بسم اللَّه الرحمن الرحیم
دانشگاهی و روحانی در راهی واحد
من از آقایان متشکرم که تشریف آوردند که از نزدیک با هم ملاقات کنیم و مطالبی که به نظرمان میرسد در میان بگذاریم و باز تشکر میکنم که در این امر انسانی آقایان اظهار تمایل کردند که خدمت بکنند و این خدمتها البته ارزنده است لکن اساس در دانشگاه مطلب دیگری است. روحانیون با دانشگاهی یک مسیر دارند؛ و مسئولیت این دو طایفه از همه طوایف دیگر بیشتر است چنانچه شغلشان شریفتر است برای اینکه با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست میشود. این است که این شغل، شغل انبیا بوده است. تمام انبیا برای آدم درست کردن آمدند؛ و قرآن کتاب آدمسازی است. پس این شغل یک شغل بسیار شریفی است. و مسئولیت بسیار زیاد است؛ برای اینکه در این دو دانشگاه، دانشگاه روحانی و دانشگاه آقایان، در این دانشگاههاست که مقدرات کشور، چیزهایی که باید در کشور درست بشود، منشا آن این دو دانشگاه است.انحراف روحانی و دانشگاهی، انحراف یک ملت
اگر گمان کنید که، یا ما گمان کنیم که، علم منشا سعادت است و لو هر چه باشد، این یک اشتباهی است؛ بلکه گاهی علم منشا بسیاری از شقاوتهاست: «چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا» حکیم سنائی، ظاهراً مال اوست. اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد، مسیرش مسیر انبیا نباشد، منشا مفاسد بسیار میشود. اکثر این دینسازیها که بوده است اینها از طبقه ملّاها بودند، ملّاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبالش مسیر انبیا نبوده. اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد، یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است؛ غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها، چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است؛ لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که میخواهند مملکت را اداره کنند؛ گاهی به انحراف یک کشور منجر میشود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنا بر این، این دو طایفه هستند که میتوانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند.تفاوت عناصر متعهد و منحرف
گمان نشود که کسانی که ایمان ندارند اینها هم خدمت به کشور میکنند و فرقی ما بین آنها و آن کسانی که ایمان دارند نیست. و الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ و یَاْکُلُونَ کَمَا تاکُلُ الاَنعَامُ و النَّارُ مَثویً لَهُم «2» کسی که ایمان ندارد نظیر حیوانات خوراکش هست. یعنی در آخور الاغ، نبی اکرم کاه بریزد یا ابو جهل کاه بریزد، هیچ فرقی به حال او نمیکند. او میخواهد بخورد. حیوان میخواهد، میل دارد کسی تیمارش کند؛ این تیمارکننده علی بن ابی طالب باشد یا ابن ملجم، این فرقی به حالش نمیکند. اگر ابن ملجم بهتر تیمار کرد، با او بیشتر رفیق است. این آیه شریفه، که این مطلب را میفرماید، دستور کلی است برای شناخت منحرف از غیر منحرف که ما چطور منحرفها را بشناسیم، و چطور غیر منحرفها را. منحرفها آنها هستند که فرقی به حالشان نمیکند که این پارک، این اتومبیل، که به دستشان آمده از راه صحیح آمده یا از راه دزدی، خیانت شده است و این به دستش رسیده است یا اینکه نه، روی امانت و روی یک کسب صحیح آمده است؛ هیچ فرقی به حال او نمیکند. او اتومبیل را میخواهد؛ او خوبی اتومبیل را میبیند؛ از کجا آمده، این اصلًا پیش او مطرح نیست؛ چنانچه پیش «انعام» «3» مطرح نیست که از کجا آمد. و آن اشخاص انحرافی نظیر همان حیوانات از کجا آمده مطرح نیست، چه هست مطرح هست. شما میتوانید جوانها را تربیت کنید به یک تربیتی که تقوا در آن باشد، نظر این باشد که این از کجا آمده است؛ این شغل را کی به او داده است؛ این شغل چه شغلی هست و چه کاری باید اینجا انجام بدهد.ایجاد اختلاف میان حوزه و دانشگاه
... شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید؛ هر دو شغل واحد دارید؛ و مع الاسف این دو قشر را که مربی جامعه هستند دستهای ناپاک از هم جدا کرد. ما تا حالا با آقایان روبه نمیشدیم. یعنی شما از ما فرار میکردید، ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید؛ ما هم شما را قبول نداشتیم. شما برای ما یک چیزی میگفتید؛ ما هم برای شما یک چیزی میگفتیم. من نه از «شما» مقصودم این افراد است؛ و نه از «ما» مقصودم خودم هستم. لکن قشرها این طور شده بودند، میرفتند توی دانشگاهها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیبای ظاهری ارائه میدادند: این آخوندها مرتجعند! اینها میخواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر! محمد رضا خان در یکی از حرفهایش، قبل از 15 خرداد، «4» در یکی از حرفهایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمیشوند!- همان روزها بود که یکی از مراجع «5» با طیاره رفته بود مشهد- و اینها با طیاره هم مخالفند. اصلًا با همه اساس تجدد مخالفند. اینها میخواهند برگردد به آن وقتی که مثلًا الاغ سواری کنند و بروند این طرف و آن طرف. یا فرض کنید که شمعی بسوزانند! برق را با آن مخالفند. همه آثار تمدن را با آن مخالفند. میآمدند پیش شماها یک همچو مسائلی را طرح میکردند. یا اینکه آخوندها همه درباری هستند! اینها همه برای منافع دربارها! اصلًا وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! میآمدند پیش این قشر میگفتند: اینها دین ندارند! این بیدینها، یک مشت فکلی بیدین! و طوری تزریق میکردند که مع الاسف بعضی از اشخاص بیعمق باورشان میآمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد؛ او به این بدبین شد. چه دو قشری! دو قشری که مربی جامعه بودند. دو قشری که باید- جامعه را- با مساعی هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند. اینها را از هم جدا کردند.خطر تعلیم منهای تهذیب
دو قشری که اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح میرود. این طور نیست که یک قشر، مثلًا کاسب باشد، که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشری که با اصلاح این دو قشر جامعه اصلاح میشود. دو قشری که إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ «6» است. این «عالِم» من نیستم؛ شما هم هستید؛ همهمان هستیم. شما همه جزء علما هستید، که اگر چنانچه خدای نخواسته فاسد باشید، عالَم را به فساد میکشید؛ و اگر صالح باشید، عالَم را به صلاح میکشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربیهای- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربیها شماهایید و قشر روحانی. آنها به یکجور، و شما به یکجور. اما دو طایفه مربی جامعه هستند.اگر بنا باشد که همان تربیت علمی باشد، شما یک طبیب میخواهید درست بکنید، نظر به اینکه این طبیب چه جور باشد نیست؛ این طبیب فردا میشود یک کاسب! یک کاسبی که این طور کسب [کند] که یک مریض را معطل میکند برای اینکه ویزیت را زیاد بکند! خیلی طبیب خوبی درست شد، از حیث طب بسیار متخصص بود، اما چون اخلاق، اخلاق صحیح نبود، مهذب نشده بود، متقی نبود، خداشناس نبود، این طبیب مریض را معطل میکند، امروز یک نسخهای میدهد، با دواخانه هم میسازد که نسخه را هر چه گرانتر بدهد، این بیچاره را مبتلا میکند؛ این نسخه فایده نکرد فردا یک نسخه دیگر! باز همین، باز همین. طبیب، خوب طبیبی بود، یعنی مِن حیث طبابت. یک مهندس درست میکنید؛ مهندس در علم خودش خیلی خوب بود؛ اما وقتی که میخواهد فرض کنید که یک نقشهای بدهد، یک [طرحی] بدهد، با آن استادیهایی که دارد جوری میدهد که مفید و صحیح نباشد و منفعت طلبی باشد. و هکذا همه چیز. در قشر ما هم اگر بنا باشد که همین «ملّایی» باشد، این ملّا بسیار ملّای خوبی است، بسیار آدم فهمیدهای است، کتاب و سنت را بسیار خوب میفهمد، اما اگر چنانچه تقوا در کار نباشد، همین فهم کتاب و سنت موجب اعوجاج مردم میشود در سنت، یکجور سنت را بیان میکند که منحرف بکند! در کتاب، یکجور کتاب را بیان میکند که منحرف بکند. بسیاری از این آدمهایی که منحرف کردند و میکنند جوانهای ما را، از اینها هست که در قشر شما و در قشر ما بودند و متقی نبودند؛ الهی نبودند؛ خدایی نبودند. فقط توجه به این بوده است که مقام چه باشد. توجه به این بوده است که حقوق چقدر باشد. تربیت که کردند، تربیت یک اشخاصی را کردند از حیث دانشمندی. دانشمند، لکن دانشمند مضر؛ نه دانشمند مفید؛ نه مثل یک بازاری که اگر مفید هم نباشد، مضر نیست. یک فردی است که مضر است به جامعه.
