهنگ را یک فرهنگ دلخواه خودشان، بلکه دلخواه آنهائی که میخواهند استفاده از ما بکنند، قرار بدهند. و این دو تا قوّهای که به منزله قوّه مُفکّره جامعه است از آنها بگیرند و تباه کنند؛ و کسی پیدا نشود که اگر همه چیز ما را بردند، یک صحبتی بکند یا یک چیزی بنویسد. روی هم رفته اگر ملاحظه کنید، از همه کارهایی که در آن زمان انجام میگرفت، در زمان این پدر و پسر- در زمان پسر شاید بیشتر- در یک معنا مشترک بود و آن اینکه جوانها را بکشند به غیر آن طوری که باید تربیت بشوند.