در این طول پنجاه سال که تمامش را من شاهد بودم، شاید شما سِنتان اقتضا نکند، اما من تمام این پنجاه سال را از زمانی که رضا خان آمد اینجا و کودتای آن زمان را کرد- 99 ظاهراً- تا حالا ما شاهد این حکومت و طرز این حکومت و وضع اینها بودیم. رضا خان که آمد، این با دست انگلیسها آمد که بعد انگلیسها هم خودشان اقرار کردند این را که ما این را آوردیم- در رادیو دهلی، در جنگ عمومی- و چون از ما تخلف کرد حالا داریم میبریمش. بردندش آنجا که باید ببرند. ابتدا هم که آمد با حربه اسلام آمد. حربه اسلام را بر ضد اسلام. شروع کرد به کارهایی که مسلمانها از آنها خوششان میآمد. خوب، در ایران از باب اینکه قضیه سید الشهدا- سلام الله علیه- خیلی اهمیت دارد، این روی آن نقطه خیلی پافشاری میکرد. خودش روضه میگرفت و در تکایایی که روضهها بودند پای برهنه میگفتند میرود آنجاها. تکایا میرود و مردم را گول زد به همین حربه که مردم به آن توجه داشتند که این را میخواستند. لکن او بر ضد مردم میخواست درست کند. تا مدتی این طور بود، تا اینکه حکومتش مستقر شد. حکومتش که مستقر شد، شروع کرد به آن چیزهایی که به او، حالا یا تعلیم شده بود یا خودش مثلًا میخواست. تعلیم شده بود. یک مقداریاش هم از آتاتورک گرفت. با حربه الحاد خودش پیش آمد و اول چیزی را که در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد. آثار اسلام را چطور باید از بین ببرد! یکی اینکه اینی که همه ملت به آن توجه دارند این را ببرد از دست، از دستشان بگیرد. این مجالسی که مجالس روضه سید الشهدا بود که پیش ملت آن قدر اهمیت دارد و آن قدر مربی هست و آن قدر تربیت کرده است مردم را، این را [از] دستشان بگیرد. تمام روضههای ایران را قدغن کرد. در هیچ جای ایران یک کسی نمیتوانست یک روضهای که چند نفر محدود حتی باشند نمیتوانستند که یک چنین مجلسی درست کنند. در همین قم که- خوب- مرکز روحانیت بود آن وقت و حالا، در همین قم مجلس روضه نبود. اگر بود بین الطلوعین تمام باید بشود، قبل از اذان صبح یک عده کمی- چهار تا، پنج تا، ده تا- میرفتند و یک صحبتی میکردند و یک ذکر مصیبتی میکردند و اول اذان یا یک قدری بعد از اذان باید متفرق بشوند. آنها هم حتی مفتّشینی که آنها داشتند و اشخاصی که دنبال اینها بودند جاسوسهاشان اطلاع میدادند، این را هم تمام میکرد. و از آن بالاتر که اساس را تقریباً به هم میزد، این بود که روحانیت را از بین ببرد. شروع کرد راجع به مخالفت با روحانیت، و این که عمامههای روحانیون را بردارند و کسی حق ندارد عمامه داشته باشد. حتی بعضیشان میگفتند که در تمام ایران بیش از شش نفر نباید عمامه داشته باشند! و این را هم دروغ میگفتند- اصلًا نمیخواستند باشد.