این نقشهای که مدتهاست در کار است، و نقّاشان بیخبر از خدا دنبال شکل دادن آن بودند، و من مطالعه میکردم در حال آنها و در وضع آنها، بالاخره با ناشیگری خودشان را لو دادند و باطنشان را ظاهر کردند و ملت فهمید که اینها چه کارهاند؛ با یک صورت اسلامی و حق به جانب در این مملکت آمدند، و نقشه شوم قدرتهای بزرگ را؛ یعنی امریکا را، میخواستند در این کشور پیاده کنند. اینها ملت را نشناخته بودند. اینها ملت اسلامی را نمیشناختند. اینها با همه هوششان و با همه علمشان این علم را نداشتند که ملت اسلام یعنی چه و قدرت اسلام یعنی چه. اینها خواستند راه را برای امریکا باز کنند و امریکاییان همه دور پرچمشان جمع شدند. نصیحت من را گوش نکردند و مصلحتی که من برای آنها میاندیشیدم و برای کشور خودمان، از آن غفلت کردند و آنچه که من میخواستم نشود، شد. من نمیخواستم که مثل زمان رضا خان [بشود] که وقتی او را بیرونش کردند، آن رفیقِ صدیقِ آنها اول کلمهای که در مجلس گفت، [این بود که] گفت الخَیْرُ فِی مَا وَقَع ! من نمیخواستم که در کشور بپاخاسته اسلامی ما یک همچو اشخاصی باشند و بیایند و گوش به حرفها ندهند و مصلحتهایی که ما برای آنها، پیش پای آنها میگذاشتیم گوش ندهند، و کار را به جایی بکشند که آنهایی که دیروز برای آنها پشتوانه بودند امروز دشمن آنها باشند! اینها نشناختند اسلام را، و نشناختند این ملت اسلام را.