این طرفدارهای امریکا در هر جا که هستند یکدفعه همصدا، از مصر گرفته تا سودان گرفته تا همه جا یکصدا دارند میگویند که بیایید صلح کنیم، دیگر نمیشود. مگر ما میخواستیم چی بشود که نمیشود؟ یک دستهشان از راه اینکه دیگر نباید این چیزها پیش بیاید چه و فلان و یک دستهشان هم میترسانند ما را از اینکه حالا دیگر صدام تانکهایش زیاد شده است، اسلحههایش زیاد شده است؛ راست است اینها، زیاد شده و من قبلًا گفتم که این یک خوشحالی است برای ما؛ برای اینکه جوانهای ما آنها را از آنها میگیرند برای خودشان. یک دسته زیادی این طورند که ما راهی میترسانند که دیگر حالا چه شده، دیگر حالا ول کنید. آنهایی که از اول میگفتند این حرفها را کم بودند، اخیراً یکدفعه انسان میبیند که از داخل و خارج یکصدا، این از کجا پیدا شده که یکصدا در داخل و خارج میکنند که یا به صورت خیرخواهی یا به صورت ارعاب یا با طرح نفاق، که با نفاق کار را انجام بدهند. این نفاق این طور نیست که منحصر به این ملاهای درباری باشد که رساله مینویسند و کتاب مینویسند؛ این نفاق و ایجاد نفاق راجع به آنهایی هم که در خارج و داخل مردم را مایوس میخواهند بکنند، این نفاق آن هم هست، ایجاد نفاق میکنند دیگر. مایوس کردن معنایش این است که این جوانهایی که الآن دارند جانفشانی میکنند و با قدرت پیش میروند و قدرتشان عالمگیر شده است الآن، انعکاسش در عالم پیدا شده است، اینها حالا به یاد این افتادهاند که بترسانند اینها را. این جوانهای ما چی میخواهند که اینها آنها را میخواهند از او بترسانند که بهش نمیرسید؟ این جوانهایی که میآیند التماس میکنند که دعا کن من شهید بشوم، این چه میخواهد از خدا که شما او را میترسانید که حالا ول کنید برای اینکه چه میشود؟ مگر غیر از این است که اینها شهادت میخواهند؟