مطلب مرتبط

سخنرانى در جمع مسئولان وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالى (تعليم و تهذيب)سخنرانی در جمع مسئولان وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی (تعلیم و تهذیب)اهمیت ویژه پرورشتاکید اسلام به تعلیم و تربیت علمیما باید در تمام مدت عمرمان علم را تحصیل کنیمتوجه به خود علم و جلوگیری از مدرک گراییغیر متناهی است فطرت در همه امورنتیجه آموزش بدون پرورش روحی و معنوی‌علم بوده ، تربیت اخلاقی نبودهمصیبت های دنیا ناشی از علم بدون تعلیمادعای صلح آمریکا و اسرائیلاز یهود(اسرائیل) نمی شود گفت کسی بدتر استعلم و تهذیببرکت تربیتهای معنوی انبیارکن آموزش باید همراه رکن پرورش باشدآموزش و تربیت معنوی دوبال برای پروازخیانت جداکردن حوزه از دانشگاهمیخواستند اطفال مارا طوری بار بیاورند که دشمن بشوند با اسلامپیوند بین حوزه و دانشگاهقطعنامه کنفرانس فاسبیمه کردن اسرائیل زاید بر شناساییاذعان آمریکا به جنایات اسرائیلطرفداری کشورهای منطقه از اسرائیل علی رغم توهین به آنهااسرائیل هیچ ارزشی برای شما قائل نیستجلوگیری آل سعود از شعار علیه اسرائیل و آمریکاباید ملتها خودشان بیدار بشونددشمنی تمام حکومتهای دنیا علیه انقلاب اسلامیاستقامت کند ملت مااگر در بین مردم دلسردی ایجاد شود استقامت درکار نیستاگر دانشگاه مومن تحویل ملت داد کشور از همه آسیب ها نجات پیدا کردهخدای تبارک و تعالی با شما و شما هم با او باشیداستوری |‌ همه، همیشه محتاج یادگیری هستیمهمیشه باید یاد بگیریمتعلیم به دور از تربیتتعلیم به دور از تربیت
شناسه مطلب صحیفه
نمایش نسخه چاپی

سخنرانی در جمع مسئولان وزارت آموزش و پرورش و آموزش عالی (تعلیم و تهذیب)

تهران، حسینیه جماران
دو رکن اصلی آموزش و پرورش
مصباح یزدی، محمد تقی- قرائتی، محسن (نماینده امام در نهضت سوادآموزی)- پرورش، علی اکبر (وزیر آموزش و پرورش)- نجفی، محمد علی (وزیر فرهنگ و آموزش عالی)- اعضای دفتر هماهنگی حوزه و دانشگاه و مربیان امور تربیتی
جلد ۱۶ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۴۹۵ تا صفحه ۵۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم‌
ما امروز مواجهیم با چهره‌های علمای محترم و اساتید دانشگاه و حوزه علمیه. به طور کلی در تمام سطحهایی که مشغول آموزش هستند، چه در دانشگاه، که آن هم آموزش است، و چه در سطحهای پایینتر، و چه در این نهضت سوادآموزی، که امید است توفیق زیاد پیدا بکنند و بیسوادی را ریشه کن کنند، دو رکن بزرگ، آموزش و پرورش است. همه جا، حالا اسمش یک جایی آموزش باشد، یک جایی دانشگاه، آن فرق نمی‌کند. دو رکن اصلی، آموزش و پرورش است و اسلام در هر دو رکن سفارش اکید فرموده است. و پرورش سفارشش بیشتر شده است و اهمیتش هم بیشتر است.
پرورش به معنای اینکه در هر جایی که علما مشغول تدریس هستند؛ علمای دانشگاه و علمای حوزه‌های علمی قدیمی و استادها در هر جا هستند با این دو رکن مواجه‌اند: رکن آموزندگی و تربیت علمی و رکن پرورش و تربیت اخلاقی و تهذیب نفس. ما اگر فرض کنیم که یک ملتی آموزش و پرورش در آن نفوذ کرد و همه ملت آموزش یافتند به اندازه‌ای که احتیاجات ملت است، و پرورش یافتند و تهذیب نفس کردند و تربیت اخلاقی شدند، ملتی که یک همچو توفیقی را پیدا بکند یک ملت نمونه‌ای خواهد بود. و ما حالا هر دو جهتش را عرض می‌کنیم و چیزهایی که مترتب بر هر دو جهت است.

