شکست مشروطه در اثر کنار رفتن مردم و روحانیون
در جنبش مشروطیت، همین علما در راس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت؛ این قدری که آنها میخواستند که مشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسی در کار باشد شد. لکن بعد از آنکه شد، دنبالهاش گرفته نشد، مردم بیطرف ماندند، روحانیون هم رفتند؛ هر کس سراغ کار خودش. از آن طرف، عمال قدرتهای خارجی و خصوصاً در آن وقت انگلستان، در کار بودند که اینها را از صحنه خارج کنند؛ یا به ترور یا به تبلیغات. گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیون را از دخالت در سیاست خارج کنند و سیاست را بدهند به دست آنهایی که میتوانند، به قول آنها، یعنی فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرقزدهها، و کردند آنچه را کردند. یعنی، اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد؛ آن استبداد تاریک ظلمانی، شاید بدتر از زمان [سابق] و حتماً بدتر از زمانهای سابق.
اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان، روشنفکران متعهد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد. امروز دشمنهای انقلاب بیشتر از آن روز و دشمنهای مشروطه بودند.
" />