مصاحبهکننده: خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، خبرنگاران آفریقایی و آسیایی
سوال: [وضع اقلیتها در حکومت اسلامی چگونه است و آیا با داشتن اقلیتهای متعدد در کشور، حکومت به شکل فدرال در یک دولت مرکزی با قدرت، ترجیح نخواهد داشت؟].
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. اقلیتها یک وقت گفته میشود به اقلیتهای مذهبی که در ایران این اقلیتها هست. آنها با سایر افراد ایران در همه چیز مشترک و حقوقشان به حسب قوانین داده میشود. و در حکومت اسلامی آنها در رفاه و آسایش و آزادی هستند. و یک وقت گفته میشود و مراد این است که طوایفی که در ایران هستند، مثل کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ و امثال اینها. این را البته من میل ندارم که اسمش را اقلیتها بگذارند. برای اینکه این کانّه یک جدایی بین برادرها از آن فهمیده میشود و در اسلام همچو جدایی ابداً مطرح نیست. جدایی نیست ما بین دو تا مسلمی که با دو زبان صحبت میکنند. مسلمی که عرب است، مسلمی که عجم است. این مسائل بسیار محتمل است که از دستهایی که میخواهند ممالک اسلامی با هم وحدت پیدا نکنند پیش آمده است. قضیه عرب را پیش کشیدهاند و عجم را. در داخل ممالک، قضیه کرد را و عرب را، و فارس را. در مملکت ما قضیه کرد و عرب و لر و ترکمن و بلوچ و امثال اینها را پیش کشیدهاند مخالفین ما که دارای مطالعات زیادی در این مملکتها هستند. اینها به آنجا رسیدند که چنانچه اسلام به آن طوری که هست پیاده بشود و آن طوری که اسلام دعوت کرده است تحقق پیدا بکند، تمام این قدرتهایی که در عالم هستند، اینها منعزل میشوند. و قدرت بالاتر از همه قدرتها به دست مسلمین که جمعیتشان اکثر هم هست، ذخایرشان بیشتر هم هست میافتد. از این جهت در یک سطح وسیعی اینها بین عرب این ناحیه، ترک آن ناحیه، فارس این ناحیه، اینها جدایی میخواهند بیندازند و لهذا بر خلاف منطق اسلام، این ملیتها پانایرانیسم، پانترکیسم، از این ایسمها درست میکنند. و مقصد آنها این است که اینجا اسلام و منطق اسلام نباشد. و ملیتها را پیش بکشند و جدا کنند اسلام را، بعض طایفهاش را از طایفه دیگر. اقلیتهای مثلًا کرد و ترک و کذا اصل قاعدهاش این است که در ایران مطرح نباشد اینکه این اقلیتی است، آن یک اقلیتی است، این یک اکثریتی است. مگر اینها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامیشان مگر یکی نیست؟ و علاوه، من یک مطلب دیگری هم باید تذکر دهم و آن اینکه این حرف را که پیش آمده است: کردها میگویند که حق کردستان را بدهید. فرض کنید که بلوچ هم میگویند حق بلوچ را بدهید و همین طور، این برای این است که فرم حکومتهایی که در ایران حکومت کردند یک حکومت ظالمانه بوده است. و چون این حکومتها اکثراً یا دائماً از یک قشر بودند، فارس مثلًا بودند، از این جهت به حوائجی که باید به کرد بدهند نمیدادند یا کم میدادند. حاجتهای بلوچ را برنمیآوردند یا کم برمیآوردند. و همین طور بختیاری و همین طور سایر قشرها. آنها رژیمهای غیر اسلامی بودند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم طاغوتی غیر اسلامی بود. از این جهت این اختلافات در بطن کشور پیدا شد و این تبعیضها هم مع الاسف پیدا شد. اگر حکومت اسلامی به آن طور که خدای تبارک و تعالی مقرر فرموده است شرایط حاکم را، شرایط مامورین دولت را، کیفیت حکومت را آن طوری که در اسلام مقرر است، همان طوری که در صدر اسلام بود که حکومت نسبت به تمام افراد به یک نظر و قانون نسبت به تمام افراد یک طور جریان دارد، حکومتی که رئیس حکومت را به دادگاه میخواهد و میرود به دادگاه. در زمان علی بن ابی طالب- سلام الله علیه- که اختلافی بین ایشان و یک نفر از افراد ذمّی، یهودی پیدا شد، همان قاضی که خود ایشان تعیین کرده بودند، احضار کرد حضرت را. حاکم وقت را احضار کرد، ولیّ امر وقت را احضار کرد. ایشان هم رفتند. وقتی هم رفتند آنجا قاضی میخواست یک احترامی بگذارد. حتی به اینکه کنیه حضرت را ذکر کند. به حسب نقل، این است که ایشان گفتند نه. قاضی باید نسبت به همه علی السّوا باشد، نظرش یک جور باشد. از آداب قضای اسلامی یکی این است که وقتی نگاه هم میخواهد بکند به طرفین، یکی را بیشتر نگاه نکند از دیگری، علی السّوا باشد. در نشستن جوری نباشد که یکی بالاتر بنشیند، یکی پائینتر بنشیند. اگر یک همچو حکومت اسلامی که در آرزوی ماست، آمال ماست، آمال اسلام است، آمال ائمه اسلام و خلفای اسلام از اول بوده است، اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود، من مطمئنم که این صحبتهای حق من و حق تو از بین خواهد رفت. برای اینکه همه یک روالاند. همه یک جور حق دارند. حق ندارد حاکم و ولیّ امر در وقت، یک ناحیه را بیشتر به آن توجه بکند تا ناحیه دیگر. حق ندارد یک طرف از کشور را زیادتر از طرف دیگر کشور آباد کند. حق ندارد حتی یک جایی را کمتر از جای دیگر فرض کنید که خیابانکشی کند یا اسفالت کند. اگر یک همچو حکومتی که آرزوی ماست پیدا بشود، گمان نکنم که نه کرد و نه ترک و نه فارس و نه عرب و نه سایرین این مسائل را پیش بیاورند. این مسائل از اینجا پیش آمده است که دولتها اسلامی نبودند، اجحاف میکردند. وقتی بین تهران و پاوه فرق نباشد، بین اصفهان با ترکمن، محل ترکمنها فرقی نباشد در حکومت کردن، در قضاوت کردن، در اجرای قوانین، در اجرای برنامهها، آن وقت چه نظری دیگر هست به اینکه، ما محل دست خودمان باشد یا دست آنها باشد. این حرفها از آنجا پیدا شده است که ظلم شده است به آنها. حالا چون این حرفها پیدا شده است، خوب ناچار ما هم تا یک حکومت اسلامی به همان معنایی که میخواهیم پیش نیاید، برای اینکه آقایان خیال نکنند که بنای بر این است که خیر، یک حکومت مرکزی هر کاری دلش میخواهد بکند، با هر قشری هر کاری میخواهد بکند، ما هم بنای بر این داریم که امور هر طرفی، هر جایی، خود اهالی آنجا، خود آن کسانی که در آنجا قرار داده میشوند، امور آنجا را خود آنها راجع به امور تعمیر و راجع به امور زراعت و راجع به امور مثلًا شهرداری و راجع به تعیین مثلًا بعض از اجزا اینها خودشان تعیین کنند. و من به همه دارم عرض میکنم این را، تا آن وقتی که حکومت اسلامی آن طور که دلمان میخواهد حاصل نشده است، شما میل دارید و ما هم تقدیم میکنیم. ولی بدانید آن روزی که حکومت اسلامی پیدا شد، کردها هم میگویند هر که میخواهد بیاید. فارسها هم میگویند هر که میخواهد حاکم بشود. عرب هم همین را میگوید. همه همین را میگویند. آیا در صدر اسلام اصلًا این مطرح بوده است که یک جایی خودشان برای خودشان تعیین کنند کسی را؟ نبوده، برای اینکه اجحاف نبوده. بنا نبوده است که یک حاکمی وقتی که حکومت میکند، یک جایی را از جای دیگر فرق بگذارد، مگر آن وقت که انحراف پیدا شد. اگر یک همچو حکومتی ما فرض کنیم در یک کشوری پیدا شد که نظر حاکم به حسب تکلیف الهی، مکلف است به طور تکلیف الهی، موظف است به حسب قانون که همه اهل کشور را با یک نظر نگاه کند، تمام اهل کشور را برادر خودش بداند، در اجرای قانون ما بین حاکم و محکوم یک جور باشد، در پروژههایی که درست میکنند برای تعمیرات، برای هر چیزی، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آیا آن روز هم باز فرض کنید که کردستان میگوید که برای ما خودمان چه باشد؟ آنها برای اینکه ناراحتی دیدند این حرف را میزنند. آن روزی که حکومت اسلامی به آن طوری که ما میخواهیم، خدا میخواهد، تحقق پیدا کند، همه برادر با هم هستند و کرد بیاید تهران حاکم باشد مانعی ندارد. فارس برود کردستان حاکم باشد، پیش آنها مانعی ندارد.
