و این هر دو را من باید بگویم؛ ما نه از اقدام نظامی میترسیم و نه از محاصره اقتصادی. اما از او نمیترسیم برای اینکه ما شیعه یک ائمهای هستیم که آنها شهادت را استقبال میکردند، ملت ما هم امروز شهادت را استقبال میکند. فرضاً که آقای کارتر بتواند نظامی بیاورد اینجا، با اینکه نمیتواند همچو کاری بکند، دخالت نظامی بکند، نمیتواند بکند، فرض میکنیم که خیر، تفاهم کنند این ابَرقدرتها که به ایران نظامی بفرستند، ما سی و پنج میلیون جمعیت داریم که اینها بسیاریشان، بسیار زیادشان، آرزوی شهادت میکنند. ما با این سی و پنج میلیون به میدان میرویم. بعد که ما همه شهید شدیم، خودتان با ایران هر کاری میخواهید بکنید، از این ما نمیترسیم، ما مرد جنگیم، ما مرد مبارزه هستیم. ما جوانهایمان با مشت معارضه و مبارزه کرد با تانکها و توپها و مسلسلها. ما را آقای کارتر از مبارزه نترساند، ما اهل مبارزه هستیم و لو نداشته باشیم ابزار مبارزه. لکن بدن داریم در مقابل اینکه ما را بزنند، و این را عمل خواهیم کرد.
و اما قضیه اقتصاد: ما یک ملتی هستیم که به این گرسنگیخوردنها عادت کردهایم. ما سی و پنج سال، یا پنجاه سال میگویید ما در این گرفتاریها بودیم و عادت داریم به این گرسنگیخوردنها. ما روزه میگیریم، ما یک وقت غذا میخوریم. اگر بنا باشد که آنها محاصره اقتصادی بکنند، فرضاً که بتوانند و همه ملتها تبع ایشان بشوند، و حال آنکه این خیالی است خام، و همچو چیزی تحقق پیدا نمیکند. فرضاً که تحقق پیدا بکند، ما همان جو و گندمی که خودمان در مملکت خودمان کِشت میکنیم، اقتصاد میکنیم، و برای خودمان همان مقدار کافی است. ما در هر هفته یک روز گوشت میخوریم. گوشت خوردن خیلی چیز خوبی هم نیست. و یک وعده هم ممکن است غذا بخوریم. ما را از این چیزها اینها نترسانند. اگر امر دایر بشود بین اینکه آبروی ما حفظ بشود یا شکممان سیر بشود، ما ترجیح میدهیم که آبرویمان حفظ بشود، شکممان گرسنه باشد.