ویژگیهای تعلیم و تعلم در قرآن و حدیث‌

آقایان می‌دانند، لکن تذکر، باز خوب است. مسئله آموزش و مسئله تعلیم و تربیت‌ علمی، یک مطلبی است که در قرآن کریم، در احادیث اولیای خدا از رسول اکرم تا سایر ائمه هدی‌، همه جا ذکر از این قضیه بوده است، و تجلیل از مقام علما به معنای وسیع و وادار کردن به اینکه باید علم را بیاموزند اگر چه در چین باشد، «1» و این مثل است. یعنی اگر علم را هم از یک کشورهایی که دور افتاده‌اند و از اسلام هم اطلاعی ندارند، لکن از علمشان استفاده باید کرد. و از مهد تا لحد، «2» از وقت تولد تا آخر، که باز این یک تاکیدی است بر اینکه مساله تعلیم و تعلم انحصار به یک سنین خاصی ندارد، و هیچ کس هم مستغنی از آن نخواهد بود. علم یک حقیقت غیر متناهی است، و انسان اگر در تمام عمر هم تحصیل علم را بکند باز به آخر نرسانده است. و لهذا سزاوار است که انسان در تمام مراحل عمر مشغول تحصیل علم باشد. یعنی همه محتاجیم به اینکه از یکدیگر چیز یاد بگیریم. همه محتاج به تعلیم و تربیت علمی هستیم. هیچ وقت نیست که انسان از این مستغنی بشود. و کسی که بخواهد خودش را بسازد در جهت علم، نباید در یک حدی که رسید بگوید این بس است. کسی که این معنا را توهم کند که این مقدار بس است. این، ادراک نکرده است ماهیت علم را. علم یک معنایی است، یک حقیقتی است در هر رشته‌ای، که آخر ندارد، غیر متناهی است. از این جهت، ما باید در تمام مدت عمرمان علم را تحصیل کنیم. مطالعات را داشته باشیم و دیگران را تربیت کنیم. تربیت علمی کنیم و سطح معلومات مردم را بالا ببریم. و در یک کشوری که در این جهت کامیاب نبوده است، حالا که ما و شما و آقایان متصدی این امر هستیم، باید هم نهضت سوادآموزی توسعه داشته باشد و همه شرکت کنند. کسانی که سواد ندارند شرکت کنند، تا آنها را ببرند به حدی که برای خودشان بتوانند مسائلی را بفهمند. و هم از کودکستان تا دبیرستان تا بالاتر و دانشگاه، باید تحصیلات را تحکیم کنند. و همچو نباشد که دنبال این باشند که یک سندی دست بدهند یا یک سندی بگیرند، یک مدرکی داشته باشند. خود علم را تعقیب کنند. و حتی اساتید دانشگاه هم محتاج به تعلیم و تعلم هستند، و همین طور در حوزه‌های علمی قدیمی. آنها هم در یک حدی قانع نباید باشند و تا آخر عمر مشغول باشند؛ مشغول به تحصیل، مشغول به تعلیم. آنهایی که مدرس هستند و تعلیم می‌دهند، توجه دارند که خودشان استفاده می‌کنند از تدریسشان و از تعلیمشان و از شاگردهاشان بسیاری از امور را. چون آنجاها یک بحث آزادی است و هر کس حق دارد که اشکال بکند و حرف استاد را قبول نکند و حرف استاد را رد بکند. اساتید می‌دانند که در این رد و بدل و در این اعطا و اخذ، اخذ زیاد است و انسان در همان جا تربیت علمی می‌شود.
قضیه علم معلوم است، و همه می‌دانید که یک ... شریفی است که همه آرزوی او را دارند. و در فطرت انسان این است که هیچ وقت بس ندارد. فطرت این طوری است. شما اگر فرض بکنید که تمام علوم مادی و معنوی را بدانید و بشنوید، یک وقتی که در یک جایی هست که یک علم دیگر هم هست، فطرت شما آن را هم می‌خواهد. غیر متناهی است فطرت در همه امور. اهمیت علم، یک امری است که همه می‌دانند و واضح است.

