زندگی طلبگی
زیّ طلبگی را حفظ کن
آنچه دارم متعلق به مردم است
هر وقت به همه طلبه ها خانه دادند
اگر کسی احتیاج داشت
شبهای پنج شنبه جمع می شدند
اگر پدرم بود اینقدر مراقبت نمی کرد
از طلاب مریض عیادت می کردند
هر هفته از من عیادت می کردند
روح لله، روح لله است
چیزی بر اموال خود نیفزودند
خرج این روش کمتر نیست؟
چرا صد فلس پنیر خریدی؟
در صورت خرج زندگیشان دقت می کردند
چرا اضافه شده؟
نیم کیلو سبزی بیشتر احتیاج ندارم
برو پس بده
من نمی خواهم به جهنم بروم
من گفتم نیم کیلو بخر
یک کیلو را برگردان
همه را به دیگران می دادند
نزد امام هرگز چیزی اندوخته نشد
امام حتی کفن از خود نداشتند
اگر غذای دیگری میل داری
معمولاً با نان و پنیر سر می کردند
از غذای چرب پرهیز می کردند
نمی توانم کباب برگ بخورم
زندگی یک طلبه مقتصد را داشتند
به اندازه ای که لازم است بگیرید
نان و پنیر و انگور
هفت دقیقه و چهل ثانیه مدت نهار
ماست و پنیر آوردند
وقتی مادرم صحبت می کند
با همین مقدار باید زندگی کنیم
آقا شهریه نمی گرفتند
دو دینار و نیم به او بده
تو احتیاط نمی کنی
چرا اینقدر آب باز است
امام دقت داشتند آب کم مصرف کنند
آقا پول نمی دهد
با طلبه ها فرق می کردند
گاهی پیراهن خود را لاجورد می زدند
در تمیزی ضرب المثل بودند
هر وقت بلند می شدند خود را در آینه می دیدند
ما به کِشت ایشان کاری نداریم
این آقا پدر من است
آهسته قدم برمی داشت
به درسشان خیلی مقیّد بودند
نمی توانم پولی به تو بدهم
اگر حاضری جهنم را تحمل کنی
حق نداری به تهران تلفن کنی
مخارج اضافه نمی داد
دادن خرجی به آقا مصطفی روی حساب بود
برای خود سهمی قایل نبودند
همۀ اعتبارات را به دور ریختند
این دروغ است
طلاب عزّت نفس داشته باشند
در تمام عمرم دنبال پول نرفتم
به همۀ طلاب شهریۀ یکسان می دادند
مخارج اضافه نمی داد
این عبا را عاریه کردم
نمی توانم پولی به تو بدهم
برای فرزندتان ماهیانه قرار می دهیم
فعلاً وظیفه من درس گفتن است
اگر حاج آقا روح الله قبول کنند
بی توفیقی می آورد
طلبه باید متکی به خود باشد
با طلبه ها بسیار متواضع بودند
زندگی علما باید با قداست باشد
برای پول خضوع نکنند
صاحب این کفشها را پیدا کن
ببین عبای من هم پاره است
وجوه شرعیه باید به طلبه ها داده شود
نگویید شهریه است
اگر طلبه ای احتیاج داشت به من بگویید
طلبه ها ندارند
اگر خودت پول داری، برو، بخر
مگر منزل صدر اعظم است؟
دیوار منزل امام فرو ریخت
تنها مبلمان خانه یک میز کوچک است
بیست سال اجاره نشین بودند
آشپزخانه ای به اندازه یک تشک!
درسی برای همه طلبه های نجف
خانه امام مثل مسکن فقیرترین افراد نجف بود
حتی مثل طلبه ها به کوفه نمی رفتند
هیچ وقت به هواخوری نرفتند
اجاره را اشخاص بدهند
شیشه نکرده بودند
ببین عبای من هم پاره است
قالیها را پس بدهید
عروسی ما ساده برگزار شد
تهجّد در دوران طلبگی
دو ساعت مانده به صبح بیدار می شدند
شهریه امام ما را خوشحال کرد
شیفته آقای شاه آبادی بودند
اموالی نداشتند که برای ورثه بگذارند
به همسرشان سخت نمیگرفتند
با افراد متمول گرم نمی گرفتند
همیشه بیرون از خانه تنها رفت و آمد می کردند
شهریه را فورا بازگرداندند
از کاغذهای کاهی برای چرک نویسی استفاده می کردند
تمام قد برای من ایستادند
خودشان به پنکه قناعت می کنند