شما بدانید این را که در عالم همچو نهضت به این خوبی نبوده، انقلاب «سفید» این بود؛ نه آن که او درست کرده بود. شما نهضتهایی که، انقلابهایی که در عالم واقع شده یکی انقلاب فرانسه است که بزرگ است، یکی انقلاب شوروی است، آن قدری که آنجاها آدم کشته شده، و سایر انقلابات آن قدری که آنجاها خونریزی شده اینجا نشده. برای چه؟ برای اینکه بعد از انقلاب یک اسلام [آمده] نمیگویم اسلام تحقق پیدا کرد؛ لکن نسیم اسلام بود. دیگر اینهایی که انقلاب کردهاند ننشستهاند آنجا همین جور سر بِبُرند تا آخر. هر کس را احتمال بدهند که مخالف است به تفنگ ببندند، این مساله نبود. البته یک عدهای که پنجاه سال این مردم را قتل و غارت کردند این عده که عددشان شاید تا حالا به صد و چند نفر بیشتر- نمیدانم حالا من عددشان را، کم بوده عددشان، جنایتشان زیاد بوده- لکن عددی از ایشان کم بوده، اینها البته به جزای خودشان رسیدند، نه آن جزایی که باید برسند. آن جزا در آنجا باید واقع بشود، در اینجا نمیشود. اصلًا یک نفر آدمی که صدها خانواده را بیسرپرست کرده، صدها جوان را از مادرهایشان جدا کرده و داغ کرده و آتش زده و بو داده است روی تاوههای متصل به برق! این را نمیتوانیم ما جزایش را اینجا بدهیم. یک جان این دارد، آن یک جانش را فرض کنید از او گرفتند؛ آن هزارها خانواده را چه کرده، ما نمیتوانیم. این دلیل بر این است که یک جای دیگری هست که باید او تا ابد بسوزد؛ و تا ابد جنایاتی را که کرده جبران بشود. در آنجا جبران میشود ان شاء الله. مقصود من این است که این حرفهایی که حالا دارند میزنند ما از این بزرگترش را شنیدیم و اعتنا نکردیم. اینها دیگر چیزی نیستند. یک تتمهای است که دست و پایی این آخری میزنند. چلاپ و چلوپی میکنند!