نتیجه آموزش بدون پرورش روحی و معنوی‌

لکن ما حساب این را بکنیم که قضیه پرورش و قضیه آموزش چه جور است. یعنی آموزش اخلاقی و معنوی و قضیه تهذیب نفس، آن وضعش چطور است. ما اگر فرض کنیم که دانشگاه ما یا فیضیه ما، علوم را به طور وافر می‌دانند و تدریس هم می‌کنند، لکن فرض بکنیم که پرورش روحی و تهذیب نفس و اخلاق در آن نباشد، آیا از این تربیت علمی فقط، منهای تربیتهای روحی و پرورش معنوی، چه حاصل می‌شود برای کشورشان؟ و چه حاصل می‌شود برای اسلام عزیز؟ و چه حاصل می‌شود برای مردم، ملت؟ علم حاصل شد، اما اگر تربیت معنوی نباشد پهلوی علم، و پرورش روحی نباشد، چه بسا که- و بسیار هم شده است که- همین علم، مایه فساد شده است. و همین عالمی که تهذیب نفس نداشته است، و همین استاد دانشگاهی که تهذیب نفس نداشته است، و همین اساتید دانشگاهی که مهذب نبوده‌اند، برای یک کشور تحفه فساد می‌آورند، بهتر می‌توانند فساد را در کشور ایجاد کنند. شما می‌دانید ان شاء الله و باید بدانید که در طول‌ تاریخ که ما و شما و ملت ما صدمه دیده است، و در این اعصار اخیره که صدمات بیشتر شده است، و وابستگیهای کشور به حد اعلا رسیده بوده است، این فقط برای این بوده است که علم بوده است، تربیت اخلاقی و دینی و معنوی نبوده است. اگر دانشگاه از اول که ایجاد شد و تحقق پیدا کرد، این دو رکن در آن پیاده شده بود: رکن علم و رکن تربیت معنوی، اگر این دو جهت در دانشگاه پیدا شده بود، محصولات این دانشگاه هم محصولاتی صحیح و مترقی و سازنده بود، و کشور ما به این حالی که ما الآن داریم می‌بینیم نبود. گرفتاریها همه برای این است که اعوجاج اخلاقی و تهذیب نفس در کار نبوده است.
اعوجاج اخلاقی بوده است، تهذیب نفس در کار نبوده است. همه مصیبتهایی که بر کشورها وارد می‌شود، و شما ببینید که در تمام دنیا وقتی که ما نظر بیندازیم به تمام دنیا، این همه مصیبتهایی که وارد می‌شود بر مظلومان در تمام دنیا، و این همه افکار که خرج می‌شود برای اینکه، یک چیزی درست کنند که مردم را هلاک کنند، توپ و تانک و- نمی‌دانم- موشک و امثال ذلک، اینها برای این است که، تربیت معنوی ندارند. نه آنهایی که مسیحی هستند، مسیحی هستند و به تعلیمات حضرت مسیح- سلام الله علیه- عمل می‌کنند و تربیت شدند، و نه آنهایی که یهودی هستند به تربیتهای حضرت موسی- سلام الله علیه- تربیت شدند، و نه آنهایی که مسلمان هستند به تربیتهای معنوی اسلام تربیت شدند. ادعا زیاد است، ادعای اینکه صلح طلب هستیم، ادعای اینکه ما می‌خواهیم در عالم صلح برقرار بشود زیاد است. از ابرقدرتها هم بیشتر از جاهای دیگر است.
آنها بیشتر ادعا می‌کنند که ما می‌خواهیم صلح در جهان باشد. انبیا هم این دعوت را می‌کردند، لکن کدام درست گفتند؟ کدام صادق‌اند؟ انبیا هم صلح را در جهان می‌خواستند و مردم را دعوت به صلح می‌کردند، اینها هم ادعا می‌کنند که ما صلح طلبیم.
رادیو اسرائیل یک برنامه‌ای داشت که کانّه تمام این صهیونیستها و این جنایتکارها همه برای خدا کار می‌کنند. برای حقیقت کار می‌کنند. برای صلح کار می‌کند. همه طرفدار مظلومان هستند. همه طرفدار چه هستند. این ادعای آنها، آن عمل آنها!! همین عملی که‌ تازه هم اتفاق افتاده، امریکا هم همین ادعا را می‌کند. چنانچه یکی از اینها بروند در کلیساهای خودشان، همان آداب کلیسا را بجا می‌آورند و همان صحبتهای کلیسا را می‌کنند، لکن وقتی که در مقام عمل است، چه می‌کند؟ می‌بینید. برای اینکه، نه آنها مسیحی هستند. و من تعجب می‌کنم از این که مسیح با آن همه تهذیب نفس و با آن همه دعوت به معنویات، چطور شده که مریدهایش بدتر شدند از یهود هم. با اینکه از یهود نمی‌شود گفت کسی بدتر است.