تواضع

دکتر فرمایشی ندارید؟
بدون آنکه بگویند به آشپزخانه می رفتند‏
همیشه تبسّم می کردند‏
بسیار صمیمی بودند‏
پیامبرگونه رفتار می کردند‏
به همه یک اندازه محبت می کردند‏
نگفتم عزیزترین موجود!‏
نسبت به بچه ها خیلی مهربان بودند‏
بنشیند ناهار بخورد‏
اگر شیطنت نکند مریض است
می خندیدند و چیزی نمی گفتند‏
مواظب باش روی گُل نروی‏
باید اینها را بخوانم و به مردم جواب بدهم‏
بچه باید همین طور باشد‏
بلند شدند و شعار دادند‏
علی را روی دوششان سوار می کردند‏
سعی می کردند زودتر سلام کنند‏
به علی تحمیل نمی کرد بماند‏
اول علی استخاره کند‏
با بچه ها رو راست باشید‏
بچه باید بازی کند‏
خیلی با بچه ها مهربان بودند‏
خودکار به چشمتان نرود‏
امام ما را آزاد می گذاشتند‏
با خریدن اسباب بازی مخالف بودند‏
وقت مشخصی را با بچه ها بودند
انسان باید خودکفا باشد‏
بیا اینها را ضبط کن‏
سه طبقه را پایین می رفتند‏
بدون اینکه بگویند برمی خاستند‏
احساس کردم نوبت من است‏
عینکشان را زمین می گذاشتند و برمی خاستند‏
کارهای شخصی شان را خودشان می کردند‏
نمی خواهند کسی را به زحمت بیندازند‏
در منزل، امر و نهی نمی کردند‏
خودشان می رفتند می آوردند‏
کمک از بهشت آمده است‏
برای ما چای می ریختند‏
خودشان وسایل چای را می شستند‏
هیچ توقعی از من نداشتند‏
به کسی دستور نمی دادند‏
خودشان برمی خاستند‏
پس از نماز صبح ظرفها را می شست‏
شما خیلی زحمت می کشید‏
برای همه چای می ریختند‏
پس خود شما چی؟‏
آمدم کمکتان کنم‏
برایشان فرق نمی کند‏
مگر مردم چه می کنند؟‏
مثل مردم زیر باران ایستادند‏
کوپن مرغ نداریم‏
تو هم مثل دیگران در صف بایست‏
نان همه اینطور سفارشی است؟‏
آنچه دارم متعلق به مردم است‏
مثل همۀ مردم تکبیر شبانه می گفتند
از ملت ایران خجالت می کشم‏
از قمی ها شرمنده هستم‏
من شرمندۀ مردم هستم‏
عواطف مردم بر دوش من سنگینی می کند‏
چگونه ارزش ملت را بشناسیم؟‏
اراده کردم دست او را ببوسم‏
برای مردم کاری نکرده ام‏
چه کسی گفته جلو مردم را بگیرند‏
مردم تا وقت نماز شب می آمدند‏
مردم را آزاد بگذارید‏
با کمال خضوع بلند شدند‏
بروید آن عبا را بیاورید‏
مثل تسبیح خودم باشد‏
پس اینها کجا هستند؟‏
صورتشان را جلو آوردند‏
فوراً تحقیق کنید‏
تا این زن را نیاورید نمی آیم‏
وقت طولانی مصرف می کردند‏
با کمال احترام برخورد می کردند‏
بلند شدند و به کوچه رفتند‏
اگر خدا اجازۀ شفاعت بدهد‏
میل داشتم شما استفاده کنید‏
تا خدمتشان عرض می شد برمی خاستند‏
پیرمرد را از زمین بلند کردند‏
افتخارم این است که بسیجی ام‏
شبهای حمله تا سحر دعا می کردند‏
به همۀ پاسداران دعا می کنم‏
ما افتخار می کنیم‏
شما قلب پاکی دارید‏
شاخه های گل را میان افراد می انداختند‏
خداوند با قلب اینها چه کرده است‏
نمی خواهد بنویسید‏
با شنیدن خبر اخلاص رزمندگان گریه می کردند‏
راهش را یاد گرفته است ‏
بگویید بیاید‏
ببخشید شما را زحمت دادم‏
این خجالت ندارد‏
انگار به حجلۀ عروسی می روند‏
اینها ولی نعمت ما هستند‏
خیلی ملاطفت می کردند‏
شب به منازل شهدا می رفتند‏
در اربعین شهدا شرکت کردند‏
شرکت در مراسم شهدا‏
خوشا به حال پدرانشان‏
خدایا این شهدای ما را قبول کن ‏
با اشتیاق عکس ها را امضا می کردند ‏
با گریه گفتند بس است ‏
بلافاصله اشک امام جاری شد‏
من هم کمکتان می کنم ‏
آنچه مرا دلخوش می کند‏
چه نسبتی با امام دارید؟‏
