لکن میدانید که یک مملکتی که خوب لا اقل حالا از سابق بوده، لا اقل پنجاه سال کوشش شده در فساد، نه اینکه همین مشغول کار خودشان بودند و کاری نداشتند به رعیت، کاری نداشتند به ملت، نخیر کار داشتند. کوشش کردند که از همه جهات این مملکت را به آسیب برسانند. در دانشگاهها یک جور، به یک وسیله، یک دانشگاه استعماری درست کرده بودند برای ما که جوانهای ما وقتی آنجا میرفتند ، وقتی که بیرون میآمدند به نفع دیگران بیشتر صحبت میکردند تا به نفع خودشان. تربیت این طوری میخواستند بکنند، و هر جا را دست میگذاشتید میدیدید که خرابی کردند. هر جا به یک قسمی. در این تودههای مردم ایجاد اختلافات، کم کاری. نگذارند مردم کار بکنند و میخواهند وابسته به غیر باشند. ما را وابسته کردند. از همه بالاتر این است که فرهنگ ما را وابسته به غیر کردند. مغزهای ما را وابسته کردند به غیر. ما عقیدهمان این شده است که غیر از غرب دیگر کسی نیست. جایی نیست که بشود [به آن اعتماد کرد] ما باید وابسته باشیم یا به شرق و یا به غرب. آدم خوبهای ما میگفتند به غرب وابسته باشیم. برای اینکه این مقدار ادراکشان نبود که نه، ما میتوانیم خودمان بایستیم کار بکنیم. خودمان میتوانیم سرپا بایستیم. ما ترجیح میدهیم به اینکه از این تمدنی که ما را فاسد دارد میکند دست برداریم و برسیم به یک زندگی بسیط انسانی.