شما نمیتوانید مثل رعیتها بروید و کار بکنید، شما یک جور دیگر زندگی کردید؛ اما این را بدانید که وقتی این رعیت، این کشاورز، دید از امریکا یک عده محصل، یک عده مهندس، یک عده دکتر، آمدند توی صحرای مثلًا کجا مشغول شدند به درو. این یک قدرت فوق العادهای به آنها میدهد؛ یعنی آنها امیدوار میشوند به مملکت خودشان؛ امیدوار میشوند به- عرض میکنم که- نظام خودشان. آن قدرتی که آنها دارند، و فرض کنید در یک روز پنج ساعت، شش ساعت، کار میکنند، اینکه شما حالا آمدید و رفتید و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت کار میکنند. آنی که یک جریب زمین را درو میکرد، حالا دو جریب زمین را درو میکند. ضمیمه کنید به اینکه وقتی چشم این کشاورزها بیفتد که یک عده زنها از توی خانههایشان در آمدند، کسانی که خوب هیچ اهل این کار نبودند که بروند در جهاد سازندگی و بروند با رعیتها شرکت کنند در درو، وقتی که ببینند اینها که یک همچو جمعیتی، زنها آمدند برایشان دارند کمک میکنند، این ارزشش پیش آنها خیلی زیاد است. واقع ارزش هم زیاد است، و لو کارش کم است، نمیتواند یک زن یک کار مثبت زیادی انجام بدهد، لکن ارزش زیاد است. کارهایی که الآن میشود کارهای ارزشداری است. در نظر من بسیار بعضی از این کارها ارزشدار است و لو کم باشد، ارزشش زیاد است؛ یعنی کم کم این اسباب این میشود که زیاد بشود این، و موج پیدا بکند و سرتاسر کشور را بگیرد.