- یهود اسرائیل را می‌گویم- چه جور شده است که مریدهای او، سران کشورهایی هستند که تمام بشر را دارند به آتش می‌کشند. این، برای این است که علم را اینها دارند، علم سیاست دارند، علم صنایع دارند، همه چیز دارند، اما آنی که باید داشته باشند ندارند. آنی که برای بشر مفید است ندارند و آن، تهذیب نفس و معنویت. نه معنویت مسیح را آنها دارند و نه معنویت موسی کلیم را آن دسته دارند و نه معنویت اسلام را اینهایی که ادعای اسلام می‌کنند- بسیاری‌شان- دارند. آن جنبه تعلیماتی، اگر چه بسیار اهمیت دارد، لکن اگر پهلوی او پرورش روحی نباشد، مضر به حال بشر است. تمام این خرابیهایی که می‌بینید وارد می‌شود بر همه کشورها، خرابیهایی است که منشاش علما بودند. علمای دانشگاهها منشا این مسائل بودند. آنهایی که موشکها می‌سازند، آنهایی که طیاره‌ها می‌سازند، آنهایی که چه می‌سازند، منشا تمام این خرابیها اینها هستند. و هر چه به سر بشر می‌آید از علم می‌آید؛ علم بدون تهذیب.

فرض تهذیب عالم بدون آموزش‌

اگر ما فرض می‌کردیم که بشر مهذب بود و عالم نبود، دنیا با آرامش، با آرامش خاطر زندگی می‌کرد. اگر ما فرض می‌کردیم که علم توی کار نبود، فقط تهذیب نفس بود، البته خیلی عقب بود بشر از اینکه علم ندارد، خیلی نقیصه بزرگ داشت، لکن روی هم رفته‌اش برای بشر، صلاح این است که آموزش داشته باشد. اگر امر دایر شد بین این دو تا، صلاح بشر این است که علم تحصیل بکند، یا صلاح بشر این است که تربیت معنوی داشته باشد؟ ما شک نداریم در اینکه اگر امر بین این دو تا باشد، دایر بین این دو تا، یعنی‌ اگر یکی آمد دیگری نباشد، اگر علم آمد تهذیب نباشد، اگر تهذیب هم آمد علم نباشد، اگر این بشر مهذب باشد، آزار به کسی نرساند، مردم را رنج ندهد، با مردم رئوف باشد، مردم را برادر خود بداند، بشر را برادر و همتای خود بداند، اگر یک همچو معنایی با همه شئونی که تهذیب نفس داشت بود، علم هم هیچ نبود، مردم در آسایش بودند. و اگر علم بود و تهذیب نبود، اگر انبیا را ما استثنا بکنیم از بشر، از اول انبیایی در کار نبودند و بشر خودش خود بخود بزرگ می‌شد، اگر این طور بود، تمام بشر به هلاکت و به نابسامانی می‌رسید، و روی خوش در بین بشر اصلًا پیدا نمی‌شد. الآن که می‌بینید که یک عدد بسیاری از مردم خوب هستند و آن توده‌های مردم است، این از برکت همان تربیتهای معنوی انبیای خداست. تربیتهای معنوی انبیای خدا، در عین حالی که همه قبول نکردند این تربیت را، مع ذلک آن قدر در دنیا نور افکنده است که توده‌های مردم، توده‌های ضعیف مردم، همه خوب هستند. کمتر در آنها این فسادها پیدا می‌شود. اگر ما فرض بکنیم که شماهایی که از اول می‌خواهید آموزش بدهید و نهضت سوادآموزی درست کردید، همراه او، شما پرورش نداشته باشید و تهذیب نفس نداشته باشید، این عمل شما خیلی خوب، اما هدر رفته است، همراهش باید این باشد. و اگر چنانچه، شمایی که متکفل آموزش نونهالان هستید، فقط دنبال این باشید که ما علمشان را درست کنیم و دنبال پرورششان نباشید، دنبال تهذیب نفس نباشید، شما هم موفق در کار نخواهید بود. یعنی، یک خدمت مثبتی برای کشور خودتان نکردید.
بالاتر از اینجا، دانشگاه است. اگر اساتید دانشگاه فقط همّشان این باشد که درس بگویند- البته در دانشگاههای سابق ما، درس هم درست نبود. اگر بود، ما این قدر عقب نمانده بودیم از دانش هم. حالا ما فرض می‌کنیم که خیر، خوب حالا هم ان شاء الله خوب است- فقط بنایشان بر این باشد که تعلیم کنند اینها را، پهلویش تربیت نباشد، تربیت معنوی نباشد، از دانشگاه آنها می‌آید بیرون که فساد می‌کنند. حوزه‌های علمی هم همین طور است. اگر در حوزه‌های علمی قدیمی تهذیب نباشد، اخلاق نباشد، آموزش معنوی نباشد، فقط آموزش علمی باشد، فقط علم در کار باشد، آنجا هم افرادی از آن خواهند بیرون بیاید که دنیا را هلاک می‌کنند، به هم می‌زنند. پس آن دو رکن آموزش با رکن پرورش باید بگوییم که اینها با هم هستند، و اگر با هم در یک جمعیتی، در یک بنگاهی، در یک مدرسه‌ای، در یک دانشگاهی، اینها همدوش هم رفتند و جلو رفتند، آن وقت است که ما استفاده از دانشگاه می‌کنیم؛ استفاده از حوزه‌های علمی می‌کنیم؛ استفاده از همه جا می‌کنیم. از آموزشهای پایین و بالا، همه جا، همه مراتب.

