خوب، شهربانی چطور؟ من خودم به شهربانی، به کلانتریها گاهی ابتلا پیدا کرده بودم در جوانی. شما هر کدام مبتلا شده باشید به این کلانتریهایی که در سابق بود میدانید که وضع چه جور بود، و مردم در نظر آنها چطور بودند و با مردم چه رفتار میکردند.
پاسبانهایی که باید پاسبانی کنند از یک ملت و باید پاسبان ملت باشند آن طور بودند. حالا هم همان است؟! الآن هم پاسبانهای ما حکومت میکنند به مردم؟! یکیشان میآمد بازار تهران را میبست! حال همهشان هم بیایند آن جا، میآیند یک همچو کاری بکنند؟! نمیآیند. و ثانیاً بیایند، ملت همان ملت است که پذیرا باشد این را؟! این را باید در قضیه خود ملت هم بگوییم. آن وقت کسی که شکایت از کسی داشت، میخواست برود به کلانتری خوف این را داشت که در خود کلانتری گرفتاری برایش پیدا بشود! مردم از کلانتری آن طور میترسیدند که از دزدهای سر محله، از چاقوکشها! حالا هم آن طور است؟! مردم آن طور میترسند از کلانتریها و از شهربانی؟ و شهربانیها و کلانتریها هم همان معاملات زمان سابق را دارند؟ یا نه، این آقایان نویسندهها دلشان میخواهد آن وقت باشد، لکن خوابشان آشفته است!