و همه اینها برای این است که اینها ناراحتی دیدند از حکومتهای سابق. حکومت اسلام را ندیدند چه جوری است مسّش نکردند حکومت اسلام را. حرفش شنیده شده است. بلکه حرفش هم این آخری شنیده شده، لکن حرفش هم نبوده است. چون این را احساس نکردند که حکومت اسلامی چی هست. از این جهت این حرفها پیش آمده است. ما هم حالا حرفهای آنها را به آن طوری که مخالف با استقلال کشور نباشد، مخالف با مصالح مملکت نباشد مضایقه نداریم. ما که نمیخواهیم حکومت بکنیم. ما نظر به این نداریم که اجحاف بکنیم. حکومت بکنیم. اسلام حکومت طرح پیشش نیست. اسلام اخوت است. آن صدر اسلام، آن شخصهای اول هم با آخر آنها مثل هم بودند. یک طور زندگی میکردند. خلیفه ثانی وقتی که در یک سفری رفت برای یکی از کشورهایی که تحت سلطهاش بود، نزدیک آنجا که رسیده بودند نوبت غلامش بود که سوار بشود و خلیفه پیاده افسار را بگیرد. این طور نقل میکنند. وقتی وارد شهر شدند، این طوری وارد شهر شدند. خلیفه افسار شتر را گرفته بود داشت میبرد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر یک همچو حکومتی پیدا بشود که در صدر اسلام به واسطه قدرت اسلام و به واسطه قوه اسلام بوده است این مسائل، دیگر کسی آرزوی این را میکند که من از اهل خودم؟ اصلًا دیگر خودی باقی میماند که خودم و اجنبی؟! بومی و اجنبی!؟ اصلًا این مساله طرح میشود در اسلام که یکی بومی است یکی غیر بومی؟! بومی و غیر بومی دیگر در کار نیست. همه اسلام است و همه مسلمیناند و همه برادرند و همه مثل هم هستند. آن بیاید در این شهر و این برود در آن شهر، هیچ فرقی در اسلام نیست. در اسلام نه این طور نژاد و تعصب نژادی هست و نه اختلافاتی که در جاها و رژیمهای دیگری هست، هست. و من امیدوارم که چنانچه اسلام آن طور که خواست اسلام است تحقق پیدا بکند، تمام این حرفها از بین برود. و ببینند اساس نداشته است، آن وقت ما هم خجلت پیدا کنیم که چرا ما گفتیم فارس و آن هم خجلت بکشد چرا گفتیم ترک. مگر ما مسلمان نیستیم؟ مگر ما اهل یک کشور نیستیم؟ اهل یک ملت نیستیم؟ برادر نیستیم؟ برادر که دیگر نباید بگوید که من بومی هستم و تو غریبه. اینها برای این است که نشده تا حالا اسلام. نتوانستند تا حالا اسلام را متحققش کنند روی یک حکومت اسلامی، روی عدل اسلامی، روی برنامه اسلامی. تا نشده، خوب این مسائل هست و ما هم همین مسائل را آن طور که دلخواه همه ملت هست عمل میکنیم. اختصاصی هم ندارد به کرد و ترک و- عرض میکنم که- بختیاری. همه جا همین جور است. برای اینکه همه برادرند که ایشان طرح کردند که بهتر این است که مثل، مثلًا آلمان باشد و فدرال باشد، اصلًا این صحبت پیش نمیآید در اسلام. همه باهماند، قضیه قدرت نیست که، قدرتنمایی نیست در اسلام که بخواهند قدرت به دست بیاورند. حکومت اسلامی حکومتی نیست که بخواهد قدرت به دست بیاورد. و این قدرتش زیادتر باشد و آن قدرتش کمتر. یک حکومت خاصی است که اگر پیدا شد آن وقت میبینید چی هست.
