دیدار با مردم
ماشین کجاست؟
حیف است مردم را نادیده بگیرم
بهترین لحظات من همان بود
هر کس می توانست خودش را به امام برساند
احساس می کنم تمام وجودم خسته است
صدای مردم را که شنیدند به ملاقات شتافتند
با مردم درست رفتار کنید
گاهی هفت بار برای ملاقات به پشت بام می رفتند
اهل کجا هستی؟
صمیمانه با مردم صحبت می کردند
هیچکس نباید ناراضی بیرون رود
ناگهان به میان مردم رفتند
به خاطر من کسی صدمه نبیند
دیگر به فیضیه نمی آیم
بگویید برای من شعار ندهند
در مراسم تشییع شرکت کردند
گاهی به خوابهای مراجعین گوش می کردند
با شنیدن صدای مردم بیرون آمدند
اینها با علاقه اینجا آمده اند
منتظر نوشتن نامه ها شدند
نامه ها را از دست مردم می گرفتند
در را باز کنید
با لبخندی اعلام آمادگی کردند
اظهار خستگی نمی کردند
بگذارید داخل شوند
چه کسی می خواست ملاقات کند؟
بگویید بیاید
مردم نُقل می پاشیدند
بروید آن عبا را بیاورید
بلند شدند و به کوچه رفتند
اگر خدا اجازۀ شفاعت بدهد
کسی مراجعه کرده مانع او شده اید
پیرمرد را از زمین بلند کردند
ما افتخار می کنیم
پیشانی رزمنده را بوسیدند
شما قلب پاکی دارید
شاخه های گل را میان افراد می انداختند
ساعت 2 نیمه شب ملاقات کردند
بس کن دیگر!
بگویید ترتیب ملاقات را بدهند
با اینکه ملاقات نداشتند پذیرفتند
حق ندارید جلو مردم را بگیرید
اینجا را حکومت نظامی کرده اید
در را باز کنید
با هفته ای یک ملاقات موافقت کردند
اینها ولی نعمت ما هستند
اشکشان سرازیر شد
خدا به ایشان دو بال عنایت کند
صورت ما را می بوسیدند
دستور دادند حقوقی معین شود
بگذارید راحت باشند
آیا همین قدر کفایت می کند؟
هر پانزده روز یک بار مانعی ندارد
با دیدن عکس شهدا ناراحت می شدند
خودشان پرده را کنار می زنند
تا آخر مجلس نشستند
همین ها شاه را بیرون کردند
مشتاق هستم آنها را زیارت کنم
بگذارید آزاد باشند
حجاب اسلامی باید رعایت شود
سعی کن پهلوان باشی
اگر تا پنج دقیقه دیگر آماده نباشید، نمی آیم
چراغ دیروز هم روشن بوده، چرا؟
چراغ را خاموش کنید
هیچ کس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاید
کار بیخودی کرده اید
محاسنشان را بدقت شانه می زدند
بچه های مردم را بگیرید
اکثراً به بچه ها نگاه می کنم
می خواهم پیشانیتان را ببوسم
هر موقعی دلت می خواهد بیا
می خواستم دستش را ببوسم
چرا قبل از وقت، مرا می خوانید؟
رمز موفقیت امام تماس با مردم بود
دیدار امام با مردم در خیابانها
دیدار با مردم پس از سالها
دلها میتپید برای امامشان
وصال مردم به مقتدایشان
آمدند روی زمین نشستند
هر شب به حرم می رفتند
روضه بخوان
با صدای مردم صلوات می فرستادند
تلاقی دریای عشق امام و مردم
خنده صدادار از جانب امام نادر بود.
درجات احترام برای افراد متفاوت بود
آقا از بزرگ منشی ایشان بسیار لذت بردند
من نمیتوانم برای مردم صحبت نکنم
نگران کودکی که در آغوش مادرش بود شدند