تبعید

فقط یک بار به سامرا رفتند‏
هر شب به حرم می رفتند‏
برنامه چهارده ساله زیارت‏
یک برنامه همیشگی‏
از بالای سر نمی رفتند‏
هر چه هست از اهل بیت است‏
بلافاصله به حرم مشرف می شدند‏
زیارتشان ترک نمی شد
از پشت بام زیارت می کردند‏
روح عوامانه را از ما نگیر‏
در حرم به کسی توجه نمی کردند‏
زیارت امام دیدنی بود‏
هر روز بعد از درس زیارت می کردند‏
حتی در بیماری ترک نمی شد‏
زیارتشان یک شب ترک نشد‏
گویی در این عالم نبودند‏
شما به من نوشته ای می دهید؟‏
تا آخر عمر اجاره نشین بودند‏
خیر، لازم نیست‏
با هزار مکافات راضی شدند‏
از شما توقع نداشتم‏
از بیت المال نمی توانم خرج کنم‏
به همین سبک باشد‏
‏‏ مگر منزل صدر اعظم است؟‏
دیوار منزل امام فرو ریخت‏
سادگی امام مرا مجذوب خود کرد‏
آشپزخانه ای به اندازه یک تشک!‏
در حیاط منزل جای قدم زدن نبود‏
درسی برای همه طلبه های نجف‏
خانه امام مثل مسکن فقیرترین افراد نجف بود‏
حتی مثل طلبه ها به کوفه نمی رفتند‏
هیچ وقت به هواخوری نرفتند‏
اجاره را اشخاص بدهند‏
من آنجا نمی روم‏
این اتاق تنگی است‏
محل اسکان من در شمال شهر نباشد‏
شما چرا این جور می کنید؟‏
چرا وحشیگری می کنید؟‏
بروید بیرون من می آیم‏
از صدور اعلامیه ترسی نداشتند‏
شما از یهودیان هم بدتر کردید‏
دولت ایران غلط کرد شما هم غلط کردید‏
ما از کسی باکی نداریم‏
در نوفل لوشاتو تنها قدم می زدند‏
همه بدون بازدید بدنی به ملاقات من بیایند‏
نمی توان به آن دولت گفت‏
حمله به دولت عراق‏
نمی شود عکس بگیرید‏
کی تفاهم کرده؟‏
در کربلا روزی دو مرتبه حرم می رفتند‏
در ایام ویژه به کربلا می رفتند‏
صبح و شب حرم می رفتند‏
هفت زیارت را مقید بودند‏
می خواهم به حرم مشرف بشوم‏
تا نام علی اکبر را بردم‏
رنگ صورت امام تغییر پیدا کرد‏
در دستجات سینه زنی شرکت می کردند‏
قبل از زیارت عاشورا بیاورید‏
مرتب شرکت می کردند‏
بیایید اندرونی و چند دقیقه صبر کنید‏
تا اذان شد برخاستند‏
سر وقت به مسجد رفتند‏
تا نماز نمی خواندند افطار نمی کردند‏
بروید قبله را مشخص کنید‏
وقت فضیلت نماز می گذرد‏
وقت نماز است‏
احمد ظهر شده؟‏
در ساعت نماز باید نماز خواند‏
اکنون موقع نماز است‏
این مخصوص نماز است‏
چرا ابهّت نماز را حفظ نمی کنیم‏
مثل همیشه برخاستند‏
یک مرتبه زنگ به صدا درآمد‏
یکبار ندیدم سر ساعت بیدار نشوند‏
هوا روشن نشد‏
به زیارت عاشورا مشغول هستند‏
آهسته ذکر می گفتند‏
در مهتاب اشک آقا را می دیدم‏
هنوز شبی پیش نیامده‏
این نعمت خداست‏
خداوند با ماست‏
برای انقلاب دعا کنید‏
احتمال نمی دهید تبعید بخاطر این بود؟‏
این لطف خدا بود‏
ما امرمان دست خداست‏
آینده با خدای تعالی است‏
امور در دست دیگری است‏
نخواسته اند نام خود را ذکر کنند‏
من اینجا هستم داد نزن ‏
نمی توانم ساکت بنشینم‏
نمی شود ساکت بود‏
دست از تکلیف برنمی دارم‏
فرودگاه به فرودگاه می روم‏
نباید مایوس شویم‏
اگر هیچکس توجه نکند‏
گذرنامه ام را بیاور‏
هر کجا بروم، حرفم را می زنم‏
وظیفه ما عمل به احکام الهی است‏
‏‏ ‏ ‏‏اگر هیچکس نگوید، من می گویم‏
تعهّد در برابر ملّت اسلام‏
احساس غربت نمی کنم‏
در قبال مردم ایران تعهد دارم‏