ایشان رفیق خاص من است ‏
حاج مهدی ما زود پیر شده ‏
انسان به یاد خدا می افتد‏
تا آخر مجلس نشستند‏
پیشنهاد عمل جراحی را قبول کردند‏
نهایت شکیبایی را داشتند‏
آقای دکتر، از شما بعید است‏
خدایا مرا بپذیر
بین طبقه ضعیف استحمام می کردند‏
از تکلفات دوری می کردند‏
از همراهی طلبه ها ناراحت بودند‏
با دار و دسته راه نمی رفتند‏
حتی بعضی از مغازه دارها امام را نمی شناختند ‏
بفرمایید بروید!‏
دوست ندارم شخصیت شما کوچک شود‏
آقایان بروند‏
بیایید جلو، جا می شود‏
دفتر مخصوص به من نچسبانید‏
گریز از مسندنشینی‏
تشک را کنار زدند‏
ایشان همینجوری تشریف آورد؟‏
من هم مثل بقیه هستم‏
با ناراحتی پتو را جمع کردند‏
هرجایی خالی بود می نشستند‏
نمی خواهد پتو بیاندازید‏
خودشان اتاقشان را تمیز می کردند‏
بگذارید نهارش را بخورد‏
عطوفت با کودکان‏
به بچّه کاری نداشته باشید‏
ملاطفت امام با فرزند شهید
می خواهم پیشانیتان را ببوسم‏
حتی از پدرم انتظار نداشتم‏
آمدم کمکتان کنم‏
امام هرگز به ما اعتراضی نکردند‏
اگر امام صلاح بدانند‏
می خواستم دستش را ببوسم
حتی یک سوال از ما نکردند‏
بیشتر اوقات ساکت بودند‏
با تاکسی به مسجد اعظم می آمدند‏
از این پولها نمی دهم‏
چرا از من تعریف می کند؟ ‏
ممکن است مرا نفرین کنند‏
چرا اینجوری غلوّ می کنید‏
امیدوارم در من اثر نکند ‏
من این نیستم که می گویید‏
‏‏از من ستایش مکن ‏
از من مدح نکنید ‏
از من تعریف نشود‏
نیاز به معرفی شدن ندارم‏
اینطور که می گویید نیستم ‏
بیخود تعریف می کنید‏
تعبیر من به نظرشان خوب نیامد ‏
تلویزیون را خاموش کردند ‏
صدای تلویزیون را کاملاً خاموش کردند‏
چرا در منزل من مرا هتک می کنید؟
کتابها را به خانه من نیاورید ‏
بگویید نوار را پخش نکند ‏
کلمه الاعلی را حذف کنید ‏
باید این القاب برداشته شود
چون شعر گفته نمی دهم ‏
برای من شعار ندهند ‏
میل ندارم عکس من باشد ‏
اینقدر مرا مطرح نکنید ‏
برای خود سهمی قایل نبودند ‏
اسلام به من بستگی ندارد ‏
خیلی تواضع نشان دادند ‏
هم نشین طلاب بودند‏
آقا، سلام!‏
پاسخ سلام همه را می دادند‏
نگاه می کردند
حتی به بچه ها سلام می کردند ‏
سعی می کردند زودتر سلام کنند‏
حتی یکبار نتوانستم ‏
غافلگیر می شدیم‏
به من مجال سلام ندادند ‏
احساس کردم کسی سلام کرد ‏
اهل منزل هم کمتر می توانستند ‏
ابتدا به سلام می کردند
قبل از اراده من سلام می کردند ‏
دو سطل آب روی من ریختند ‏
دست او را بوسیدم ‏
مرا ببخشید ‏
اسباب زحمت شدم ‏
احساس حقارت می کنم ‏
عذر می خواهم ‏
چه خوب بود نصحیت می کردید
کاش من رابطه داشتم ‏
من یک طلبه بیشتر نیستم ‏
می دیدیم در صف نانوایی ایستاده اند ‏
پس از انقلاب همان رفتار قبلی را داشتند ‏
پس از انقلاب همان رفتار قبلی را داشتند ‏
تمیز می کرد و می شست ‏
مگر من چه کاره ام؟ ‏
بندۀ خدا‏
شدیداً اظهار محبت می کردند ‏
شما امر نفرمودید‏
خودشان به مطب دکتر رفتند‏
پس ما فلاسفه چه می گوییم؟‏
دایی ات راست می گوید‏
فقط دو بار‏
شما جلوتر از ما از هواپیما بیرون بروید‏
دوستان را جلو می انداختند‏
از پشت سر می آمدند‏
شما به راه خودتان بروید‏
نمی خواستند روح توقّع در طلاب باشد‏
بیخود چنین خوابی دیده ای!‏
تا در صحن شرکت کردند‏
نوشته شد به دست اقلّ فانی!‏
حتی به جمعیت های فرهنگی نامه نوشتند‏
با تمامی شاگردان خود در درس آیت الله بروجردی شرکت می کردند‏
در گوشه ای از مجلس درس می نشستند‏
از درس آقای بروجردی خیلی استفاده کردیم‏
در خانه درس می گفتند‏
دو زانو و مودب می نشستند
برقعی باید از قم برود
اگر حاج آقا روح الله قبول کنند‏
ماموریتهای مهمی محوّل می کردند‏
این منشی به درد من نمی خورد‏
در گفتگوهای مهم شرکت کنید‏
همجواری شما برای ما مغتنم است‏
شما باید مقامتان محفوظ باشد‏
بی توفیقی می آورد‏
من یکی از پیروان شما هستم‏
دستور می دهم این کتابها را بریزند توی دجله‏
به خاطر کثرت جمعیت درس را ترک کردند‏
درس حکمت و فلسفه را رها کردند‏
حرف همه را گوش می کردند‏
غرور علمی نداشتند‏
باید فکر کنم‏
مسالۀ شاگرد و استاد مطرح نبود‏
به طلاب شخصیت می دادند‏
در تکریم بزرگان علم و فقاهت اهتمام داشتند‏
بیایید جلو کم کم جا می شود‏
اینجا جای پیغمبر و علی است‏
خودستایی مرد از خود قبیح است‏
دو پله بالا نشستن شخصیت نمی آورد‏
در روایات نباید دخل و تصرفی بشود‏
بفرمایید بروید‏
با طلبه ها بسیار متواضع بودند‏
زندگی علما باید با قداست باشد‏
دو بار به عیادت من آمدند‏
علاوه بر مراجع به بازدید طلاب هم می رفتند‏
هر چه تلاش کردیم، نیامدند‏
مبادا سنگ مرجعیت کسی را به سینه بزنید‏
هیچ نامی از من نباشد‏
کسی برای ریاست من حتی یک وجب قدم بر ندارد‏
در فاتحه شرکت نمی کنم‏
دنیا اینطور است‏
از خانه بیرون نیامد‏
دوست ندارم احساس شود قصد مطرح شدن دارم‏
اولین مجلس فاتحه ای که شرکت کردند‏
آخرین نفری که مجلس ختم گرفت
رساله مجانی به کسی نمی دادند
خدای متعال، حافظ حوزه است‏
بگذارید یک مدرس باشم‏
تا مقلد نبینم اجازه تهیه رساله را نمی دهم‏
ما مقلد شما هستیم و رساله می خواهیم‏
راضی شدند رساله بدهند
من همان خادم طلبه ها که بودم هستم‏
یک قلم قرمز دور من بکشید‏
من حالا تکلیف ندارم‏
من این نیستم که می گویید
اگر پول نرسید، نمی دهیم‏
جز سرمایه علمی چیزی نداشتند که بدهند‏
امام به دنبال مرجعیت نبودند‏
نیازی به من نیست‏
برای مرجعیت حتی یک قدم برنداشته ام‏
تنها امام بود که رساله چاپ نکرد‏
اگر مردم از تقلید من برگردند‏
در اولین سال اقامت نجف شهریه ندادند‏
جوابهای کوتاه می دادند‏
در قم هم نماز جماعت نمی خواندم‏
من به حج بعثه نمی فرستم‏
مخارجش را من می دهم‏
رفقای من صحبتی نکنند‏
در هیچ مجلسی حق ندارید اسم مرا بیاورید‏
جز آقای خمینی چیزی نگویید‏
بیخود اینها این کار را کرده اند‏
این کارهای بچه گانه چیست؟‏
نماز زیارت نشسته می خواندند‏
از بالای سر نمی رفتند‏
بلافاصله به حرم مشرف می شدند‏
در حرم به کسی توجه نمی کردند‏
شما چی می فرمایید؟‏
با همین ماشین می رویم‏
وقتی آمدند روی زمین نشستند‏
تمام قد بلند می شدند‏
نماز ایشان عادی خوانده می شد‏
این نعمت خداست‏
تدریس بدون هیچ حاشیه ای
استادی که روی منبر نمی نشست
نشناخته مجذوبش شدم
برای مرجعیت قدمی برنداشتند
هیچ نامی از خود منتشر نمی کردند
برای مرجعیت تلاشی نکردند
تواضعی عجیب داشتند
نقطه عطف در تاریخ اسلام
بفرمایید!
نقش خود را هیچ می انگاشتند
شیفته آقای شاه آبادی بودند
تصمیمی برای چاپ رساله نداشتند
همیشه اولین نفر سلام می کردند
شوخی لطیفی کردند
هیچ عکسی از آقا نبود
انگار مشهدی حبیب رئیس جمهور بود!
در مسائل عاطفی خیلی با حیا بودند
یکی از شیرین ترین شیرینی ها بود
تمام قد برای من ایستادند
صلوات برای من نفرستید
نظر امام و تغییر فتوای آیت الله بروجردی
دایی ات درست می گوید