ملت ما شهادت را دارد ترجیح میدهد، و میگوید که ما میخواهیم شهید بشویم. از اول نهضت تقریباً- من در نجف بودم آن وقت- تا حالا زن، مرد، جوانها میآیند و از من استدعا میکنند که شما دعا کنید ما شهید بشویم، من دعا میکنم ثواب شهید پیدا کنند. یک مجلس عقدی که ما چند وقت پیش از این در همین تهران داشتیم، آن زن و مردی که با هم ازدواج کردند، بعد آن زن یک کاغذی به من داد خواندم. دیدم میگوید که شما دعا کنید من شهید بشوم. زنی که تازه عروسی کرده، شوهر کرده، میگوید شما دعا کنید من شهید بشوم. یک ملتی که شهادت را میطلبند و دعا میخواهند برای شهادت، اینها از دخالت نظامی میترسند؟ اینها از حصر اقتصادی میترسند؟ همه عالم درهای ممالکشان را به ما ببندند همه و ما باشیم، این عدهای که، سی و چند میلیونی که در این ایران زندگی میکنیم، یک دیواری دور ایران بکشند و ما را در همین ایران حبس بکنند، ما این را ترجیح میدهیم به اینکه درها باز باشد و چپاولگرها بریزند به مملکت ما. ما میخواهیم چه بکنیم که به این تمدنی که از توحش بدتر است، این تمدنی که حیوانات بیابان در رفتارشان از آنها بهتر است، ما میخواهیم چه بکنیم به این تمدن برسیم. این دروازه تمدنی که شاه مخلوع میخواست به روی ما باز بکند، یعنی قدرتها را بر ما مسلط کند، و همه دارایی ما را ببرد و چند تا عروسک برای ما بفرستد، نفت ما را ببرند و برای ما پایگاه برای خودشان درست بکنند، ما این تمدن بزرگ را میخواهیم چه بکنیم؟ این تمدن است؟