قرآن اهدائی صدام را رد کردند‏
چنین چیزی را نمی پذیرم‏
هر کجا فرشم را پهن کنم منزلم است‏
از عراق خارج می شوم‏
به نجف و کربلا نچسبیده ام‏
به رغم خستگی و سرگردانی آرام بودند‏
اگر کسی منزل من نیاید بیرون نمی روم‏
اینها را راه نمی دهم‏
به سختی بعثی ها را می پذیرفتند‏
استاندار را در مجلس عمومی پذیرفتند‏
حتی یک بار از رئیس جمهور عراق تشکر نکردند‏
دیگر اینجا نیائید‏
اگر مصطفی را بکشند درخواستی نمی کنم‏
تنها کسی که به هیات عراق اعتنا نکرد‏
با هموطنانم بیرون می روم‏
اگر ویزا ندهند‏
اگر بتوانم اسمش را دولت بگذارم‏
باید مثل بقیه بر سر ما بلا بیاید‏
حتی اگر استالین روی کار باشد‏
چرا به شکل قاچاق آمدید!‏
از این گوشت نمی خورم‏
مصلحت نمی بینم دخالت کنم‏
مثل اینکه فلانی مامور است‏
در کار واجب و ضروری حرفی ندارند‏
بیا اینها را ضبط کن‏
دیگر جشن نگرفتند‏
می دانم مردم فارس چه می کشند‏
تا همۀ طلبه ها نروند نمی آیم ‏
تنها دو مرتبه به کوفه رفتند‏
اجازه نمی دادند
مانند سایر مراجع به کوفه بروید‏
قبول نمی کردند
حتی یک شب هم در کوفه نخوابیدند
آب و هوای کوفه با صفا است‏
باید پیش برادرهایم باشم‏
مگر خون من رنگین تر است‏
اگر قرار باشد بمباران شود‏
اگر خطری هست چرا برای من نباشد‏
مردم مرجع را تعیین می کنند‏
انقلاب را به دست مردم می سپاریم ‏
مردم دوباره به پا می خیزند‏
هیچ چیزی نباید از ملت دور باشد
مثل مردم زیر باران ایستادند‏
وسایل گرمازا را خاموش کنید‏
از ملت ایران خجالت می کشم‏
از قمی ها شرمنده هستم‏
من شرمندۀ مردم هستم‏
مردم نُقل می پاشیدند‏
وقت طولانی مصرف می کردند‏
پیرمرد را از زمین بلند کردند‏
در شب اول فاتحه شرکت کردند‏
لازم دیدم دوستان را در جریان بگذارم ‏
برای دوستان گرفتار خیلی دعا می کنم ‏
در ترکیه هر روز آنها را دعا می کرد‏
این جمله باعث می شود دوستان ما را گردن بزنند‏
برای خودتان است یا من؟‏
بگذارید من تنها شهید شوم‏
ایشان رفیق خاص من است ‏
حاج مهدی ما زود پیر شده ‏
تا آخر مجلس نشستند‏
به امام بگویید ما می ترسیم
من ھم کار خودم را می کنم
وقتی امام به حرم می رفتند
نظم در تشرف به حرم
نظم در زیارت
نظم چھارده ساله در زیارت
یک برنامۀ مرتب و ھمیشگی
نظم اتوماتیک و خودکار در برنامه ھا
نظم در ھمه حالات
نظم روزانه در پاریس
ساعت وضوی امام را می دانستم
برنامه یک روز امام در پاریس
ساعت چھار آماده می شود
انگار حادثه ای رخ نداده است
اگر ساعتمان عقب باشد
تنظیم ساعت پلیسھای فرانسه با وقت نماز امام
پنکه سقفی کهنه ای که به زحمت می چرخید‏
چرا صد فلس پنیر خریدی؟‏
همه دست به یکی کرده اید‏
برو پس بده‏
من نمی خواهم به جهنم بروم‏
من گفتم نیم کیلو بخر‏
یک کیلو را برگردان‏
اگر غذای دیگری میل داری‏
معمولاً با نان و پنیر سر می کردند‏
چرا شب برای شام نمی ایستید؟‏
غذای منزل ما همین است‏
زندگی یک طلبه مقتصد را داشتند‏
بقیه را بده ‏
به اندازه ای که لازم است بگیرید‏
غذای امام ساده بود‏
تخم مرغ سمبل چه چیزی است؟‏
شما دو گناه کردید‏
آقای حاج شیخ غذایشان را جدا کنند‏
من فقیر هستم مواظب باشید‏
در مورد کرایه تاکسی چانه می زدند‏