دانشگاه و حوزه در راه ساختن جامعه توحیدی
فرقی ما بین قشر شما و قشر ما در این مساله نیست، ما هر دو طایفه باید تربیت کنیم قشر جامعه را. ما احتیاج به آدم داریم. مملکت ما احتیاج دارد به اینکه انسان درست بشود در آن؛ مومن باشد. این آدمی که از زیر دستگاه شما یا از دستگاه ما بیرون میآید، اگر مومن باشد، دیگر نمیشود که زیر بار ظلم اجانب برود و یا تطمیع بتوانند بکنند او را. این تطمیعها و تهدیدها را همه آنی که تطمیع میشود و تهدید [در] آنها اثر میکند آنهایی [هستند] که ایمان ندارند. آنی که تقوا و ایمان دارد نه تطمیع در او تاثیر میکند- که خیانت کند- برای اینکه ببرد یک چیزی؛ و نه تهدید در او اثر میکند؛ برای اینکه تهدیدها را با خلاف تکلیف کردن موازنه میکند، میگوید نباید بکنم. اگر شما و ما دست به هم بدهیم و یک جامعه توحیدی، به معنای اینکه همه معتقد به خدا، همه معتقد به اینکه یکوقتی کارها جزا دارد، همه معتقد و مومن به همه جهات، اگر ما و شما دست به هم بدهیم و جوانها را مومن، متقی، بار بیاوریم، مملکتمان تا آخر احیا میشود و اگر چنانچه ما کوتاهی بکنیم، این مسئولیت بزرگ را ما به دوش خودمان بکشیم و کوتاهی بکنیم در حق فرزندان این مملکت، فرض کنید چند روزی هم یک چیزی بشود و یک صورتی پیدا بکند، فردا بدتر از این است، به دست این اشخاصی که اعتقاد ندارند؛ ایمان ندارند؛ توجه به مصالح کشور ندارند؛ فقط برای مصلحت خودش میخواهد کار بکند. [وضع بدتری پیش میآید].نقش علم و ایمان در سرنوشت کشور
همه اینهایی که این بساط را، این فضاحتها را، در ایران درست کردند و این گرفتاریها را برای ملت ما درست کردند برای این بود که ایمان در کار نبود. اگر ایمان در کار بود ممکن نبود که یک آدم یک قراردادهایی درست کند که حالا دولت ما گرفتارش هستند که ما هر طرف قضیه را بگیریم ضرر دارد! قراردادها جوری درست شده است که هر طرف قضیه را میگویند میگیریم ضرر برایمان دارد! ماندند چه بکنند. اگر اینها ایمان داشتند، همه چیز یک مملکت را به باد نمیدادند؛ برای اینکه چند تا قصر در خارج داشته باشند؛ چند تا بانک را در خارج پر بکنند. ایمان نبوده است که این کارها را کردند.مبدا همه خیرات و مبدا همه ترقیاتی که برای یک مملکت هست، چه در جهت مادیت و چه در جهت معنویت این است که ایمان در کار باشد. باید شما و ما دست به هم بدهیم برای قشر آتیه که اینها مقدرات مملکت دستشان است، ایمان ایجاد کنیم. شما از دانشگاه مومن بیرون بدهید؛ ما از مدرسهها مومن بیرون بدهیم؛ نه عالِم. عالِم تنها فایده ندارد. البته مومن تنها هم موثر خیلی نیست. خوب، قشرهای دیگر هم مومن هستند. اما عالِم وقتی مومن شد، عالِم وقتی متقی شد، آن است که منشا خیرات و برکات است، و حفظ یک کشور، یا خدای نخواسته از آن طرف به باد دادن یک کشور است. بنا بر این، یک بار سنگینی به عهده ما و شماست و این بار سنگین که به عهده ما و شماست اگر چنانچه درست راه بردیم و به آن شغلی که داشتیم درست عمل کردیم و در کنار علم ایمان را هم تقویت کردیم و برنامهها، برنامههای سابق نباشد و یک تحول در برنامهها پیدا بشود و کوشش کنید که برنامههایی که برای عقب نگه داشتن ما بوده است این برنامهها تغییر کند؛ البته در موقعش ما کوشش میکنیم؛ اما شما الآن باید کوشش بکنید. برنامههایی که دیگران برای ما درست کردند ما نباید زیر بار آن برویم. ما باید تغییرش بدهیم. تحول میخواهد.
