من خجالت میکشم که اینها چه میگویند، ما چه میگوییم
شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار- الآن هم جاهای دیگر این طور است با فشار- یک سربازی را میبردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یک وقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا این قدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمیخواهیم؛ دیگر بسِمان است، در صورتی که میروند به جنگ، میروند به قتال، میروند به کشته شدن. یک همچو مملکتی که این طور شده است - و به خواست خدا این مطلب شده است، با تایید خدا این مطلب شده است- این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهی وقتها که میبینم بعضی از این جوانها این طور هستند، من خجلت میکشم که اینها چه میگویند، ما چه میگوییم. اینها چه حالی دارند و ما چه حالی داریم.
اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کاری است الهی، کاری نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همه بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمیتوانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.
" />