این طایفه الآن هستند که حالا هم وقتی که صحبت میشود، مینویسند؛ چه میکنند؛ هِی کوشش میکنند که اسلام نباشد. آن چیزهایی که مال اسلام است هی کوشش میکنند با زبانهای مختلف، گاهی به دلسوزی در قضیه ولایت فقیه که این چند روز داغ شده است، خوب اینها دیدند که یک کار خطرناکی است برای آنها برای اینکه یک حکومت اسلامی دارد درست میشود؛ اینها هم نمیخواهند این را. گویندهشان گاهی میگوید که بگذارید که روحانیون قداستشان را حفظ بکنند! «قداست روحانیون» که اینها میگویند معنایش این است که بگذارید روحانیون مشغول مسجد و محراب- همین مقدار در همین حدود- باشند، و سیاست را به امپراتور واگذار کنید. این یک تِزی است که مسجد مال پاپ؛ سیاست مال امپراتور. اینها هم میگویند مسجدها مال شماست، بروید تو مسجدتان نماز بخوانید، درس هم میخواهید بگویید؛ درس هم بگویید هیچ مانعی ندارد، اما در یک حدودی، نه اینکه تو مسجد بروید و سنگر بگیرید برای ما؛ یا توی مدرسه بروید و برای ما ایجاد زحمت بکنید. نه، آن نه! همان مقداری که «قداست» شما محفوظ باشد، بگویند یک آدم مقدس، آدم خوب مُهذَّبی است؛ یک آدمی است که اگر نفتش را هم ببرند، حرفی نمیزند و میگوید بردند؛ مال دنیا است چه ارزشی دارد! اینها این جور «قداست» را میخواهند و نمیدانند که اسلام و پیغمبر اسلام و اولیای اسلام با تمام قداست این مسائل را داشتند، تمام قداست و الوهیت محفوظ بوده است، مع ذلک میرفتند و اشخاصی که بر خلاف مسیر انسانیت هستند آنها را دفع میکردند و سیاست مملکت را حفظ میکردند و منافات با قداست هم نداشتند؛ یعنی ما روحانیون، قداستشان از حضرت امیر زیادتر باشد؟ اینها ادعا دارند یا او را قداست برایش قائل نیستند؟! این منطق این است که شما قداستتان را حفظ کنید و کار نداشته باشید دیگر به حکومت و به جریان سیاست مملکت. خوب، اینها میخواهند بگویند پیغمبر اسلام و حضرت امیر- سلام الله علیه- قداست خودشان را حفظ نکرده بودند؟ برای اینکه آنها کار داشتند، نمیتوانند بگویند آنها کار نداشتند. حضرت امیر، والی میفرستاد، خود پیغمبر هم این طور والی میفرستاد آن طرف و آن طرف، جنگ میکردند؛ با کذا و سیاست مملکت دست خود آنها بود.