نقش فرهنگ در ذلت یا عظمت یک ملت
بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود؛ برای اینکه بزرگترین موسسهای است که ملت را یا به تباهی میکشد، یا به اوج عظمت و قدرت میکشد. برنامههای فرهنگی تحول لازم دارد، فرهنگ باید متحول بشود. این غیر از سایر ادارات است. فرهنگ؛ غیر جاهای دیگر است. بنا بر این، مشکلات زیاد است و در عین حال که من تشکر میکنم از اینکه شما برای مستمندان حاضرید اینکه هر جور خدمتی را بکنید و این هم ارزش دارد پیش خدا و خلق، لکن کار شما، کار اساسی شما، آن است که در فرهنگ است. این یک امر مادی است؛ یک فقر مادی است؛ که البته ارزش دارد که کمک میکنید؛ ارزش هم، ارزش معنوی دارد این؛ ارزش اخلاقی دارد؛ لکن آن کار مهم شما آن کارهای معنوی است که باید فرهنگ را یکجوری درست بکنید، فرهنگی را یکجوری بار بیاورید، که برای ملت شما مفید باشد؛ و این نمیشود جز که ایمان باشد. اگر یک نفر، دو نفر، در یک جامعه پیدا شد که ایمان هم نداشت لکن کارش خوب بود، میزان یکی- دو تا نیست؛ میزان جامعه است. این طور نیست که اگر یکی پیدا شد، شما حالا بگویید فلان آدم هم پیدا شد و هیچ اعتقادی نداشت؛ لکن آدم صحیحی بود؛ خلاف نمیکرد. یکی- دو تا یک نوبری است، اگر صحیح باشد. میزان جامعه است که یک جامعه آیا همین طور ما علم به آن تزریق کنیم و با حربه علم، آن به جان مردم بیفتد؛ یا در دانشگاه همچو تهذیبش کنیم که علمش را برای نفع جامعه به کار ببرد. مثالش را مثل طبیب که عرض کردم، و مثل همه.در هر صورت، من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم و سعادتتان را، و دعاگوی همه هستم و خدمتگزار به همه و امیدوارم که همه ما به دردهای حقیقی کشور مطلع بشویم؛ و در درمانش هر کس به اندازهای که میتواند کوشش کند. ان شاء اللَّه، سلام من به همه شماها.
[در اینجا یکی از حضار، به نام آقای مهدی محقق، چند کتاب که به قلم ایشان بود به حضرت امام هدیه میکنند و میگویند که امیدوارند در میزان عدل اسلامی مسائل مورد نظر قرار گیرد، و روش حضرت امام روش پیامبر اکرم است که: الإِسلامُ یَجُبُّ مَا قَبلَه. حضرت امام فرمودند:].
ان شاء اللَّه موفق باشید. من مکرر راجع به این مسائل سفارش کردهام به اشخاصی که در دادگاه هستند. من به اینها دائماً سفارش میکنم به اینکه وضعشان چه جور باشد؛ اسلامی باشد ان شاء اللَّه. امیدوارم موفق باشید.