روی کاغذ باطله می نوشتی‏
چون کاری نداشتم چراغ را خاموش کردم‏
باقیمانده آب را نمی ریختند‏
بروند جای دیگر نماز بخوانند‏
امام در نجف ماشین نداشتند‏
فقط نان و پنیر و خربزه‏
از همراهی طلبه ها ناراحت بودند‏
من ماشین نمی خواهم‏
به کسی اجازه حرکت پشت سرشان نمی دادند‏
فقط یکی از شما باشد‏
می خواهید من برگردم‏
از کوچه ها می رفتند‏
من تنها می روم‏
همراه من حرکت نکنید‏
هیچ کس حق ندارد با من از مدرسه بیرون بیاید‏
بدون تشریفات عبور می کردند‏
یا جلوتر بروید یا صبر کنید من رد بشوم‏
آقایان بروند‏
ناراحت می شدند به کسی اشاره کنیم‏
با تعرّض مرا منع کردند‏
حتی اشاره ای هم نمی کردند‏
به او کاری نداشته باشید‏
من هم مثل بقیه هستم‏
آغاز تدریس در عراق‏
نمی خواهد پتو بیاندازید‏
خودشان اتاقشان را تمیز می کردند‏
همیشه بوی خوش مصرف می کردند‏
می خواهم به حرم مشرف شوم‏
حاضر نیستم حتی برای یک نفر مزاحمت داشته باشم‏
عطوفت با کودکان‏
رعایت همسایگان‏
مرا خواهر صدا می زدند‏
غذای خودتان کدام است؟‏
شب خوابم نبرد‏
اسوۀ مهربانی‏
شب تولد حضرت مسیح در پاریس‏
موش را نکشید‏
همین حالی که الآن دارم‏
اصلاً ناراحت نشدم‏
هرگز چنین اجازه ای نمی دهم‏
ایراد سخن در کمال آرامش‏
اجازه دهید به فرودگاه برویم‏
کوه صلابت بودند‏
چندین بار مزاح کردند‏
تنها کسی که آرام بود‏
آرامش در مسیر عراق به فرانسه‏
اطمینان، آرامش و قدرت در نگاه امام‏
خیلی خوشحال بنظر می رسید‏
هر کسی می توانست خودش را به امام برساند
در یک اتاق کوچک‏
حاضر نبودند برایشان چتر بگیریم‏
عبا سرشان نمی کشیدند‏
در مجالس ساکت بودند‏
یا در حال عبادت بودند یا مطالعه‏
ساعت دوازده شب اعلامیه می نوشتند‏
در فرانسه شبانه روز کار می کردند‏
نباید وی را تنها گذاشت‏
نمی گذاشتند وقت تلف شود‏
فهمیدم مصطفی را گرفته اند‏
نمی خواستید بین جمعیت باشم‏
بنا نداشتند عراقی ها را بپذیرند‏
چطور است فلانی خودش اینجاست؟‏
همان که سعیدی در نامه هایش اسم می برد‏
شما نزدیک من نشوید‏
شما خیالتان راحت باشد‏
پا روی کفشهای مردم نمی گذاشتند‏
این روزنامه ها ایرانی است؟‏
کفشها را از سر راه جمع کنید‏
حق نداری به تهران تلفن کنی‏
هرکس کرایه خودش را بدهد‏
آیا ایشان مسلمانند؟‏
چون مسیحی هستند اسم روح الله را ننوشتم‏
چرا در منزل من مرا هتک می کنید؟
بگویید نوار را پخش نکند ‏
شرمنده مردم هستم ‏
تمیز می کرد و می شست ‏
همۀ اعتبارات را به دور ریختند ‏
این دروغ است‏
این طور زیارت شایسته نیست‏
خم به ابرو نمی آوردند‏
برای چه این کار را بکنم؟‏
نمی خواستم کوچکترین خواهشی بکنم‏
جلوی آنها بلند نمی شوند‏
نامی از من برده نشود‏
درخواستی نمی کنم‏
باید استغفار کند‏
ما را می خنداندند‏
گویی با دوستان قدیمی شان صحبت می کنند‏
راضی نیستم غیبت بکنید‏
این طور حرف نزن‏
به همۀ طلاب شهریۀ یکسان می دادند‏
سدّ تبعیض را شکستند‏
شهریه مساوی سامرا و نجف خود امتیاز است‏
مانند طلبه ای با او رفتار کنید‏
کسی به من چنین اجازه ای نداده‏
برو همین الان نجاتش بده‏
سراغ آنها را می گرفتند‏
برایش پول می فرستادم‏
دستور دادند درس ها تعطیل بشود‏
