ایشان در آن روزی که مبارزه را شروع کردند، خودشان ابعاد آن را مطلع نبودند؛ این چیزی بود که خود امام بعدها تصریح به آن کردند؛ گفتند که ما اول با این مسئله بهشکل سادهای برخورد کردیم و بعد که وارد شدیم دیدیم که چه نقشهها و چه حیلهها و چه توطئههایی در کار هست.
انسان، وارد میدانی شود که آنطرف قضیه، قدرتها و نیروهای نظامی و نیروهای امنیتی و داغ و درفش باشد، وجدان و دین و ملاحظه نباشد، پشتشان هم به سیاستهای جهانی و استکباری گرم باشد؛ واردشدن در چنین میدانی، اولین شرطش این است که انسان از جان خود بگذرد، و امام، از جان خود گذشته بود و برای پذیرفتن همه خطرها حاضر بود؛ یعنی برای او، جان و دیگر خصوصیاتش اهمیت نداشت. بعضی کسان میگویند؛ ما از جانمان گذشتیم. اما در مقام عمل که نگاه میکنید، از یک احترام خشکوخالی نمیگذرند؛ چطور از جان گذشتند؟ از یک پول و از یک لذت و شهوت نمیگذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! اما او راست میگفت؛ او حقیقتاً جان را کف دست داشت و آماده بود و به میدان آمد:
بسا باشد که مردی آسمانی
به جانی سر فرازد لشکری را
نهد جان در یکی تیر و رهاند
ز ننگ تیرهروزی کشوری را*
* نزدیک به قطعهای از منظومهی«حماسه آرش» از مهرداد اَوستا
کتاب عبدصالح خدا | صفحه 52 و 53