محمد رضا شاه و خیانتهای او
این آخر که محمد رضا شروع کرد، شیطنتهایی کردند این هم با حربه اسلام. این هم شروع کرد، ابتدا به همان حرفهای کارهای پدرش کردن. قرآن مثلًا طبع کرد. سالی هم یک دفعه- دو دفعه به مشهد میرفت و نمازی میخواند و از این مسائل میخواست مردم را گول بزند. و گاهی هم یک دستهای را گول میزد. کم کم دیگر خودش را محتاج به گول زدن نمیدید شروع کرد به اعمال قدرت کردن. از آن طرف مردم را از همه مواهب محروم کرد و شما میدانید که در ایران نفس نمیشد بکشی. و تمام روزنامهها و مجلات و قلمها و رادیو و تلویزیون در خدمت او بودند به ضد ملت. همه اینها در خدمت او بود. مردم در اختناق و در حبس بودند و همه مخازن هم از دست مردم گرفته شد. هیاهو، به اینکه من مامور خدمت به وطنم هستم و کتاب «ماموریت برای وطنم» را نوشت و آن همه هیاهو راجع به ترقیات ملت و ترقیات اینها، خوب، مردم هم میدیدند که همه آن غلط است. همه جای ایران فقر است. همه جای ایران بیچارگی است. مردم خانه ندارند. مردم هیچی ندارند. آنجایی که معدن نفت است، روی این معادن همان مردم آنجا نشستهاند و گرسنگی میخورند. سر و پای برهنه راه میروند. گاهی من از آنجا که یک دفعه که عبور کردم از همان طرف اهواز اینها، از این دهات اطراف، از این راهی که ما میرفتیم و خط قطار عبور میکرد، از این اطراف، این بچهها، این سر برهنهها، این پابرهنهها هجوم میآوردند که یک چیز بگیرند از ما. آنجایی بود که مخزن نفتشان زیر پایشان بود و داشت میرفت جای دیگر. مخازن را دادند به غیر و عوضش برای امریکا، میگویند این آخر دیگر امریکا بود همه چیز. انگلستان در اینجا دیگر خیلی [منافع] نداشت، امریکا جلو بود. مخازن را دادند به خارج و امریکا چیزی که به ملت ما داد پایگاههایی بود که برای خودش درست کرد. یعنی هم پول، هم نفت را گرفت. هم پولش را به صورت پایگاه درست کردن برای خودش داد. یک چنین ابتلایی برای ملت ما پیدا شد. از آن طرف قراردادهای سنگین که هیچ به نفع ملت نبود و ملت را تحت سیطره آنها قرار دادند. همین چیزها بود. این ملت به تنگ آمده است. مردم به تنگ آمدند. یک چنین حیاتی که یا باید تو حبس صرف بشود یا باید در تبعیدات از دستشان، حیاتشان برود. یا اگر بیرون هم هستند بیرونی نبود. همه آن حبس بود. مامورین همیشه مراقب بودند که یکی یک کلمه صحبت نکند. اگر مثل شمایی میآمد در ایران امکان نداشت یک مصاحبهای و لو چند کلمهای راجع به این امور صحبتی بکنیم. نه برای شما، نه برای هیچ کس." />