این مردک عبرت نگرفته‏
به جرم دفاع از استقلال وطنم تبعید می شوم
کسی برای من وساطت نکند‏
تو را به زور آوردند یا خودت آمدی؟‏
به مامورین ترکیه توجه ویژه می کردند‏
خوشحالی مقدس نماها از تنهایی امام‏
حتی پول کرایه نداشتیم‏
چگونه پشت سر او نماز می خوانی؟!‏
یک عده به درس نیامدند‏
حتی یک کلمه با ماموران حرف نمی زدند‏
مصطفی در زندان ورزیده می شود‏
با همان وضع به خیابان می رفتند‏
ملت ترکیه به من احترام کرد‏
از این مرز به آن مرز می روم‏
من سخنگو ندارم‏
مطالبتان را روی نوار بگویید‏
‏آخر شب روزنامه ها را می دیدند‏
تحلیل های مهم روزنامه های خارجی را می خواندند‏
اول بی بی سی را گوش می کردند‏
سر ساعت اخبار فارسی را می شنیدند‏
بگویید هنوز مشرک نشده ام‏
یک سفر به ایران تشریف ببرید‏
جلوی اهانت به مراجع را می گرفتند‏
دستور می دهم این کتابها را بریزند توی دجله‏
اجازه تحریم شهریه را ندادند‏
به توضیح المسائل رجوع کنید‏
جوابهای کوتاه می دادند‏
در قم هم نماز جماعت نمی خواندم‏
به کسی نگویید به درس من بیاید‏
پرداخت شهریه برای من امکان ندارد‏
جز آقای خمینی چیزی نگویید‏
قضیه، نزدیک شدن به قبر است‏
امام خمینی مبارز به معنای واقعی
نظم، جزء جدا نشدنی زندگی امام
برنامه شان را تغییر نمی دادند
از هر فرصتی استفاده می کردند
حتی در تبعید هم رعایت می کردند
الان چه ساعتی از روز است
نظم روزانه در زندگی امام
ده دقیقه به وقت شام مانده است
می توانم فکر نکنم
مانند پیامبر (ص)
هیچ نکته ای از نظرشان دور نمی ماند
اسوه ی اخلاق اسلامی بودند
زحمت مرا کم کردند
اراده قوی برای بازگشت
در ترکیه منظم قدم می زدند
بعد از نماز صبح قدم می زدند
روزی نیم ساعت روی پشت بام راه می روم
پشت بام قدم می زدند
چشم را برای قرآن خواندن می خواهم‏
همواره با قرآن مانوس بودند
اول به کربلا می روم‏
اول به حرم حضرت امیر رفتند
دشمن مرا به این موهبت رساند‏
اگر خودت پول داری، برو، بخر‏
این سجاده را ببر‏
پارچه ارزانتر را انتخاب کردند‏
در نجف روضه داشتند‏
تا آخر در روضه حاضر بودند‏
روضه بخوان‏
حاضرین را اطعام کردند‏
مثل یک سایه بر می خاستند‏
هیچوقت ترک نکردند‏
دستهایشان به آسمان بلند بود‏
کاری می کردند که نشنویم‏
تحریر الوسیله را در ترکیه نوشتند‏
یک شب احساس شکست نکرده ام‏
کمترین حرکتی نکردند‏
توطئه پهلوی را خنثی کردند
به حق الناس توجه ویژه ای داشتند
هرگز به کوفه نمی روم
روش خود را تغییر ندادند
به جزئیات خرید هم دقت می کردند
با هیچ کسی ملاقات خصوصی نداشتند
در مقابل بعثی ها محکم برخورد می کردند
کمتر به اطراف توجه می کردند
فقط در مواقع لزوم سخن می گفتند
تخته حمل شیرینی میز کارشان بود
شادمانی خانم برای آقا مهم بود
برای خداحافظی با داداش نرفتند
آقا سر نمازشان گریه می کردند
آقا از بزرگ منشی ایشان بسیار لذت بردند
کسی که تکلیفش را انجام داده پیروز است
از روی کفش ها عبور نکردند
نمی توانم شرعا اجازه بدهم
شاید خدا از گناه شما بگذرد
قرآن آریامهر را برگرداندند
همسایه امام نخواستند به ضرر ایشان بشود!
مگر نگفتی به دانشجویان وعده داده ام؟
خودشان به پنکه قناعت می کنند
هر دو خنده مان گرفت