آموزش و تربیت معنوی، دو بال برای پرواز

بنا بر این، چیزی که مهم است، قضیه پروراندن روح این اطفال از کوچکی تا برسد در هر جا که می‌روند، آنها را تربیت روحی بکنند و تربیت علمی. اگر علم در یک قلب فاسد وارد شد، در یک مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بیشتر از نادانی است. نادانی فقدان یک امر بزرگ است، اما دیگر ضرر زدن نیست و نابود کردن نیست. به خلاف اینکه اگر دانش باشد بدون بینش اخلاقی و بینش نفسانی و الهی، این است که بشر را به هلاکت می‌رساند. انبیا هم آن قدری که در تربیت پافشاری می‌کردند و آن قدری که مردم را سوق می‌دادند به اینکه مهذب باشند، آن قدر علم را سوق نمی‌دادند به علم.
سوق به تهذیب بیشتر از او است برای اینکه، او فایده‌اش بیشتر است. البته علم هم یک چیزی است که مورد نظر همه بوده و هست، لکن اینها باید با هم باشند. اینها یک دو بالی هستند که اگر یک ملتی بخواهد پرواز کند طرف سعادت، با دو تای اینها باید پرواز کند، یکی‌اش که ناقص باشد نمی‌شود. و من امیدوارم که شما آقایان اساتید دانشگاه، علمای حوزه‌ها، این روابطتان را حفظ بکنید. یکی از خیانتهایی که به این کشور شد، جدا کردن فیضیه باصطلاح با دانشگاه بود. اساتید از ملاها می‌ترسیدند. می‌گفتند اینها هیچ‌اند. اینها تهی‌مغزند. اینها هیچی نمی‌دانند. حوزه‌های ما هم از دانشگاهیها می‌ترسیدند. می‌گفتند آنها بی‌دین‌اند همه‌شان. تفاهم وقتی بشود، من گمان می‌کنم امروز این جور نیست دیگر مساله. وقتی که پای علما در دانشگاه باز شد و پای اساتید دانشگاه در حوزه‌ها باز شد، آن وقت می‌فهمند که چه جنایتی وارد شده است بر این کشور. وقتی که اساتید دانشگاه‌ تشریف بردند به قم و با آقایانی که مشغول هستند به این کارها تماس گرفتند و با هم نشستند و مسائل را طرح کردند، آن وقت می‌فهمند که این قدر فریاد که زده می‌شود که اسلام یک فرهنگ غنی‌ای است در همه چیز. این اسباب این نمی‌شد که آن وقت در دیوارهای دانشگاه نوشته بشود که اسلام یک ... یا به تعبیر این طور هم نباشد، نظیر این را. این برای این است که، تفاهم در کار نبوده است. از اول این طوری می‌خواستند درست بکنند دانشگاه را، و اطفال ما را از اول می‌خواستند به یک فرمی اینها را بار بیاورند که دشمن بشوند با اسلام، و با هر چه که مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توی دانشگاه نمی‌شد ببری. اسم دانشگاهی هم در محیط فیضیه نمی‌شد ببری. هر یک از اینها اگر می‌رفتند آنجا، خودشان را غریب می‌دیدند. خودشان را هیچ می‌دیدند. می‌دیدند که به محیط بدی وارد شده‌اند. این برای این بود که، این طوری درست کردند تا اینکه این دو جبهه‌ای که می‌توانند کشور را حفظ کنند و می‌توانند نجات بدهند از گرفتاریها، اینها دشمن هم بشوند. این سرکوبی او را بکند، او سرکوبی او را بکند، آنها نتیجه‌اش را بگیرند و نتیجه را گرفتند، دیدیم که گرفتند. آن قدر پافشاری در دشمن کردن این دو قشر، برای چه بود؟ آن قدر تبلیغات سوء از همه اطراف نسبت به این طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آن همه تبلیغات برای دانشگاهی و دانشگاه و اینها چه بود؟ برای چه این طور بود؟
آن برای این بود که، می‌ترسیدند که اگر اینها به هم نزدیک بشوند و تفاهم کنند و بفهمند که اسلام چه چیز است، اگر بروند این آقایان اساتید دانشگاه در حوزه‌های علمی و پیش اساتید ببینند که اسلام چیست وحشت نمی‌کنند آن وقت. آن وقت می‌فهمند که ما چقدر مصیبت کشیدیم در این دورانها و خصوصاً این پنجاه سال. برای اینکه ما با برادرهای خودمان دشمن بودیم. هر کدام دیگری را تضعیف می‌کردیم. شما توجه داشته باشید به این معنا که باید این پیوند بین دانشگاه و فیضیه برقرار باشد. بین حوزه‌های علمیه قدیمی و حوزه‌های علمی جدید باید پیوند باشد تا بتوانید شما کشور خودتان را حفظ کنید. کشور شما اگر چنانچه، شما دو قشر، قشر دانشگاهی، جوانهای دانشگاه، اساتید دانشگاه، معلمهای دبیرستان و دبستان و امثال ذلک، کوشش کنند به اینکه بچه‌ها را با حوزه‌های علمی آشنا کنند، علمای آنجا هم کوشش کنند که اهل علم آنجا و جوانهای تحصیلکرده و محصل آنجا را با دانشگاه نزدیک کنند، هماهنگ کنند، اگر این دو قشر هماهنگ بشود و اگر صالح بشود این دو قشر دانشمند، کشور ما هیچ نقصی دیگر نمی‌تواند پیدا بکند. همه مصیبتها برای این است. یک فردی که رفت در دانشگاه و به آن طور فساد بیرون آمد، که امثال اشخاصی که شما می‌دانید، البته یک کشور را به باد فنا خواهد داد و اگر صالح باشد هم، صلاح در یک کشوری ایجاد خواهد شد. «اذا فَسَدَ العالِمْ فَسَدَ الْعالَم» «3» عالم را عالم فساد می‌کند، توده مردم فاسد نمی‌کند.

