من امیدوارم که دانشگاه ما یک تبدل معنوی پیدا بکند، یک تحول پیدا کند. همان جوری که بسیاری از چیزها در این نهضت تحول پیدا کرد. و شما ملاحظه کردید که یک تحول بزرگ روحی که در ایران پیدا شد بالاتر از این فتحی بود که کردند. و آن تحول روحی این بود که یک روز پاسبان میآمد توی بازار میگفت «چهارم آبان است، همه باید بیرق بزنید» هیچ کس به خودش اجازه نمیداد که، توی مغزش نمیآمد که میشود با این پاسبان مخالفت کرد؛ هیچ کس! همه اطاعت؛ هر جا میرفت اطاعت. توی دانشگاه هم که میآمد اطاعت میکردند؛ یکوقت بعد از یکی- دو سال همچو شد که مردم ریختند توی خیابان و گفتند «ما شاه نمیخواهیم»! و پیروز هم شدند. [با] این تحول روحی، آن خوفی که از پاسبان بود متبدل شد به یک شجاعتی که از تانک نترسیدند. همان آدمی که از آن چوبی که دست پاسبان بود میترسید، همان آدم آمد در خیابان و مشتش را گره کرد و حمله کرد به تانک. کشته هم شد اما حمله کرد به تانک. این تحول یک تحولی بود که در این نهضت پیدا شد. و این یک دست الهی بود؛ نه یک چیزی بود که ماها بتوانیم این کارها را بکنیم؛ انسان بتواند این کارها را بکند. اصلًا این حرفها نیست. این یک نظر الهی بود. یک نظری بود که خدای تبارک و تعالی به این ملت کرد و متحولشان کرد به یک صورتی که مثل سربازهای صدر اسلام، که میگفتند که ما جنگ میکنیم کشته بشویم هم نفع با ماست، و بکشیم هم نفع با ماست، اینها را این جوری کرده بودند. مکرر پیش ما آمدند، الآن هم باز، الآن هم من گاهی وقتها، شاید همین دیروز بود که اینجا میرفتم یک کسی بیخ گوشِ من گفت که دعا کنید من شهید بشوم. این تحول که مردم شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانستند و میآمدند توی خیابانها به عشق اینکه شاید هم شهید بشوند، این تحول اسباب این شد که این پیروزی حاصل شد. و الآن این تحول را باید حفظش کنیم.