رعایت حال دیگران

خبرهای خوش را با همه مطرح می کردند‏
سه طبقه را پایین می رفتند‏
بدون اینکه بگویند برمی خاستند‏
احساس کردم نوبت من است‏
عینکشان را زمین می گذاشتند و برمی خاستند‏
دوای مرا بده‏
کارهای شخصی شان را خودشان می کردند‏
نمی خواهند کسی را به زحمت بیندازند‏
در منزل، امر و نهی نمی کردند‏
خودشان می رفتند می آوردند‏
کمک از بهشت آمده است‏
برای ما چای می ریختند‏
خودشان وسایل چای را می شستند‏
هیچ توقعی از من نداشتند‏
به کسی دستور نمی دادند‏
خودشان برمی خاستند‏
کسی را بیدار نمی کردند‏
پس از نماز صبح ظرفها را می شست‏
شما خیلی زحمت می کشید‏
برای همه چای می ریختند‏
پس خود شما چی؟‏
آمدم کمکتان کنم‏
شما بروید پیش مهمانها‏
روی برادران، روانداز انداختند
دستشویی را تمیز می کردند‏
دوستانه به کارگرها تذکر می دادند‏
اگر می خواهید، شام بیاورید‏
سحری چیز خوب می خوری؟‏
برایت دکتر آورده اند؟‏
چرا اینقدر دیر کردی؟‏
حلال کن‏
حرف شما را قبول دارم ‏
به من بیشتر نگاه می کردند‏
دیگر بالای درخت نرو‏
من و برادرم را به گردش می بردند‏
قرض فلانی ادا شود‏
پس شما خودتان چی؟‏
روزی دو عدد نان می فرستادند‏
منزلی برایشان تهیه شود ‏
اگر کمبودی دارید جور کنید‏
شما با من نیایید‏
خود را به خاطر من به خطر نیاندازید‏
به فهیمه نگویید فردا مرا عمل می کنند‏
برو با خیال راحت امتحانت را بده‏
علی را از اینجا دور کنید‏
حوصله تان سر نرود‏
شما چگونه اید؟‏
برو قم، دیگر هم برنگرد‏
هر کدام میل دارید بنشینید‏
تنها جلوی پایشان روشن بود‏
دیگر پیش من نخواب!‏
به حد احتیاج چراغ روشن باشد
حاضر نیستم حتی برای یک نفر مزاحمت داشته باشم‏
شما چگونه اید؟‏
مگر صندلی نیست که بنشینید؟‏
صدای زنگ را شنیدی؟‏
رعایت حال دیگران‏
رعایت همسایگان‏
آمدم کمکتان کنم‏
شب خوابم نبرد‏
اسوۀ مهربانی‏
مبادا همسایه ها اذیت شوند‏
از همسایگان عذر بخواهید‏
دلم برای چمران تنگ شده است‏
ربابه زحمتت زیاد شده‏
ببریدش پیش طبیب‏
تو می خواهی مرا حفظ کنی‏
امشب اینجا نمانید‏
عده ای بی گناه دستگیر می شوند‏
اعتصاب غذا صحیح نیست‏
انسان باید خودکفا باشد‏
شما باید مقامتان محفوظ باشد‏
حتی در تبعید هم رعایت می کردند
مانند پیامبر (ص)
هیچ نکته ای از نظرشان دور نمی ماند
اگر می خواهید نماز بخوانید‏
نماز جماعت امام بسیار ساده بود‏
از پانزده سالگی نماز شب می خواندند‏
بی سر و صدا حرکت می کردند‏
کاری می کردند که نشنویم‏
از چراغ قوه کوچک استفاده می کردند‏
ساعت را می پوشانیدند‏
پوست بدنشان کنده میشد
نگران بودند مزاحم مردم نشوند
مراقب بودند دیگران اذیت نشوند
نمی خواستند به کسی زحمت بدهند