قطعنامه کنفرانس فاس‌

الآن ما از دست علمای این دو ابرقدرت داریم رنج می‌کشیم. برای اینکه، آنها علمای فاسد، علمای سوء هستند. این رنجی که ما داریم از این کشورهای اسلامی خودمان می‌بریم، شما می‌دانید که در فاس «4» چه گذشت؟ و بعد از او اسرائیل چه کرد؟ راجع به فاس خیلی حرف زده شده است. من آنها را دیگر تکرار نمی‌کنم. راجع به، یک کلمه من صحبت می‌کنم که آیا این بندی که، بند هفتم که ادعا می‌شود، بعضی از آنها ادعا می‌کنند که اسرائیل به رسمیت شناخته نشده است، آیا شناخته نشده است؟ یا فقط شناخته شده است، یا شناخته شده با یک امر زاید؟ وقتی که کشورهای اسلامی می‌نشینند با هم و از شورای امنیت می‌خواهند که بیاید و امنیت را در همه کشورهای منطقه، امنیت را در اینجاها تامین بکند، اسرائیل از کشورهای منطقه نیست؟ هست؟ اگر هست، استثنا شد در این کنفرانس فاس یا استثنا نشد؟ خوب استثنا که نشده، از کشورهای منطقه هم هست.
خوب، وقتی شما همه گفتید که باید اسرائیل همان طوری که حجاز، همان طوری که لبنان، همان طوری که جاهای دیگر تامین بشود و امنیت باشد، به طوری که اگر یکیشان بخواهند به دیگری تعدی بکنند، شورای امنیت جلویشان را بگیرد، این معنایش این‌ است که اگر یکی بخواهد به این اسرائیل صدمه‌ای بزند، یکی بخواهد علیه او کاری بکند، شورای امنیت باید به حکم همه این آقایانی که در فاس جمع شدند، باید جلویش را بگیرد. این بیمه کردن اسرائیل است زاید بر شناسایی. شناسایی این است که خوب شما هم یکی از ممالک هستید و خودتان هم حکومت دارید و خودتان چه، این شناسایی! اما زاید بر شناسایی، بیمه کردند این اسرائیل را. و اسرائیل بعدش چه کرد؟ بعدش در مجلس اسرائیل گفته شد که اصل این طرح ارزش نظر ندارد. ارزش اینکه ما بخوانیم ندارد. دنبالش هم اسرائیل این جنایتی است که همین دو روز متکفل شده و الآن هم هست. جنایتی که از قراری که بعضی از این آقایان گفتند، امریکا گفته است قصابی [راه انداخته‌]. شما ببینید اگر امریکا یک جایی را بگوید قصابی می‌کنند، اگر سردسته قصابها بگوید که قصابی می‌کنند، چه واقعه‌ای در آنجا اتفاق افتاده. این ملت مظلوم لبنان، بیروت و امثال آنها چه کردند و چه شده است؟ آقایان بیمه کردند این کشوری را که اعتنا به او نکرده. و من یک کلمه می‌خواهم بگویم و آن این است که اگر اسرائیل در تمام عمرش یک راست گفته باشد، همین است که این قرارداد ارزش نگاه کردن ندارد.
شما ببینید آقایان مجتمع شدند اسرائیل را بیمه کردند. اسرائیل نه اینکه نمی‌فهمد این چیزها را. می‌فهمد اسرائیل را بیمه کردند، شناسایی کردند. حالا یا این هم جزء دروغهای اسرائیل است و بند و بست است، یا راست است. این جمله که این قرارداد و این قطعنامه ارزش نگاه کردن ندارد، صحیح است. چرا ندارد؟ برای اینکه آنهایی که این را امضا کردند ارزش ندارند. اگر ارزش آنها داشتند، می‌شد که اسرائیل یک همچو کلمه‌ای بگوید؟ یک همچو توهینی که به هر کس بکند، یک کسی که بگوید اصل حرفهای تو ارزش گوش دادن ندارد، نوشته‌های تو ارزش دیدن ندارد، هر کس به یک آدم عادی یک همچو کند تا آخر عمرش با او دشمن می‌شود. این آقایان طرفداری از کسی کردند که به آنها این طور توهین کرده و آنها را این طور تحقیر کرده. و دنبالش هم بیروت را و لبنان را و جنوب لبنان را آن طور به آتش کشیده. الآن هم در حجاز اجازه نیست که بگویند: «مرگ بر اسرائیل!» از «مرگ بر اسرائیل» یک دسته‌هایی که رفتند و برای اسلام‌ می‌خواهند شکایت پیش پیغمبر اسلام ببرند، شکایت پیش خدای تبارک و تعالی در خانه او ببرند، نمی‌گذارند شکایت کنند؛ می‌گویند بخورید و صدایتان در نیاید. «5» ای لبنانیها کتک بخورید، کشته بدهید، لکن نفس نکشید! این بیمه کردن اسرائیل این است، و او ارزش اصلًا برای شماها قائل نیست. او هیچ برای شما قائل نیست. خدای تبارک و تعالی ارزش برای این قرارداد قائل نیست، و این قرارداد را قابل ذکر نمی‌داند.
پیغمبرهای دنیا حتی پیغمبر- اینها که پیغمبر ندارند، اینها، این اسرائیلیها حرف می‌زنند، مثل مسلمان بودن بعضی از ماها- انبیای عظام هم برای این قرارداد ارزش قائل نیستند. آنهایی که می‌گویند که اسرائیل شناسایی شده است، می‌دانند مساله را که شناسایی به اضافه شده است یا نمی‌دانند؟ اگر نمی‌دانند، که نمی‌دانم چه باید گفت. و اگر می‌دانند، چطور اینها قبول می‌کنند یک همچو تحقیری را، و یک همچو تحقیر کوبنده‌ای را که شاید هیچ دولتی نتواند از کس دیگر بپذیرد. چطور اینها با همه سازوبرگی که دارند، و با همه ادعاهایی که دارند، یک دولتی که عددش معلوم نیست چند تاست، که خود آنها هم با اسرائیلیها بد هستند، این، اینها را این طور تحقیر کند و آنها بپذیرند. حالا هم که این طور تحقیر کرده، حالا هم به طرفداری از امریکا، به طرفداری از اسرائیل پلیس حجاز جوانهای ما را، پیرمردهای ما را، زنها را، بچه‌ها را بازداشت کنند، برگردانند. چه کرده‌اند اینها؟ اینها مسلمان نیستند؟! چه گفته‌اند مگر؟ گفته‌اند «مرگ بر امریکا! مرگ بر شوروی! مرگ بر اسرائیل!» اینها مرگ بر اینها گفته‌اند، پس اینها اصلًا مسلمان نیستند؟! اینها عبادت خدا نیامده‌اند بکنند؟! مگر چه کرده‌اند اینها که همه مورد مرحمت [قرار گرفته‌اند!] دارند فریاد اسلام را می‌کشند. مگر اینها چه کرده‌اند که «نیامده‌اند برای این کار؟» اینها آمده‌اند می‌گویند مرگ بر اسرائیل. مگر اسرائیل چیست؟ اسرائیل دوست ماست؟! این دوستی که می‌گوید که ارزش ندارید شما که حرفهایتان را گوش کنم، این دوست است؟! یا ارباب است. امریکا هم یک همچو حرفی تا حالا به شما نزده. امریکا با همه قدرتش یک همچو حرفی نزده است که حرف یک دسته‌ای که همه‌شان مدعی چه هستند، بگوید که اصلًا گوش کردن، طرحش ارزش ندارد، شنیدنش ارزش ندارد. امریکا تا حالا به شما این را نگفته و شما از اسرائیل پذیرفتید و منتظر ذلت دنیا و آخرت باید باشید.

