صدر اسلام هم یک دسته از اعرابی که نه نظامی داشتند و نه پرورش نظامی شده بودند و نه سازوبرگی داشتند [و] آنها از شما، دست تهیتَر بودند. هر چند تایشان یک شمشیری، با یک چیز، خرمابند، بندشان بود لیفهای خرما. هر چند تایشان هم یک اسبی یا یک شتری. وضع این طوری بود، عدد هم بسیار کم؛ تمام لشکر اسلام سی هزار بود. و رومیها که آمدند با اسلام مواجه شدند، پیشقراول آنها شصت هزار بود! همه لشکر اسلام سی هزار. به حسب تاریخ، پیشقراول آنها شصت هزار بود. دنبالش هشتصد هزار، یا هفتصد هزار! یکی از سردارهای اسلام گفت که ما اگر بخواهیم به طور عادی با اینها مقابله کنیم، اینها هم طلیعهشان، که همان پیشقراولشان باشد، دو مقابل ما هستند، ما باید یک کاری بکنیم که اینها را بترسانیم. سی نفر همراه من بیاید ما میرویم با آنها جنگ میکنیم. با این شصت هزار تا جنگ میکنیم! به او گفتند آخر نمیشود. بالاخره، چَک و چَک کردند تا قبول کرد که شصت نفر باشند. شصت تا یک نفری شبیخون زدند به آنها شکستشان دادند! شصت هزار جمعیت را شصت نفر مومن، شصت نفر که برای خدا داشت کار میکرد، این طلیعه را شکست دادند. اسباب این شد که این سی هزار جمعیت بر روم غلبه کرد؛ بر ایران هم که غلبه کرد. در صورتی که آنها همه چیز داشتند. آنها یراقهای اسبهایشان هم، از قراری که گفتند، طلا بوده است! لکن ایمان نداشتند؛ میانشان تهی بود؛ هر چه بود یک صورت بود؛ هر چه بود یک سازوبرگ بود؛ اما میان تهی بود. این روحیه در آنها نبود که ما اگر بکُشیم هم بهشت میرویم؛ اگر کشته بشویم هم بهشت میرویم، این روحیه در آنها نبود، در اینها بود. و این روحیه غلبه کرد.