[گفته میشود که انقلاب اسلامی ایران به خارج هم صادر میشود. ولی بعضاً دولتهای اسلامی موافق نیستند و حتی مخالف هم هستند. ولی دنیای اسلام تایید خودش را کرده. آیا به نظر حضرت عالی این علامتی نیست برای ایجاد یک امت قوی اسلامی در سراسر جهان؟]
- ما امید این را داریم. اسلام برای یک کشور، برای چند کشور، برای یک طایفه، حتی برای مسلمین نیست. اسلام برای بشر آمده است. خطابهای اسلام «یا ایها الناس» است. گاهی «یا ایّها المومنون» و یا «یا ایها الناس» است. و همه بشر را اسلام میخواهد زیر پوشش عدل خودش قرار بدهد. حکومتها مع الاسف توجه ندارند به اینکه در زیر سایه اسلام، زیر بیرق اسلام همه مسائل کشورهایشان حل میشود. بعضی از این حکومتها هستند که ترجیح میدهند که زیر سلطه مثلًا کارتر باشند و به اسلام گرایش پیدا نکنند. برای این است که شناخت اسلام را ندارند. اینها از اولی که متولد شدند، در یک محیط که از اسلام خیلی خبر نبوده است زندگی کردند، و بعد هم هر کدام توانستند رفتند به خارج، به اروپا، به امریکا و آنجا هم تحصیلاتشان را کردند و بیخبر از احکام اسلام و اسلام. حکومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چی هست. اگر هم یک وقت به گوششان خورده نتوانستند بفهمند که حکومت اسلامی چی هست و آیا اسلام چنانچه به آن طوری که هست تحقق پیدا بکند، این آیا برای آنها ضرر دارد؟ این مطلب اصلًا طرح نشده تا حالا پیششان که بتوانند بفهمند که اسلام برایشان مفید است یا ضرر دارد. اگر اینها بفهمند اسلام را و بدانند که اسلام برای همهشان مفید است، بلکه اگر بشر بفهمد که حکومت اسلام برای همه مفید است، ما امید این را داریم که همه گرایش پیدا بکنند به اسلام، حکومتها هم گرایش پیدا بکنند. الآن حکومتها از باب اینکه اجنبی هستند از ملتهایشان اکثراً، و توجه به ملتهایشان ندارند، بر خلاف موازین اسلام، ملت از حکومت جداست. حکومت از ملت جداست. حکومتها بعضیها از بعضی جدا هستند و دشمن با هم هستند. بر خلاف موازین اسلام اینها خیال این معنا را میکنند که ما باید قدرتمان در اینجا چه باشد که یک قدرت دیگری که یک جای دیگر است بکوبیم آن را. نمیدانند که اسلام آمده است این بتها را بشکند. آمده است این قدرتها را بشکند. یک طرز حکومت الهی پیدا بشود که برای همه مفید باشد. اگر این را حکومتها هم ادراک بکنند، بفهمند که اسلام وضعش چطوری است، به نظر میرسد که گرایش پیدا بکنند. بله، ممکن است که یک کسی هم از بس هوای نفس دارد با عدالت هم مخالف باشد. نخواهد عدالت اصلش در دنیا پیدا بشود. چنانچه حریف ما الآن در امریکا این طوری است که با عدالت اصلش مخالف است. با حقوق بشر مخالف است. میگوید حقوق بشر! ادعا زیاد است، لکن وقتی که انسان بررسی میکند در حالاتشان، بررسی میکند در برنامههایشان، میبیند که آن قضیه سازمان حقوق بشر و نمیدانم- شورای امنیت و اینها یک چیزهایی است که قدرتمندان درست کردند که این ضعفا را هر کاری میخواهند بکنند. و هر بلایی میخواهند سرشان درآورند. و بعد آنهایی که آنجا نشستهاند به اسم حقوق بشر و چه، وقتی که مطالبشان آنجا برود آنها را محکوم کنند و آنها را حاکم کنند.
الآن قضیه ایران مطرح هست و شما و همه، همه ملتها بلکه دولتها هم میدانند این را. میدانند این مطلب را که به سر این ملت از دست این آدم خائن چه آمده است. با این ملت این چه کرده است. همه چیز این ملت را از بین برده است. حالا رفته است در آنجا. بردهاند او را در آنجا. یا برای توطئه یا برای معالجه پناه دادهاند و ما از آنها میخواهیم که خوب، این مجرم ماست. به حسب همه قوانین عالم، به حسب عقل، به حسب قوانین، یک کسی که به یک ملتی ظلم کرده و مال یک ملتی را از بین برده و هدر داده و تمام حیثیت یک ملت را از بین برده است، این را بدهید اینجا ما محاکمهاش میخواهیم بکنیم، حالا ملاحظه خواهید کرد که هر جا که یک جمعیتی باشد، یک سازمانی باشد، سازمان بین المللی- نمیدانم- شورای امنیت، سازمان حقوق بشر، هر جایی یک همچو جمعیتی باشد، ما را محکوم میکنند. الآن شما ملاحظه میکنید و همه دیدند و شواهد و پروندهها بیرون آمده است که این محلی که اسمش را گذاشتهاند سفارت، این اصلًا سفارت نبوده از اول معلوم میشود سفارت نداشتهاند اینها. یک جایی محل جاسوسی بوده است، اسم سفارت هم رویش گذاشتهاند. یک محل جاسوسی و یک عدهای که شغل جاسوسی دارند در اینجا هستند. اشخاصی که متخصص هستند در جاسوسی و در امثال ذلک اینجا هستند. حالا شما خواهید دید که این جاسوسها را، همان اشخاصی که در اینجا جمع شدهاند و سازمان ملل را درست کردهاند و اجتماع در این معنا و شورای امنیت و اینها، راجع به اینها، اینها را به عنوان دیپلماتها دارند جا میزنند. آنها هم تاییدشان میکنند و ما هم همه جا محکوم. ضعیف همیشه محکوم است. ضعیف محکوم سرنیزه است. محکوم قلمهایی هست که این قلمها از سرنیزه بدتر است. محکوم این است که ابرقدرتها هر چه دلشان میخواهد بگویند و هر کاری میخواهند سر این ضعفا، این ممالک ضعیف بیاورند و آنها هم صحه بگذارند. شما در این قصه ما، در این مصیبت مملکت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهید دید که همه سازمانها با ما مخالفت میکنند. آن روزی که خواستند که وزیر خارجه اینجا برود به آنجا برای نمیدانم چه، ما دیدیم که رفتن ایشان صحه گذاشتن به یک چیزی است که بر خلاف مصلحت اسلام است. بر خلاف مصلحت مسلمین است. از این جهت نگذاشتیم برود. اگر رفته بود، ما را محکوم میکردند با دست خودمان. ما را محکوم میکردند با کسی که خود ما فرستادیم آنجا و، ما نمیخواهیم. وقتی که بناست ما محکوم باشیم چرا خودمان، خودمان را محکوم کنیم؟ بگذارید دنیا بداند که یک دسته دیگر، یک دسته دیگر را دارند محکوم میکنند و یک سازمانهایی هم هست که مال آنهاست، آنها حق وتو دارند و بزرگها هر جایی که بر خلاف مصلحت آنها باشد وتو میکنند و ماها هیچ حقی نداریم جز اینکه مصیبت بکشیم و صدایمان در نیاید. بنا بر این این طور سازمانها و این طور بساط مسئلهای نیست که ما بتوانیم قبولشان بکنیم و بتوانیم به آنجا یک نمایندهای بفرستیم. و ما از اول اعلام میکنیم که به حسب نظر شورای امنیت و سازمان بین المللی، ما محکوم هستیم. نظرهای آنها ما را محکوم میکند برای اینکه نظرهای آنها همان نظر سرنیزه است. یک جا سرنیزه است و یک جا قلم است، این قلم از سر نیزه بدتر است. بنا بر این نمیدانم حالا تتمه سوال ایشان چه بود. لکن مصیبتهای ما این قدر است که ما از جواب سوالها هم یک وقت غفلت میکنیم. این بود که میگویند آیا قدرتهای اسلامی به هم پیوند دارند؟ ما امید این را داریم که این نهضت ایران روشن کند مسائل را به همه ملتها و روشن کرده است نسبت به ملتها. ملتها الآن با ما هستند. اگر سرنیزه را از این ملتها بردارند، از عراق بردارند، از- نمیدانم- ترکیه بردارند، از جاهای دیگر بردارند، همه یکصدا با ما موافقند. سرنیزه جلو را گرفته است. منتها ایران سرنیزه را شکست. ایران ایستاد. ملت ضعیف ایستاد در مقابل قدرتهای قوی و این سرنیزههای اینها را شکست و خودشان را هم بیرون کرد. ملتهای دیگر هم اگر بیدار بشوند، بتوانند که دولتها را همراه کنند، دولتها نصایح ما را بشنوند که با ملتها یکی باشید، ملتها و دولتها سر جا هستند و اسلام، همه با هم میشوند و اگر نشنوند، همان سرنوشتی که برای محمد رضا بود برای دیگران هم همین هست. یکی، چهار روز زودتر، یکی، چهار روز دیرتر. و ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل، قدرتی که در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنیزه، نه در پناه- نمیدانم- توپ و تانک، یک همچو قدرتی پیدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ما این وعده را دادهاند که در یک وقتی که امام زمان- سلام الله علیه- ظهور کند، این اختلافات از بین میرود و همه برادروار با هم هستند. دیگر زورمند و- عرض میکنم که- زورکشی در کار نمیماند. ما امیدواریم یک قدری از این مطلب را، یک ورقی از این مطلب را، بتوانیم آن قدری که قدرت داریم اجرا کنیم. و ما امیدواریم که ملتها که با ما هستند، دولتها هم با ما بشوند، و صلاح خودشان هم این معناست که با ما بشوند و امیدوار این معنا هستیم. ان شاء الله.