ملتها عاشق ایرانند

خداوندا، ما با این ملتهای مظلوم که در تحت فشار این دولتها هستند چه بکنیم؟ چه جواب بدهیم به این ملتها؟ خداوندا، ما با این دولتهایی که به اسم اسلام این قدر تحقیر می‌شوند و نفس در نمی‌آورند، ما چه بکنیم با اینها؟ اینها را باید چه کرد با آنها؟ باید ملتها خودشان، خودشان بیدار بشوند. خودشان بیدار بشوند دفاع کنند از خودشان. منتظر نباشند که دولتهایشان این کارها را بکنند. ما هم اگر نشسته بودیم منتظر بودیم که آریامهر برایمان کار بکند، حالا بدتر از حالا بودیم. ملت ما ننشست که برایش «دروازه تمدن بزرگ» را بیاورند، او را گرفت، دمش را گرفت بیرونش کرد، و خودش زمام امور را به دست گرفت. و امروز که ما اینجا نشسته‌ایم با یک سال پیشمان، با دو سال پیشمان خیلی فرق داریم. امروز بحمد الله همه چیز این ملت و همه چیز این مسلمانهای کشور ما رو به ترقی است و ترقی کرده است. بالاتر، از این شما اگر، این یک کلمه را توجه کنید که اگر این کشور یک پیشروی اسلامی، یک پیشروی ملی نکرده بود، چرا همه کشورها با آن مخالف‌اند. استثنایش کم است. مگر اینجا چه شده است که همه با آن بدند؟ دست چپی بد است. دست راستی بد است. منافقش بد است.- نمی‌دانم- سلطنت طلبش بد است. امریکایی‌اش بد است. شوروی‌اش بد است. همه بد! مگر چه شده اینجا که همه با آن بد هستند؟ خوب، همه جا هم انقلابات شده است. اما انقلابی که شده همه با آن بد نبودند.
یک دسته طرفدارش بودند. یک دسته هم با آن مخالف. ایران چه شده است که همه با آن مخالف‌اند؟ این معلوم می‌شود ایران یک مطلبی در آن هست که این مطلب بر همه سنگینی می‌کند. ایران دنبال یک برنامه‌ای هست که این برنامه نمی‌توانند بپذیرند.
گوشهایشان نمی‌تواند بشنود، و آن برنامه، برنامه اسلام است. اسلامی که می‌گوید که همه را باید رفض «6» کنید، خودتان باید باشید. اسلامی که می‌گوید که اگر کسی با یک جناح از چپ و راست مُوادّه «7» داشته باشد، این محاربه با خدا دارد. اینها از این می‌ترسند. از این می‌ترسند که این نزاع به جاهای دیگر برسد و رسیده الحمد للَّه، و دنبال کنید که برسد به همه جا، درست برسد. دنبال کنید که دنیا بفهمد شما چه کردید و تبلیغات زیاد خارجیها را خنثی کنید. الآن سرتاسر، سرتاسر دنیا تبلیغ بر ضد شما می‌کنند، الّا کمی، کمی هست ملتها با شمایند. هر کس ندای شما را شنیده فهمیده شما چه می‌گویید، با شماست.
آنها هم که ندایتان را فهمیدند و فهمیدند هم چه می‌گویید، لکن این را مخالف با سلطنت خودشان می‌دانند، مخالف با رئیس جمهور خودشان می‌دانند، مخالف با منافع خودشان می‌دانند، آنها هم با شما دشمن‌اند. ملتهای ضعیف هر که حرف شما را شنیده با شما موافق است. اینهایی که در خارج رفته‌اند، هر جا رفته‌اند اینها، وقتی که می‌آیند می‌گویند که ملتها همه عاشق ایران‌اند. ایران را می‌خواهند. چشم امید به ایران بسته‌اند. استقامت کند ملت ما. استقامت کند دانشگاه ما. استقامت کند حوزه‌های علمی قدیمه ما. استقامت کنند ارتش و همه چیز ما؛ ملت ما. که استقامت اسباب این می‌شود که ادامه پیدا کند این نهضت و انقلاب، و به همه جا سرایت کند. جمله فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتْ در دو جای قرآن هست. یک جا در سوره شوری‌ «8» یک جا هم در سوره «هود». «9» لکن پیغمبر اکرم می‌فرماید- که نقل می‌کنند که- فرموده است: شَیَّبَتْنی سوُرَه هُود لِمَکان. «10» این آیه، چرا سوره هود را گفت؟ برای اینکه، سوره هود یک ذیلی دارد و آن این است که: فَاسْتَقِمْ کَما امِرتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ «11» استقامت، خواسته است که ملتها مستقیم باشند. کسانی که به پیغمبر گرایش پیدا کردند و رسیدند به اینکه پیغمبر، پیغمبر اسلام است و ایمان به او آوردند، اینها هم باید مستقیم باشند. پیغمبر برای این ذیل می‌فرماید که: شَیَّبَتْنی سوُرَه هُود و الّا استقامت خودش را، خوف نداشت از اینکه خودش استقامت داشته باشد. داشت، خودش می‌دانست دارد، اما می‌ترسید که ما استقامت نداشته باشیم. اگر ببینید که در بین توده‌های مردم، در بین اشخاص، دلسردی برای این نهضت پیدا می‌شود، بدانید استقامت توی کار نیست یا دارد می‌رود از دست. کاری بکنید که این توده‌های مردم استقامت داشته باشند در این نهضتی که کرده‌اند. این نهضت یک امر الهی است. و خدا فرموده است فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ همان طوری که پیغمبر اکرم از هیچ آمد و فتح کرد و نورش همه جا را گرفت، شما ملت هم بعد از آن رژیم فاسد، از هیچ شروع کردید. یعنی، هر چه بود خرابی بود و شما شروع کردید برای درست کردن آن. اما رفیق نیمه راه نباشید. این طور نباشد که ما تا اینجا رفته‌ایم حالا از اینجا دیگر برویم سراغ کارهای دیگرمان. در راس امور این است که ما این امر الهی را که فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ این امر الهی را ما اجرا کنیم. ما در این انقلابی که، یعنی ملت ما در این انقلابی که کرده است، تا حالا استقامت کرده است، و بحمد الله تا حالا پیروز شده است. شما پیروزید در دنیا. شما مطرح شده‌اید در دنیا. در همه گوشه‌های دنیا، دولتهای دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملتهایشان مثل شما بشود. شما تا حالا پیروزید. استقامت کنید تا پیروزی نهایی به دستتان بیاید. خودتان را بسازید و جوانهای خودتان را بسازید و کودکان خودتان را بسازید. از توی دامن مادرها تا دانشگاهها و هر جا برود. اینها را بسازید که اگر ساخته شدند و ایمان در آنها تقویت شد، مستقیم خواهند بود. اعوجاج پیدا نمی‌کنند. نه در راه اعوجاج پیدا می‌کنند، نه در نیمه راه رها می‌کنند. اساتید دانشگاه بدانند که اگر دانشگاه را بسازند، کشورشان را بیمه کرده‌اند تا آخر. و معلمهای دبیرستان و دبستان و همه جا که مهیا می‌کنند بچه‌ها را برای دانشگاه، بدانند که اگر آنجا مهذب کردند این بچه‌ها را و این بچه‌ها را مومن به بار آوردند و مومن تحویل دانشگاه دادند و دانشگاه مومن تحویل ملت داد، کشور خودشان را از همه آسیبها نجات داده‌اند. آنهایی که در این امر اخلال می‌کنند- خدای نخواسته اگر باشد- آنها اشخاصی هستند که خدمتگزار یکی از دو قدرت هستند و خیانت به ملت می‌کنند. آنهایی که اگر دیدید که بین شما و فیضیه می‌خواهند جدایی بیندازند، فیضیه هم دید که بین آنها و دانشگاهیها می‌خواهند جدایی بیندازند، بدانید که این یک دست اجنبی در کار است، و آنها می‌خواهند که شما دو قشر را مثل سابق از هم جدا کنند و منافع خودشان را در این بین ببرند، چنانچه بردند و دیدیم.
ما الآن هم که هر چه گرفتاری داریم از آن رژیم داریم. الآن این رژیم برای شما گرفتاری بحمد الله نیاورده. جنگ البته مشکل است، لکن ما جنگ را شروع نکردیم، و بحمد الله در جنگ هم پیروز شدند و پیروز می‌شوند. و خدای تبارک و تعالی با شما و شما هم با او باشید. ان شاء الله خداوند این ملت را، این دولت را، این مجلس را و این رئیس جمهور را، این وزرای ما را، همه اینها را به سلامت نگه دارد که برای این ملت خدمت کنند. و شما دانش‌آموزان و دانشمندانی که آنها را آموزش می‌دهید و اساتیدی که تربیت می‌کنید آنها را، و اساتید حوزه علمیه که تربیت می‌کنند دیگران را، خداوند برای این ملت حفظ بکند. و خداوند ملت ما را با سلامت و سعادت قرین کند و دنیا و آخرت آنها را تامین بفرماید.
و السلام علیکم و رحمه الله.