[شاه مخلوع گفته که اگر قرار باشد او را محاکمه کنند، هفت نفر از آخرین روسای جمهور هم باید محاکمه بشوند. از طرف دیگر، مطبوعات غرب خواستهاند که جریان استرداد شاه را یک حس انتقامجویی تلقی کنند. لطفاً بفرمایید هدف از استرداد و محاکمه شاه مخلوع چیست؟]
- شاه این یک کلمهاش درست است. و لو هیچ وقت بنا نداشت که یک حرف حسابی بزند، ولی این یک کلمهاش درست است که اگر ایشان محاکمه بشود، روسای جمهوری هم باید محاکمه بشوند. و ما قبل از محاکمه ایشان، محاکمه آنها را میکنیم. البته ما همچو قدرتی نداریم که بفرستیم و نیکسون را بیاوریم اینجا یا کارتر را بیاوریم اینجا. قدرت ما نداریم، اما قدرت این را داریم که اینجا خودمان محاکمهاش کنیم، محاکمه غیابی. ما عدهای از اشخاصی که کارشناسند، عدهای از اشخاصی که قوانین بین المللی را میدانند، اشخاص منصف، یک دادگاه بین المللی اینجا ما درست میکنیم اگر بتوانیم- اگر گوش به حرفمان ندادند، خوب چه بکنیم- و محاکمه میکنیم اینها را. و این متوقف به این نیست که شاه را محاکمه کنیم. این حرفش هم این تکهاش درست نیست که «اگر من را محاکمه کنند»، نه، دو تا مجرم هستید که یکیتان از دیگری مجرمتر. یعنی آنی که امر به تو کرده و الزام کرده تو را به این کار، او پیش ما مجرمتر است. تو آلت فعل بودی. آنها فعل را به توسط تو، کارها را به توسط تو انجام دادند و ما آن مجرم بالاتر را عبارت از روسای جمهور میدانیم و آنها را باید محاکمه کنیم. اگر میتوانستیم، میرفتیم همهشان را میآوردیم اینجا و مینشاندیم و محاکمهشان میکردیم. محاکمه عدالت. و اگر واقعاً اینها وجدان دارند، همان طوری که قصه را برای شما نقل کردم که یک قاضی که از طرف خود حضرت امیر تعیین شده بود، حضرت امیر را احضار میکند و آن هم میرود، برای اینکه عدل است میخواهند بروند، خلاف دین نمیخواهند کاری بکنند. اگر اینها وجدانشان بیدار باشد و منقلب نشده باشند از آن وجدان انسانی به یک وجدان دیگری، ما اگر احضارشان کنیم که ما میخواهیم به طور عادلانه با شما رفتار کنیم. میگویید که از خودمان هم باشد، از خودتان هم باشد. بیایید اینجا ما محاکمه کنیم ما البته شاه را باید اینجا محاکمه کنیم لکن میخواهید هم آنجا ما بفرستیم شما را محاکمه کنند. اگر وجدانشان بیدار باشد قبول میکنند. لکن ما همچو امیدی نداریم. اما این را ما میتوانیم که در اینجا غیاباً آنها را محاکمه کنیم. و این موقوف به این هم نیست که شاه را محاکمه کنیم. شاه باید اینجا بیاید محاکمه بشود. برای اینکه جرمهای او اینجا موجود است. و ما آن جرمهای موجود اینجا را نمیتوانیم نقلش بدهیم به آنجا. جرمهای آنها هم همین طور است که اینجاست و قابل نقل نیست. لکن ما به آنها نمیتوانیم یک همچو تحمیلی بکنیم. زورمان به آنها نمیرسد. و اگر توانستیم آن یک مجمعی که میخواهیم، درست بکنیم برای محاکمه و برای اینکه بررسی کنند به اوضاع ما، به این جنایاتی که به ما شده بررسی بشود ببینند ما چه میگوییم. و نمیگذارند که صدای ما به دنیا برسد. حالا من هم نمیدانم که شماها میتوانید برسانید یا نمیتوانید. یا وقتی بروید آنجا صدای ما را نمیگذارند به دنیا برسد. ملت امریکا اصلًا مطلع نیست که ما چه میگوییم. بعضیشان شاید اسم ایران را نشنیده باشند. وقتی که این طور باشد و نگذارند حرف ما به جامعه امریکا برسد، خوب آن وقت امریکاییها خیال میکنند که ما یک دسته دیپلمات را گرفتیم اینجا و داریم هر روز هم کتکشان میزنیم و سرنیزه هم بالای سرشان نگه داشتیم که نمیگذاریم نفس بکشند و نمیگذاریم حمام بروند و نمیگذاریم غذا بخورند و از این حرفهایی که تبلیغات آنها، قلم دست دشمن است. میگویند که شیطان را یک وقت کسی خواب دید. دید چه صورت خوشگلی دارد، گفت، آخر این که تو هستی با آنی که به ما نشان میدهند دوتاست. آن یک جور دیگر است، تو یک جور دیگری، گفت قلم دست دشمن است. الآن قلم مطبوعات خارج، قلم دشمنهاست که از سرنیزهها برای بشر بدتر است. وقتی قلم دست آنهاست هر چه میخواهند میگویند. خوب، در یکی از حرفهایشان هم نوشته بودند که خمینی پستان زنها را دارد میبرد. شما الآن نشستید اینجا میبینید خمینی یک طلبه ضعیفی است. اینجا نشسته با شما صحبت میکند و مردم هم به او علاقه دارند چون نوکر خودشان هست. آدم به نوکرش، به خادمش علاقه دارد. نه پستانی بریده شده و نه کسی چیزی شده. اینها فقط دیدند که هویدا را اینجا گرفتند و اعدامش کردند. هویدا را خیال کردند که جامعه زن است و این را که اعدام کردند، پستان بریدن است!! نه، مسائل این نیست. دست خود آنهاست هر چه دلشان میخواهد بگویند. شما که شاهد مسائل هستید بروید شهادت خودتان را بدهید که وضع ما این طوری است. نه ما میخواهیم یک حکومتی داشته باشیم. اگر میخواستیم حکومتی داشته باشیم که این طوری تو این اتاق نبودیم. تو آن اتاقهایی بودیم که آقای کارتر بودند. تو آن عمارتهایی که آنها هستند. تو کاخ سفید بودیم. ما این مسائل پیشمان مطرح نیست. ما میخواهیم یک حکومت عدلی در دنیا پیدا بشود و این مجرمهایی که به ما جرم کردند مال ما را، مال ملت ما را بردند و هدر دادند و نیروی انسانی ما را هدر دادند. اینها بیایند اینجا تا ما محاکمهشان کنیم. و آقای کارتر که مایل نیست، با هر قیمتی هست نمیگذارد که شاه بیاید. حق دارد. اگر شاید من هم بودم همین کار را میکردم. برای اینکه یک کسی که کلید جرمش را شاه میتواند باز کند، چطور بگذارد بیاید اینجا؟ کلید جرم این، جرمهای این و خیانتها و جنایتهایی که به ملت ما کردند دست اوست. اگر او بیاید اینجا و از او بپرسند و- عرض بکنم که- در بازپرسی بخواهد جواب بدهد، او هم آن مجرم اصلی را خواهد گفت. قبلًا هم گفته است. قبلًا هم خود همین آقای محمد رضا گفته است که اینها میفرستادند و تعیین میکردند وکلا را. آن لیستش را به ما میدادند. وقتی لیست را به ما میدادند ما تعیین میکردیم همانها را. خوب، یک همچو جرم به این بزرگی را این قبلًا اقرار کرده، گفته این معنا را که این، هم جرم خودش و هم جرم روسای جمهور است. اینها یکی از جرمهای کوچکش است که ایشان گفته است و الّا جرمها این قدر زیاد است، پروندهها این قدر زیاد است، مظلومها این قدر در اینجا زیادند که به این زودیها ما نمیتوانیم این جرمهای آن را بشماریم و این مظلومین را نمیتوانیم که تظلمشان را به دنیا برسانیم.
[دانشجویانی که سفارت را اشغال کردهاند خودشان را پیرو خط امام میدانند. با وجود این به نظر خارجیها این خود دانشجویان هستند که سیاست خارجی ایران را هدایت میکنند. در این باره حضرت عالی چه نظری دارید؟ آقای قطب زاده در این مورد چه کاری انجام میدهند؟]
- اگر مقصود این است که سیاست خارجی را دارند اینها هدایت میکنند، این یک افترایی است که میزنید به آنها. این طور نیست و اگر مقصود این است که این کاری را که اینها مطلع شدند به اینکه اینجا محل جاسوسی بوده است و روی حس انسانیت خودشان برای حمایت از مظلومها رفتند آنجا را گرفتند. اگر مقصود از سیاست خارجی این معناست که اینها را گرفتند و حالا میگویند که بیایید مجرم ما را بدهید تا اینکه ما آنها را رها کنیم یا محاکمهشان بکنیم، اگر سیاست این است، آنها کردند و همه ملت هم موافقند. وزیر خارجه و تمام ملت و دولت همه با این موافقند اگر باز رسیده باشد فریاد این ملت به آنها میبینید که اقشار ملت همیشه دنبال این قضیه هستند. و اعلامیههایشان و فریادهایشان و پیاده رویهایشان و راهپیماییشان همه دنبال تایید این مطلب است و چرا تایید نکنند؟ برای اینکه یک جایی است که محل توطئه است. مردم جوانهایشان را دادند. مردم خانههایشان را سوزاندند. خراب کردند. همه چیزشان را دادند برای اینکه یک حکومت اسلامی پیدا بشود. حالا احساس میکنند که یک جایی درست شده است برای توطئه. روابط ما بین ریشهها با دولت امریکا بلکه محل جاسوسی برای منطقه در اینجا هست. اصلًا ما اینجا را سفارتخانه نمیدانیم. ما اینها را اجزای سفارتخانه نمیدانیم. اینجا جاسوسخانه است و آنها هم جاسوس هستند. این همه فریادی هم که قشرهای مختلفی که در خارج هستند دارند میزنند که همه رای به این میدهند که اینها باید رها بشوند برای اینکه اینها اشخاصی هستند، اجزای سفارتخانه هستند، مامورین کذا هستند. ما همه اینها را منکر هستیم و میگوییم بیایید ببینید. دعوت میکنیم از این قشرهای مختلف که بیایید ببینید که وضع اینجا، وضع سفارتخانه است؟ سفارت ما را در امریکا ببینید. سفارت امریکا را در اینجا ببینید. سفارت سایر مملکتها را ببینید. سفارت ایشان [را] هم ببینید.
ببینید این سفارتخانه اصل اسمش هست تا شماها میگویید سفارتخانه را گرفتید؟ و اینها مامور دیپلمات هستند که شما میگویید که دیپلماتها را گرفتید؟ یا نه اینجا محل جاسوسی است لیس الّا. و اینها هم جاسوس هستند و اصلًا ربطی به سفارت و سفارتخانه ندارد. ادعای ما این است. اینها هم که رفتند و آنجا را گرفتند نمیخواهند که وزارت خارجه را اداره کنند. اینها در یک قضیه جزئیه و آن اینکه مجرم خودشان را یافتند و محل جرمش [را] هم یافتند، رفتند گرفتند آنجا را. همه ما هم موافقیم با آنها.
[اگر حکومت اسلامی بخواهد به این ترتیبی که هست پیش برود طبیعی است که اکثریتی از کشورهای جهان با او مخالف خواهند بود و جز با دشمنی رفتار نخواهند کرد. بنا بر این اساس روابط خارجی شما و دوستانتان به چه شکل است و آیا شما به دوستانی نیازمند هستید در روابط خارجی یا خیر؟]
- اگر خارجیها بتوانند بفهمند، ادراک کنند مسائل ما را، همان طور که ملتها وقتی ادراک کردند و ادراک میکنند با ما موافقند. دولتها هم اگر ادراک کنند که ما چه میگوییم با ما موافقند. اگر مقصود از روابط آن روابطی است که تا حالا بین ایران و امریکا بوده است، در زمان شاه سابق بین ایران و امریکا بوده است، این روابط نبوده است. این یک آقایی بوده با نوکرش هر کاری میخواسته، هر امری که میکرده عمل میکرده. ما چنانچه بخواهیم اسلام را پیش ببریم دیگر نباید نوکر باشیم. اگر نوکر نباشیم رابطهاش را با ما قطع میکند. ما از خدا میخواهیم که رابطه قطع بشود. ما ذلت را نخواهیم پذیرفت برای خاطر اینکه یک رابطه با یک ابرقدرت داشته باشیم. شرافتی نیست رابطه داشتن با امثال امریکا. دولت امریکا یک شرافت انسانی مع الاسف الآن ندارد که ما بخواهیم به واسطه آن شرافت انسانیاش با آن رابطه داشته باشیم. دولت امریکا این است که دارید میبینید که مظلوم را در هر جا پیدا میکند پوست میکند. هر جا بتواند میرود و بمب سرشان میریزد. هر چه بتواند ذخایر ملتها را میبرد. ما بخواهیم روابط با اینها داشته باشیم؟ بهتر این است که ما با اینها روابط نداشته باشیم. بهتر این است با آنهایی که میخواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشیم تا یک وقتی که به خود بیایند و بفهمند شرق هم هست در عالم. آن روزی که بفهمند که شرق هم یک جایی هست که تمدن از او پیش آنها رفته است و مع الاسف خود شرق هم خودش را گم کرده است، آن روز ما روابط ممکن است پیدا بکنیم. روابطی که متقابل باشد با هم. متعادل باشد با هم. و الّا رابطهای که این طور باشد که سابق بود و آن طور باشد که اینها دلشان میخواهد، ما همچو رابطهای را میخواهیم چه بکنیم؟ چه فایدهای برای ما دارد که رابطه داشته باشیم و آن وقت محلی که باید سفارت باشد این وضع را داشته باشد؟ روابط ما این است که اجازه بدهیم به اسم سفارتخانه محل جاسوسی درست بکنند. و این خونهایی که ما دادیم هدر برود و باز محمد رضا را بیاورند اینجا!! چون خودش حالا مفلوک است، پسرش را! یک نقشهای که میگویند دارند این است که در خواب دارد آقای کارتر برای خودش نقشه میکشد که با بختیار آنجاست و آن هم آنجا و بعضی از اشخاص هم اینجا و روابط هم اینجا دارند با آنها. مع الاسف تو مغزشان دارند یک همچو نقشهای میکشند، تخیلاتی میکنند برای خودشان. لکن مطلب از اینها گذشته است. دیگر حنای اینها رنگی ندارد. نه حنای آقای کارتر رنگ دارد و نه حنای آنهایی که در اینجا دلشان میخواهد آنها بیایند و دوباره اینجا همان بساط پیدا بشود و همان قضایا تجدید بشود. اینها دیگر نمیشود. میگویند که ما با دنیا رابطه داشته باشیم، رابطه متقابل و دوستی باشد، ما باید با همه دنیا روابط داشته باشیم. اگر این طور رابطه باشد، ما هرگز نمیخواهیم که رابطه با اینها داشته باشیم. نه با اینها، نه با هر کس که بخواهد تحمیل به ما بکند. دول اسلامی با ما روابط دارند آن هم تا حدی که روی مصالح اسلامی، روی مصالح مسلمین باشد ما با آنها روابط داریم. سایر دول غیر اسلامی هم هر کدامشان با ما بخواهند با عدالت رفتار بکنند، ما را به حساب بیاورند، ما را بدانند که یک ملت هستیم، یک دولت داریم، یک ملت هستیم، یک رژیم هست در اینجا، این را بفهمند و از آن سواری که هستند پیاده بشوند یک قدری با هم راه برویم. اگر پیاده شد آقای کارتر از آن عرشی که دارد. آمد روی زمین نشست. با ما زمیننشینها تفاهم کرد. ما هم با او تفاهم میکنیم و به استثنای اینکه آن ظلمهایی که به ما کرده است باید جبران بکند. با ملت امریکا که هیچ [اختلافی] نداریم. هیچ اختلافی نیست بین ملتها با هم. دولتی که بعد پیش میآید، تفاهم کند با ما. این طور نباشد که من در کاخ سفید نشستم وشما در کوخ نشستید و کاخنشین با کوخنشین باید ارباب و رعیت باشد. اگر این کلمه را بردارند و ما را همان طور که هستیم بفهمند، ادراک کنند ماها را، ما با آنها چرا رابطه نداشته باشیم؟ با دولت امریکا هم رابطه پیدا میکنیم. با همه جا. و اما اگر وضع این طور باشد، ما میخواهیم چه کنیم که پیشقدم بشویم برای اینکه نوکری کنیم؟! پیشقدم بشویم برای اینکه هم نوکری کنیم هم همه چیزمان را تقدیم کنیم؟! آن وقت نوکر که میگرفتند یک اجرتی به او میدادند. اینها نوکر میگیرند و همه چیزش را هم میگیرند. ما میخواهیم چه کنیم با اینها رابطه داشته باشیم؟ هیچ لازم نیست رابطه داشته باشیم.
[بعد از تصویب قانون اساسی شکلی از حکومت که مطرح شده دو شکل است. یکی اینکه یک حکومتی با استبداد روحانیت بر سر کار میآید و یا اینکه یک حکومتی که روحانیت در آن نقش فرعی دارد روی کار میآید. این دو تا شکلی است که در جهان مطرح است. نظر حضرت عالی چیست در این مورد؟]
- جهان، اسلام را نمیدانند یعنی چه. آن جهانی که شما میگویید، یک جهان جاهل هست به اسلام. اینها نمیدانند که حکومت اسلامی میآید برای اینکه دیکتاتوری نباشد. نه در شهر خودش، در مملکت خودش نباشد، در امریکا هم نباشد. حکومت اسلام یک حکومتی است که برای از بین بردن دیکتاتوری میآید. آن کسی که اسلام قرار داده برای حکومت، آن کسی است که با دیکتاتوری به حسب مذهبش مخالف است. مذهبش حکم میکند به اینکه دیکتاتوری نباید باشد. اینها خیال میکنند که همچو که گفتند فقیه عادل عالم مطلع بر موازین غیر جائر ملتفت کذا، باید فلان مقام را، قضاوت را تعیین کند. باید اگر مردم تعیین کردند یک رئیسی را برای کشور، آن هم اجازه بدهد. این میشود دیکتاتوری!! اما چنانچه یک نفر آدم ظالم جائر دیکتاتور همه چیز بیاید، نه این دیکتاتوری نیست!! فرق فقط این است که معلوم میشود با علم مخالفند. با عدالت مخالفند اینهایی که با حکومت فقیه مخالفند. با اینکه الآن هم در قانون اساسی که درست کردند قضیه حکومتی نیست در کار. اصلًا اسلام حکومت ندارد. اسلام این طور نیست یک حاکمی مثل آقای هیتلر داشته باشد آنجا. مثل آقای کارتر که نظیر هیتلر است داشته باشد آنجا و سرکوبی کند همه را و بزند و بکوبد. اصلًا این چیزها در اسلام مطرح نیست. اسلام که فقیه عادل مطلع دلسوز برای ملت را قرار میدهد که این نظارت کند یا فرض کنید حکومت کند، برای این است که جلو بگیرد از غیر عادل. غیر عادل نیاید و مردم را بچاپد. از صدر اسلام تا حالا شما ملاحظه کنید که آن حکومتهای صدر اسلام مثل علی بن ابی طالب- سلام الله علیه- چه جور بود. یک حکومت اسلامی روی عدالت. بعدش افتاد دست بنی امیه و بنی عباس و حکومتهای جائر دیگر و شاهنشاهی و امثال ذلک. مسلمین اینجاها را هم گرفتند و بعد شاهنشاهی شد و نتوانستند مسلمین اسلام را درست پیاده کنند و حکومت اسلامی را، نشد. اسلام غریب است الآن، اسلام غریب است. همان طور که غربا را نمیشناسند، یک غریبی وارد یک شهری بشود مردمش نمیشناسند، اسلام الآن غریب است توی ملتها. نمیشناسند اسلام را. چون نمیشناسند اسلام را، احکام اسلام را هم نمیدانند، اسلامشناسهای ما هم اسلام را نمیشناسند. نمیشناسند این چی هست. وقتی نشناختند خیال میکنند که چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتوری است و اگر فقیه در کار نباشد، دیگر هر که میخواهد باشد. اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالی به آن ندارند. فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم برای این است که از اسلام میترسند. از اسلام ترس دارند. اسلام نمیگذارد این حیثیت فاسدها را باقی باشد. اینها میترسند از آن. بعضیها هم گول خوردند. بعضیها متعمدند در این امر. بعضیها هم گول خوردند. و الّا حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابی طالب دیکتاتوری تویش نیست. حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است. آنها نمیتوانستند مثل او زندگی کنند. او نان جو هم سیر نمیخورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمیداشت با یک خرده نمک میخورد. این حکومت اصلًا میتواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای او. حکمفرمایی اصلًا در اسلام نیست. حکمفرمایی اصلًا در کار نیست. پیغمبر اسلام که راس مسلمین و اسلام بود وقتی که در یک مجلسی نشسته بودند تو مسجد روی آن حصیرها- معلوم نیست حصیر حسابی هم داشته باشد- آنجا نشسته بودند، دور هم که نشسته بودند، عربهایی که خارج بودند و نمیشناختند پیغمبر را میآمدند میگفتند که کدام یکی محمد هستید. نمیشناختند. برای اینکه حتی یک همچون چیزی هم زیر پیغمبر نبود. حالا ما اشراف هستیم. یک همچو حکومتی که بنا باشد این طوری باشد، یک خانه گلی داشته باشد، یک گلیم هم حتی نداشته باشد، یک حکومتی که یک پوست میگویند داشته است که روزها علوفه شترش را حضرت امیر رویش میریخته، شبها زیر خودش و فاطمه میانداخته و میخوابیده رویش، اینکه دیکتاتوری نمیتواند باشد. اینهایی که میگویند دیکتاتوری، اسلام را نمیفهمند چی هست. فقیه اسلام را نمیدانند. خیال میکنند ما، هر فقیه، هر فقیه، هر چه هم فاسد باشد این حکومت، فقیه اگر پایش را این طور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس؟ اینها که میگویند که دیکتاتوری پیش میآید- نمیدانم- این مسائل پیش میآید، اینها نمیدانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده. و ما میخواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد. نگذارد رئیس جمهور دیکتاتوری کند. نگذارد نخست وزیر دیکتاتوری کند. نگذارد رئیس مثلًا لشکر دیکتاتوری بکند. نگذارد رئیس ژاندارمری دیکتاتوری بکند. نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم. فقیه میخواهد چه کند دیکتاتوری را؟! کسی که زندگی عادی دارد و نمیخواهد این مسائل را، دیکتاتوری برای چه میخواهد بکند؟ حکمفرمایی در کار نیست در اسلام. علاوه حالا در این قانون اساسی که این قدر احتیاط کاری هم شده، آقایان هم این قدر احتیاط کاری کردهاند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبرههایی را، این دیکتاتوری است؟! این خبرهها را یکی بیاید بگوید که در یک شهری از این شهرها یک کسی فشار آورد روی مردم که بیایید به این شخص رای بدهید. حتی تبلیغات هم نشد. مردم اینها را میشناختند. مردم میدانستند اینها را. اگر صد دفعه دیگر ما بخواهیم خبرگان تعیین کنیم، یا خود این آقایان تعیین میشوند یا یکی مثل اینها. مردم با رای آزاد، من گمان ندارم در هیچ جای دنیا این طور واقع شده باشد. این طور رای داده باشند. مردم این طور عاشقانه رای داده باشند به یک مطلبی. همین جمهوری اسلامیاش را آن طور عاشقانه رای دادند و آن طور اکثریت. در زمان شاه سابق که یادتان هست شما، اینها یک رفراندمی میخواستند بکنند. من از قم فرستادم ببینم که وضعش چه جوری است. اینها آمدند گفتند بیش از دو هزار نفر نمیتوانند تهیه کنند. مع ذلک گفتند «همه ملت» برای اینکه 6 میلیون رای داد گفتند 6 میلیون رای. دروغ میگفتند. 6 میلیون رای دروغی را آنها میگفتند همه ملت.
حالا ما یکجا بیست میلیون رای داشتیم. یک جا هم که یک دستهای نیامدند و قهر کردند از باب اینکه آنها هم نمیدانستند که ما چه میخواهیم بگوییم، قهر کردند رفتند کنار نشستند. مع ذلک 16 میلیون جمعیت تقریباً رای داد و 90 درصد مردم گفتند ما رای میدهیم. بعدها آنها هم گله خواهند کرد که چرا ما را نگذاشتند رای بدهیم. شاید آنها هم همین رای را بدهند و باز بشود بیست و چند میلیون. قضیه دیکتاتوری نیست. اسلام بنایش بر این نیست که دیکتاتوری کند؛ بنایش بر ظلم نیست. دیکتاتوری یک ظلم بزرگ است برای ملتها. و اسلام جلوی ظلم را گرفته است. قرآن کریم جلوی ظلم را گرفته است. بنا بر این، هیچ دیکتاتوری در کار نیست. این قانوناساسی هم که درست کردند، یک جا گفتند که ملت رای بدهد و خبرگان را تعیین کنند. ملت رای دادند خبرگان را، با رای بسیار زیاد. دو میلیون در تهران برای بعضیشان رای داده شد. بیشتر یک قدری. و بعد از اینکه خبرگان آمدند و رای دادند و این قانون را تصویب کردند، باز اکتفا نکردیم گفتیم منتشر میکنیم این قانون را، مردم ببینند، قشرها ببینند. میگذاریم به رای مردم. به رای گذاشتند، و مردم نود درصد رای به این دادند. نه یک کسی به آنها گفت بیایید بزور رای بدهید؛ نه یک دیکتاتوری در کار بوده بطور آزاد مردم نود درصدشان، یا یک خورده بیشتر، به این قانون اساسی رای دادند. حالا چهار نفر آدم آمده میخواهند بر تمام شانزده میلیون جمعیت حکومت کنند! ما دیکتاتوری میکنیم یا شما؟ شما به دمکراسی خودتان عمل میکنید، به آن حرفی که دیگران تو دهنتان انداختند عمل میکنید، یا ما که دو دفعه برای مردم [رای] قرار میدهیم؟ همه دنیا یکدفعه است، ما دو دفعه به رای عمومی مردم قرار میدهیم. این دیکتاتوری است؟ شما که سرنیزه را برداشتید و تفنگها را کشیدید میروید فلان جا تلویزیون آنجا را میگیرید، «1» میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؛ و- عرض میکنم که- آن «چریکهای فدایی»، همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند به شما ملحق میشوند؛ و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است، و سرلشکر قرنی را کشته است، و آقای هاشمی «2» را تیر زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی «3» را کشته، آن هم به اینها ملحق شده [...] شما بفهمید چه وضعی است این. بدانید که چه کسانی هستند با هم مجتمع شدند. آنها هم که مجتمع شدند یکیش را که دیدید پروندههای او در آمده! «4» باقیش هم کم کم شاید پیدا بشود. ممکن است که توی اینها هم یکنفر آدم باشد، اما وضع این طوری است. اگر من نبودم، [اسم] جمهوری اسلامی رویش نمیگذاشتند. اینها همانی میخواستند که کمونیستها میگفتند: «جمهوری خلق مسلمان»! آنها میگویند جمهوری مثلًا کرد. جمهوریش مطلق است. آمد یک آقایی اینجا، سلمه الله، من به ایشان گفتم این همان است که کمونیستها میخواهند شما هم کمونیستی؟! گفت نه، گفتم پس «اسلام» را پهلویش بگذار. گفتند «جمهوری اسلامی خلق مسلمان»، چه شد که تمام این آقایانی که آن وقت این «جمهوری اسلامی خلق مسلمان» را تاسیس کردند همه با هم کنار رفتند؟ «5» قضیه چیست؟ چرا نگفتید که اینها چرا کنار رفتند؟ آنها که جرات نکردند بگویند؛ از سرنیزهها ترسیدند؛ از قلمها ترسیدند. چرا نگفتند اینها که به چه علت یک دسته ملا و اهل علم کنار رفتند گفتند که نه ما این را نمیخواهیم، یکدسته دیگر آمدند. در صورتی که آنها انحلالش را [درخواست] کردند، یک دسته آمدند دوباره درست کردند! چه شد که همین آقایان رفتند و با تفنگ و بساط ریختند و تلویزیون را گرفتند و استانداری را گرفتند، قیام کردند بر ضد حکومت اسلام؛ و بعد هم آنهایی که تایید کردند اینها را شناخته شدند، آنهایی که رفتند متصل به اینها شدند، چریکهای خلق بودند! همانهایی که شما همه میشناسید. همانهایی که کمونیست هستند. اینها امریکایی هستند با صورت کمونیستی، با دعوی کمونیستی. اینها کمونیست نیستند. کمونیستی که میگوید من میخواهم ملت چه باشد و چه باشد خرمن آتش میزند و خرمن یک پیرمردی را، که یک سال زحمت کشیده، عایلهاش را میخواهد از این اعاشه کند، با یک کبریت آتش میزند. این کمونیست یک آدم شری است از اشرار یا آنهایی که کمونیست اصیلاند همین جورند! اینها که اصلًا اصیل هم نیستند. بنا بر این، قضیه اینها نیست. قضیه این است که نمیخواهند اسلام محقق بشود. الآن هم توطئه همین است. همه بدانند این را، همه قشرهای دنیا و ملتها بدانند، که اینها از اسلام میترسند که اگر اسلام بیاید، دیگر ما نمیتوانیم آن طور غارتگریها را بکنیم؛ نمیتوانیم آن طور تعیشها را بکنیم؛ افسارمان همچو باز نیست که هر کاری میخواهیم بکنیم، و لو بر خلاف ملت باشد. میترسند حالا، وحشتشان زده که ما چه بکنیم، میآیند به قانون اساسی اشکال میکنند! در قانون اساسی اشکالی نیست. اصلًا تعارض و تناقضی نیست. «حاکمیت ملی» الآن یک حاکمیت دو آتشه است. حاکمیت ملی یک دفعه تعیین کرد یکدستهای را که شما بیایید، [باز] دفعه دوم آمده گفته است رای بدهید. و رای دادند. این «حاکمیت ملی» نیست؟ رای دادند به قانون اساسی؛ رای ندادند به قانون اساسیِ تو و من! جز این است که من و شما بر خلاف حاکمیت ملی داریم صحبت میکنیم؟ حرفهای ما خلاف حاکمیت ملی است؛ نه این خلاف حاکمیت ملی ماست که یک نفر عادل دانشمند دلسوز ملت، متعهد به اسلام و احکام اسلام، متعهد به اینکه دیکتاتوری فسق است، دیکتاتوری ظلم است، یک همچو آدمی را ما حاکم کرده باشیم بر این ملت. خدمت کردهایم. لکن برای خاطر اینهایی که ایراد میگیرند، ما همان طور که آنها دمکراسی دلشان میخواست، این اسم را خیلی دوست داشتند، ما یکدفعه آن طور کردیم؛ یکدفعه بالاتر از او. دیگر چه دیکتاتوری در کار هست؟ بنا بر این، مساله این است که به حسب قانون اساسی، به فقیه یک اختیاراتی دادند برای جلوگیری از دیکتاتوری؛ برای جلوگیری از اینکه کسی باشد و مملکت را دوباره به هم بزند و باز همان [کار] را بکند. لازم بود که فقیه باشد. هر قضیهای را که مردم قبولش دارند. بسیار خوب، این هم قضیهای است که رای مردم است، مردمی است. اگر مردم همهشان یک کسی را گفتند تو این کاره باش، این دیکتاتوری است! اما اگر همه مردم گفتند باش، تو گفتی که نباید باشی، این دیکتاتوری نیست! همه ملت این را میگویند، تو میگویی نه این نباید باشد! دیکتاتوری نیست؟ همه ملت میگویند این دیکتاتوری است. اگر یک همچو چیزی هم نبود، باز خبرگان را تعیین میکنند. و این هم که دیکتاتوری نیست. خبرگان میآیند یک اشخاصی را که دلسوزند برای ملت، فقیهاند، عادلند، صحیح العملند، خیانت به این ملت نمیکنند، اینها را تعیین میکنند. اینها که نمیخواهند بروند خودشان آنجا مشق بدهند، یا مشق نمیکنند، اینها را تعیین میکنند. اینها که نمیخواهند بروند خودشان آنجا مشق بدهند، یا مشق بکنند در ارتش! نمیخواهند که یک حکومت جائر باشند. اینها برای جلوگیری از دیکتاتوری [آمدهاند.] هیاتی هست، هیاتی که مانع میشود از اینکه اینها دیکتاتوری کنند «6» اختیار را دست اینها دادند که مبادا یک وقتی یک رئیس جمهوری پیدا بشود مثل کارتر! اینها میخواهند نگذارند کارترها و نیکسونها و امثال اینها در اینجا پیدا بشود. برای جلوگیری از این طور امور است. چرا این قدر ایراد میگیرند اینها؟ البته یک عقدههایی در کار است که به واسطه آن عقدهها این ایرادها پیش آمده. و من امیدوارم که رفع شود این عقدهها ان شاء الله.
قم
وضع اقلیتها در حکومت اسلامی- صدور انقلاب- محاکمه شاه
جلد ۱۱ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۲۹۰ تا صفحه ۳۱۱
توضیح تاریخی
- در اواخر مهرماه 1358 سفر محمدرضا به آمریکا اعلام شد و مساله مداوای پزشکی و نیاز به استراحت عنوان گردید. جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا با فرستادن یک پروانه اقامت در آمریکا برای وی و همراهانش تلاش نمود حضور شاه در این کشور را به مشکلات جسمی و بیماری وی ارتباط دهد نه مسائل سیاسی. این عمل در موقعیتی صورت گرفت که مسوولان نظام اسلامی، برای محاکمه شاه، تقاضای استرداد وی را از دولتها داشتند. ر.ک. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، www.irdc.ir
- در روز 13آبان1357 با هدف وادار کردن آمریکا به استرداد شاه و اموال ملت ایران، دانشجویان تصمیم به اشغال سفارت آمریکا گرفتند. دانشجویان از دانشگاههای تهران، پلیتکنیک، صنعتی شریف، شهید بهشتی و... گرد هم آمدند و طی یک راهپیمایی تا سفارت آمریکا، از دیوارهای سفارت بالا رفته و علیرغم مقاومت محافظین و آمریکاییها، سفارت را به تصرف کامل درآوردند. ر.ک سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، www.irdc.ir
«۱»- اشغال رادیو تلویزیون تبریز«۲»- آقای اکبر هاشمی رفسنجانی«۳»- آقای قاضی طباطبایی«۴»- شیخ عز الدین حسینی.
«۵»- اشاره به کنارهگیری عدهای از روحانیون که ابتدا به عضویت حزب خلق مسلمان در آمدند، اما پس از آگاهی از ماهیت آن، از حزب کنار رفتند. بیشتر این عده را روحانیون تبریز تشکیل میدادند.
«۶»- اشاره به تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و انتخاب رهبر یا شورای رهبری
امام خمینی (ره)؛ 26 آذر 1358