«۱»-« اطْلُبوُا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّینْ- دانش را فرا گیرید، اگر چه در چین باشد»«۲»-« اطْلُبوُا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ الَی الَّلحْدْ- دانش را از کودکی تا زمان مرگ بیاموزید». ز گهواره تا گور، دانش بجوی.«۳»-« فساد یک دانشمند، جهانی را فاسد می‏کند»«۴»-« فاس»، شهری در مراکش. در کنفرانس فاس با شرکت روسای کشورهای عربی و مسلمان، موجودیت اسرائیل به طور ضمنی پذیرفته شد و امنیت آن نیز تضمین گردید.«۵»- اشاره به جلوگیری رژیم عربستان سعودی از برگزاری مراسم« برائت از مشرکین» در ایام حج.«۶»- رفض( به فتح را، و سکون فا): واگذاشتن، ترک کردن، دور افکندن، رد کردن‏«۷»- مواده: دوستی، محبت، مهربانی‏«۸»- سوره شوری‏، چهل و دومین سوره قرآن مجید، دارای ۵۳ آیه و در مکه مکرمه نازل شده است‏«۹»- سوره« هود» یازدهمین سوره قرآن مجید، دارای ۱۲۳ آیه و در مکه مکرمه نازل شده است‏«۱۰»-« سوره هود به خاطر این آیه فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ، مرا پیر کرد»«۱۱»- سوره هود، آیه ۱۱۲:« فَاسْتَقِمْ کَما امِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا انَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ- پس ای رسول ما، تو چنانکه ماموری استقامت و پایداری کن و کسی که به همراهی تو، به خدا رجوع کرد( نیز پایدار باشد) و هیچ از حدود الهی تجاوز نکنید، که خدا به هر چه شما می‏کنید بصیر و داناست». این موضوع در سوره« شوری‏» به این صورت آمده است:« فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما امِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ اهواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما انْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ امِرْتُ لِاَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا اعْمالُنا وَ لَکُم اعْمالُکُمْ لاحُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَ الَیْهِ الْمَصیرُ- بدین سبب، ای رسول، تو همه را به دین اسلام و کلمه توحید دعوت کن و چنانکه ماموری پایداری کن و پیرو هوای نفس مردم مباش، و به امت بگو که من به کتابی که خدا فرستاده ایمان آورده‏ام و مامورم که میان شما به عدالت حکم کنم، خدای یگانه، پروردگار همه ما و شماست و پاداش عمل ما بر ما و عمل شما بر شماست و( پس از تبلیغ رسالت) هیچ حجت و گفتگویی بین ما و شما باقی نیست. خدا( روز جزا) میان ما جمع کند و به سوی او همه بازمی‏گردیم».


امام خمینی (ره)؛ 28 شهریور 1361

صوت مطلب

کیفیت متوسطحجم 27/72 مگابایتبیشتر

جمله طلایی

فراز طلایی

دیدگاه ها

نظر دهید

اولین دیدگاه را به نام خود ثبت کنید: